Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
to live extempore
دست بدهن بودن یازندگی کردن
Other Matches
to scramble for a living
برای معاش یازندگی تلاش کردن
the fountain of life
چشمه حیوان یازندگی
essenism
اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
live up to
<idiom>
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
paralleling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to be on guard
بودن احتیاط کردن
to keep guard
بودن احتیاط کردن
jollify
کردن سرخوش بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
comported
جور بودن تحمل کردن
comports
جور بودن تحمل کردن
agreeing
موافقت کردن موافق بودن
perpetrate
مرتکب کردن مقصر بودن
espied
جاسوس بودن بازرسی کردن
agrees
موافقت کردن موافق بودن
espies
جاسوس بودن بازرسی کردن
minds
موافبت کردن ملتفت بودن
comport
جور بودن تحمل کردن
perpetrating
مرتکب کردن مقصر بودن
minding
موافبت کردن ملتفت بودن
perpetrates
مرتکب کردن مقصر بودن
maintains
حمایت کردن از مدعی بودن
perpetrated
مرتکب کردن مقصر بودن
mind
موافبت کردن ملتفت بودن
to wear two faces
دورویی کردن دوروودورنگ بودن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
trut
اعتماد کردن به امیدوار بودن
gestate
ابستن بودن حمل کردن
behoove
فرض بودن اقتضاء کردن
governs
حاکم بودن فرمانداری کردن
gift of the gab
<idiom>
درصحبت کردن ماهر بودن
behove
فرض بودن اقتضاء کردن
to take notice
ملتفت بودن توجه کردن
look out
نگهبانی کردن موافب بودن
govern
حاکم بودن فرمانداری کردن
conflicted
ناسازگار بودن مبارزه کردن
having
مجبور بودن وادار کردن
necessitate
ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitated
ایجاب کردن مستلزم بودن
conflict
ناسازگار بودن مبارزه کردن
hold
متصرف بودن جلوگیری کردن از
conflicts
ناسازگار بودن مبارزه کردن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
necessitating
ایجاب کردن مستلزم بودن
comporting
جور بودن تحمل کردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
necessitates
ایجاب کردن مستلزم بودن
hold out
حاکی بودن از خودداری کردن از
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
have
مجبور بودن وادار کردن
to take notice
اعتنا کردن بهوش بودن
randan
سرخوش بودن نشاط کردن
espy
جاسوس بودن بازرسی کردن
vacillates
مردد بودن نوسان کردن
allude
افهار کردن مربوط بودن به
vacillating
مردد بودن نوسان کردن
governed
حاکم بودن فرمانداری کردن
tallied
تطبیق کردن مطابق بودن
entails
شامل بودن فراهم کردن
exceed
تجاوز کردن متجاوز بودن
exceeded
تجاوز کردن متجاوز بودن
entail
شامل بودن فراهم کردن
contains
شامل بودن خودداری کردن
espying
جاسوس بودن بازرسی کردن
ambulate
حرکت کردن درحرکت بودن
correspound
مناسب بودن مکاتبه کردن
alluded
افهار کردن مربوط بودن به
tallies
تطبیق کردن مطابق بودن
contain
شامل بودن خودداری کردن
concerns
دلواپس کردن نگران بودن
concern
دلواپس کردن نگران بودن
contained
شامل بودن خودداری کردن
tallying
تطبیق کردن مطابق بودن
vacillate
مردد بودن نوسان کردن
adequateness
طرفدار بودن وفا کردن
entailed
شامل بودن فراهم کردن
vacillated
مردد بودن نوسان کردن
entailing
شامل بودن فراهم کردن
tally
تطبیق کردن مطابق بودن
alluding
افهار کردن مربوط بودن به
alludes
افهار کردن مربوط بودن به
exceeds
تجاوز کردن متجاوز بودن
benefit
احسان کردن مفید بودن
adhered
طرفدار بودن وفا کردن
adheres
طرفدار بودن وفا کردن
possessing
تصرف کردن دارا بودن
ranges
تغییر کردن یا متفاوت بودن
maintain
حمایت کردن از مدعی بودن
possesses
تصرف کردن دارا بودن
possess
تصرف کردن دارا بودن
holds
متصرف بودن جلوگیری کردن از
benefited
احسان کردن مفید بودن
maintained
حمایت کردن از مدعی بودن
ranged
تغییر کردن یا متفاوت بودن
adhering
طرفدار بودن وفا کردن
adhere
طرفدار بودن وفا کردن
range
تغییر کردن یا متفاوت بودن
benefiting
احسان کردن مفید بودن
agree
موافقت کردن موافق بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
smoothed
صاف کردن بدون اشکال بودن
snafu
اشفته بودن درهم وبرهم کردن
synchronises
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
fuddle
دائم الخمر بودن گیج کردن
beseeches
درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
smooths
صاف کردن بدون اشکال بودن
safing
از حالت مسلح بودن خارج کردن
synchronising
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
beseech
درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
smoothest
صاف کردن بدون اشکال بودن
synchronizes
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
beseeched
درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
synchronised
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
smooth
صاف کردن بدون اشکال بودن
apply
درخواست کردن شامل حال بودن
synchronize
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
applying
درخواست کردن شامل حال بودن
assort
طبقه بندی کردن مناسب بودن
applies
درخواست کردن شامل حال بودن
itinerate
سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
impend
اویزان کردن در شرف وقوع بودن
overlooked
مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlook
مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooks
مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
make the grade
<idiom>
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
overlooking
مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
to meet the eye
چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
scrimmages
در تکاپو بودن دست وپنجه نرم کردن
scrimmage
در تکاپو بودن دست وپنجه نرم کردن
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
vectors
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vector
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
flow
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
multiple
حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
flows
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
intestable
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
flowed
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
moons
سرگردان بودن اواره بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
want
فاقد بودن محتاج بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com