Dictiornary-Farsi | دست انداز مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
party parpet	دست انداز مشترک


Other Matches

average propensity to save	میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
saving institutions	موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
deflection board	طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
mortar report	گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
unintended saving	پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
mid wicket	توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
joint	مشترک
held in common	مشترک
common user	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
common	مشترک
commonest	مشترک
commoners	مشترک
senses	حس مشترک
commonality	مشترک
participant	مشترک
party lines	خط مشترک
participants	مشترک
party line	خط مشترک
intercommon	حق مشترک
sense	حس مشترک
subscribers	مشترک
conjoint	مشترک
sensed	حس مشترک
commonalities	مشترک
subscriber	مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
joint costs	هزینه مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
condominiums	حکومت مشترک
condominium	تسلط مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حکومت مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
condominiums	تسلط مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
synergy	عمل مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
joint zone	منطقه مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint account	حساب مشترک
joint command	یکان مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
bottom layer	لایه مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
joint products	محصولات مشترک
interface	سطح مشترک
party line	مرز مشترک
interface	وجه مشترک
common factor	عامل مشترک
party lines	مرز مشترک
middling	جمله مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
interfaces	وجه مشترک
interfaces	سطح مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
line termination circuit	اتصال مشترک
mutual debts	دیون مشترک
mutual interests	منافع مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
collective	مشترک عمومی
joint supply	عرضه مشترک
meant	میان مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
rachis	دیرک مشترک
joint staff	ستاد مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
party walls	دیوار مشترک
party wall	دیوار مشترک
common fraction	مخرج مشترک
common denominators	مخرج مشترک
common denominator	مخرج مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
joint stock	سرمایه مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
common wealth	مشترک المنافع
common wall	دیوار مشترک
intersection	فصل مشترک
intersections	فصل مشترک
common trait	ویژگی مشترک
common storage	حافظه مشترک
jointly owned property	مال مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common language	زبان مشترک
common gender	جنس مشترک
common fronties	مرز مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
concerted action	عمل مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
cooperation	همکاری مشترک
complex fraction	برخه مشترک
coefficient	عامل مشترک
coefficients	عامل مشترک
collaboration	همکاری مشترک
co-operation	همکاری مشترک
cooperative work	کار مشترک
cooperation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
co-operation	کار مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
halvers	نیمه مشترک
commonweal	مشترک المنافع
common	مشترک اشتراکی
commoners	مشترک اشتراکی
coenotrope	گرایش مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
co-authors	نویسندهی مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
common area	ناحیه مشترک
combined publications	نشریات مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
EEC	بازار مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
co insurance	بیمه مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
joint	ستاد مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
joint	مشترک الحاقی
Common Market	بازار مشترک
factor	عامل مشترک
factors	عامل مشترک
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
joint tenancy	اجاره داری مشترک
joint tenants	اجاره داران مشترک
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
interosculate	صفات مشترک داشتن
gold pool	صندوق مشترک طلا
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
interfacical polymerization	بسپارش در سطح مشترک
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
interosculation	همانندی باصفات مشترک
jcs	رئیس ستاد مشترک
common user net work	شبکه مخابراتی مشترک
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک
common collector circuit	مدار کلکتور مشترک
joint enterprise	موسسه اقتصادی مشترک
common factor variance	پراکنش عامل مشترک
common wealth	ملل مشترک المنافع
common emitter circuit	مدار امیتر مشترک
common emitter	با ساتع کننده مشترک
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
joint amphibious operations	عملیات مشترک اب خاکی
joint account	حساب بانکی مشترک
collective call sign	معرف مشترک یکانها
common wealth	ممالک مشترک المنافع
collectivism	سیستم اقتصادی مشترک
common base circuit	مدار یا پایه مشترک
joint task force	گروه رزمی مشترک
common collector	با جریان روب مشترک
joint adventure	سرمایه گذاری مشترک
common d.	مقسوم علیه مشترک
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
interfaces	دفتر مشترک قسمتها
interface	دفتر مشترک قسمتها
epicene	مشترک بین دو جنس
common ion effect	اثر یون مشترک
interrelated	دارای مناسبات مشترک
co-stars	نقش مشترک داشتن
co-star	نقش مشترک داشتن
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
osculate	صفات مشترک داشتن
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
digital subscriber line [DSL]	خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
deposits	پس انداز
irrigator	اب انداز
saver	پس انداز کن
forehanded	پس انداز کن
aggregate saving	پس انداز کل