English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
Other Matches
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement صورت مالی گزارش مالی
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cabin pressure فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
pressurized cabin اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic دارای فشار یکسان خط هم فشار
low head plant نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
pitot pressure فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
monetary مالی
financial مالی
pecuniary مالی
accounting classification کد مالی
financing مالی
finances مالی
financed مالی
finance مالی
fiscal مالی
non pecuniary غیر مالی
committee of ways and means کمیسیون مالی
pecuniary penalty مجازات مالی
financial policy سیاست مالی
fiscal control کنترل مالی
financial position وضعیت مالی
financial relations روابط مالی
financial status وضع مالی
spiel شیره مالی
fiscal policy سیاست مالی
financial bill لایحه مالی
financial secretary مشاور مالی
capital commitment تعهدات مالی
embrocations روغن مالی
embrocation روغن مالی
fiscally ازلحاظ مالی
illinition روغن مالی
in low water در تنگی مالی
inunction روغن مالی
fiscal control نظارت مالی
judgment debt محکوم به مالی
anointment پماد مالی
financiers متخصص مالی
fund اعتبار مالی
funded اعتبار مالی
taction دست مالی
self support استقلال مالی
sustention استعانت مالی
sustentation استعانت مالی
subvention کمک مالی
subsidization کمک مالی
financier متخصص مالی
financially از نظر مالی
sparge گل مالی کردن
slobbery لجن مالی
snow job ماست مالی
fiscal سال مالی
unction روغن مالی
roughcast گل مالی شده
fiscal years دوره مالی
Mali کشور مالی
fiscal years سال مالی
chamberlain نافر مالی
chamberlains نافر مالی
fiscal year دوره مالی
fiscal year سال مالی
financial years سال مالی
financial year سال مالی
rough usage دست مالی
credit اعتبار مالی
financial assets موجودی مالی
waxing موم مالی
subsidy کمک مالی
financial inventory ذخایر مالی
financial affairs امور مالی
credited اعتبار مالی
financial adviser مشاور مالی
financial ability تمکن مالی
financial management مدیریت مالی
finance officer افسر مالی
financial intermediary واسطه مالی
financial feasibility امکان مالی
financial budget بودجه مالی
crediting اعتبار مالی
credits اعتبار مالی
financial e. متخصص مالی
financial data اطلاعات مالی
subsidies کمکهای مالی
financial assets دارائیهای مالی
padding لگد مالی
financial crisis بحران مالی
financial circles محافل مالی
financial expenses هزینههای مالی
financial centers مراکز مالی
financial capital سرمایه مالی
finance markets بازارهای مالی
felting نمد مالی
financial plan برنامه مالی
mart بازار مالی
finance house موسسه مالی
financial market بازار مالی
financial period دوره مالی
salvaging مالی را از خطرنجات دادن
salvages مالی را از خطرنجات دادن
means test سنجش استطاعت مالی
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
embrocate روغن مالی کردن
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
corporate treasurer مدیر امور مالی
to come into a property مالی را صاحب شدن
current income درامد یک سال مالی
scrabble دست مالی کردن
salvage مالی را از خطرنجات دادن
anoint روغن مالی کردن
finance قسمت مالی یا دارایی
tallow پیه مالی کردن
financial accounts حساب های مالی
financed قسمت مالی یا دارایی
finances قسمت مالی یا دارایی
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
financing قسمت مالی یا دارایی
fiscal مربوط به مالی یامالیه
scrabbling دست مالی کردن
scrabbles دست مالی کردن
scrabbled دست مالی کردن
anoints روغن مالی کردن
salvaged مالی را از خطرنجات دادن
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
finance company شرکت تامین مالی
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
anointing روغن مالی کردن
rough دست مالی کردن
functional finance سیاست مالی اصولی
financial statement صورت وضعیت مالی
spiel شیره مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
inuct روغن مالی کردن
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
financial intermediary موسسه مالی واسطه
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
financial investment سرمایه گذاری مالی
aid package بسته کمک مالی
financial mission هئیت مامورین مالی
felt نمد مالی کردن
financial planning برنامه ریزی مالی
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
anointment روغن مالی تدهین
annual financial statement گزارش مالی سالانه
means tests سنجش استطاعت مالی
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
mud bath گل مالی تن برای درمان
roughest دست مالی کردن
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
subsidies مکهای مالی دولت , سوبسید
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
groping دست مالی کورمالی کردن
gropes دست مالی کورمالی کردن
groped دست مالی کورمالی کردن
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
anele تدهین یا روغن مالی کردن
waxer کسیکه موم مالی میکند
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
jigger ماشین نم مالی جرثقیل ابی
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
grope دست مالی کورمالی کردن
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
low voltage distribution system شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
financier کارشناس علم مالیه متخصص مالی
bills سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bill سند مالی لایحه یا طرح قانونی
in the hole <idiom> قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
scrabble سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabbling سرسری چیز نوشتن دست مالی
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
financiers کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbles سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled سرسری چیز نوشتن دست مالی
industrial wealth مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
bailout کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com