Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 239 (42 milliseconds)
English
Persian
to gain time
دست بدست کردن
to shuffle from hand to hand
دست بدست کردن
Search result with all words
complement
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complement
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complement
که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
complemented
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complemented
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complemented
که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing
که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complements
که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
get
بدست اوردن فراهم کردن
gets
بدست اوردن فراهم کردن
getting
بدست اوردن فراهم کردن
gross
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosser
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossest
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossing
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
bought
خریداری کردن بدست اوردن
reap
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaps
جمع اوری کردن بدست اوردن
investigate
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigates
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
win
بدست اوردن تحصیل کردن
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
impropriate
حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
lion heart
مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
nine's complement
که با کم کردن هر رقم عدد از 9 بدست می آید
reoccupy
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
Other Matches
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
at the hand of
بدست
by
بدست
attainable
بدست اوردنی
acquirable
بدست اوردنی
procured
بدست اوردن
procuring
بدست اوردن
procures
بدست اوردن
acquirer
بدست اورنده
get table
بدست اوردنی
offer
بدست اوردن
earn
بدست اوردن
obtained
بدست اوردن
earned
بدست اوردن
acquiring
بدست اوردن
obtains
بدست اوردن
procurement
بدست اوری
earns
بدست اوردن
acquire
بدست آوردن
provider
بدست اورنده
procurer
بدست اورنده
obtain
بدست اوردن
impetrate
بدست اوردن
get round
بدست اوردن
obtainment
بدست اوری
to go to the wright
بدست استادافتادن
catch
بدست اوردن
providers
بدست اورنده
come by
بدست اوردن
get at able
بدست اوردنی
come by
<idiom>
بدست آوردن
offered
بدست اوردن
offers
بدست اوردن
acquires
بدست اوردن
procure
بدست اوردن
catcher
بدست اورنده
securer
بدست اورنده
gets
بدست اوردن
soothe
دل بدست اوردن
gains
بدست اوردن
soothed
دل بدست اوردن
gained
بدست آوردن
hand in hand
دست بدست
getting
بدست اوردن
to come to hand
بدست امدن
gains
بدست آوردن
manual
وابسته بدست
get
بدست امده
getting
بدست امده
gained
بدست اوردن
gain
بدست آوردن
pick up
بدست اوردن
attenuation
بدست آوردن
procurable
بدست اوردنی
obtainable
بدست اوردنی
gain
بدست اوردن
soothes
دل بدست اوردن
get
بدست اوردن
gets
بدست امده
quando acciderint
هر گاه بدست اید
regaining
دوباره بدست اوردن
regain
دوباره بدست اوردن
attains
بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining
بدست اوردن بانتهارسیدن
attain
بدست اوردن بانتهارسیدن
regains
دوباره بدست اوردن
attained
بدست اوردن بانتهارسیدن
regained
دوباره بدست اوردن
They found no trace of her .
ازاونشانی بدست نیامد
imported
باپیروزی بدست امدن
import
باپیروزی بدست امدن
encyclic
بدست چندنفر رونده
recoups
دوباره بدست اوردن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
retrieve
دوباره بدست اوردن
recovers
دوباره بدست اوردن
recovering
دوباره بدست اوردن
finagle
باحیله بدست اوردن
acquirability
امکان بدست اوردن
recover
دوباره بدست اوردن
to put
بدست امین دادن
gun for something
<idiom>
بازحمت بدست آوردن
retrieved
دوباره بدست اوردن
retrieves
دوباره بدست اوردن
recouping
دوباره بدست اوردن
importing
باپیروزی بدست امدن
recouped
دوباره بدست اوردن
recoup
دوباره بدست اوردن
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
unhandy
مشکل بدست امده
in for
<idiom>
مطمئن بدست آوردن
change hands
دست بدست رفتن
get back
دوباره بدست اوردن
self-government
حکومت بدست مردم
to bring something
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
to change hands
دست بدست رفتن
turnover
دست بدست شدن
to obtain something
بدست آوردن چیزی
to get back
دوباره بدست اوردن
optimization
بدست اوردن حد مطلوب
having
بدست اوردن دارنده
impropriate
بدست عام دادن
have
بدست اوردن دارنده
insure
بیمه بدست اوردن
step into
بسهولت بدست اوردن
strike a balance
موازنه بدست اوردن
municipalize
بدست شهرداری دادن
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
pass on
دست بدست دادن
entered
بدست اوردن قدم نهادن در
impetrate
با عجز و لابه بدست اوردن
enters
بدست اوردن قدم نهادن در
resuming
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
the proceeds of the sale
وجوهی که از فروش بدست می اید
filthy lucre
سودی که بی شرفانه بدست اید
encyclical
بدست چند نفر گشته
To obtain the desired result .
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
encyclicals
بدست چند نفر گشته
recovering
دوباره بدست اوردن بازیافتن
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
recover
دوباره بدست اوردن بازیافتن
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To go round hat in hand .
کاسه گدایی بدست گرفتن
handbill
اعلانی که بدست مردم میدهند
handbills
اعلانی که بدست مردم میدهند
enter
بدست اوردن قدم نهادن در
availability
آنچه به آسانی بدست آید
circumstantiate
قرائن وامارت را بدست اوردن
captures
عمل بدست آوردن داده
dime a dozen
<idiom>
آسان بدست آمدن ،عادی
collect
بدست آوردن یا دریافت داده
recovers
دوباره بدست اوردن بازیافتن
wellŠwhat of it?
چه نتیجهای ازان بدست می اید
hardly earned money
پول سخت بدست امده
resumes
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
easy money
پولی که براحتی بدست اید
bring in
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
collecting
بدست آوردن یا دریافت داده
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
the tule of thumb
قاعدهای که از تجزیه بدست اید
capturing
عمل بدست آوردن داده
To know someone blind spots.
رگ خواب کسی را بدست آوردن
collects
بدست آوردن یا دریافت داده
capture
عمل بدست آوردن داده
resumed
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
resume
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
effective
آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
detritus
چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
world is one's oyster
<idiom>
هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
giveaway
دست بدست دادن عروس وداماد
biologic
بدست امده اززیست شناسی عملی
eider down
پرنرمی که ازمرغابی شمالی بدست میاید
finagle
بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
gluten
سریشمی که ازشاخ واستخوان بدست میاید
fancy dog
سگی که بدست سگبازپرورده شده باشد
ill gotten
با وسایل غیر مشروع بدست امده
eiderdowns
پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
pre empt
با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
eiderdown
پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
loving cup
پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
gerund
باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
oligarchical
بدست مشتی مردم اداره میشود
gerunds
باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
feather in one's cap
<idiom>
چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
stone pit
محل بدست اوردن اطلاعات اجر
unobtainable
بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
analysis
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
prefectorial
مبنی براموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یا مبصران
mannose
ماده قندی که ازاکسیداسیون مانیتول بدست میاید
cupidity
حرص واز برای بدست اوردن مال
amylose
موادی که از تجزیهء نشاسته بدست میایند بفرمول X
supercharge
خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
split the uprights
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
learning curve
نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
dry ice
یخی که از جامدکردن اکسید دو کربن بدست میاید
card
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
bob
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
land hunger
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
picamar
روغن تلخی که از قیر چوب بدست می اید
bobs
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
post edit
ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
early bird catches the worm
<idiom>
هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
to get a good return on an investment
بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
racketeers
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
hydra
مار 9 سری که بدست هرکول کشته شده
internal evidence
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
oligarchic
وابسته به حکومتی که بدست چند تن اداره میشود
oligarchical
وابسته به حکومتی که بدست چندتن اداره میشود
No gain without pain.
<proverb>
بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com