English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
To go cap in hand to someone. دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
Other Matches
mump گدایی کردن
begs خواستن گدایی کردن
beg خواستن گدایی کردن
begged خواستن گدایی کردن
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
pauperism گدایی
beggary گدایی
pauperdom گدایی
mendicant گدایی کننده
mendiant گدایی کننده
one day a beggar روز گدایی
cadge گدایی دوره گردی
cadges گدایی دوره گردی
cadged گدایی دوره گردی
cadging گدایی دوره گردی
cursed with porerty نفرین کرده به گدایی
to send round the hat برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . کاسه گدایی دست گرفتن
to lay violent handsonany one اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
lengthens دراز کردن
streek دراز کردن
lengthening دراز کردن
lengthened دراز کردن
lengthen دراز کردن
stretched دراز کردن
drag on <idiom> دراز کردن
elongating دراز کردن
elongates دراز کردن
elongate دراز کردن
stretch دراز کردن
stretches دراز کردن
to stretch out دراز کردن
extend دراز کردن
prolongate دراز کردن
protract دراز کردن
porrect دراز کردن جلوگذاردن
to make old bones عمر دراز کردن
reach دراز کردن دست
to live a long life عمر دراز کردن
lies : دراز کشیدن استراحت کردن
elongating دراز کردن امتداد دادن
lied : دراز کشیدن استراحت کردن
elongates دراز کردن امتداد دادن
to reach down سوی پائین دراز کردن
lie دراز کشیدن استراحت کردن
elongate دراز کردن امتداد دادن
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
To crane ones neck . گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
goose مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
into بسوی
off بسوی
against بسوی
to بسوی
at بسوی
towards بسوی
toward بسوی
soiuth ward بسوی جنوب
to put a bout بسوی دیگرگرداندن
inpouring بسوی درون
spaceward بسوی فضا
south wards بسوی جنوب
landward بسوی خشکی
landward بسوی زمین
onward بسوی جلو
skyward بسوی اسمان
seaward بسوی دریا
selenotropic بسوی ماه
aport بسوی بندر
over- بسوی دیگر
over بسوی دیگر
east بسوی خاوررفتن
off عازم بسوی
eastbound بسوی شرق
easterly بسوی شرق
earthward بسوی زمین
goal kick شوت بسوی دروازه
orientates توجه بسوی خاور
orientate توجه بسوی خاور
southwestward بسوی جنوب غربی
introversion برگشت بسوی درون
southwestwards بسوی جنوب غربی
introrse رو کننده بسوی درون
shooting شوت بسوی دروازه
introrsal رو کننده بسوی درون
infalling ریزش بسوی درون
aslant بسوی سراشیب اریبی
base running دویدن بسوی پایگاه
orientating توجه بسوی خاور
make for پیش رفتن بسوی
propulsion فشار بسوی جلو
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
sentimentality گرایش بسوی احساسات
introvert بسوی درون کشیدن
introverts بسوی درون کشیدن
shootings شوت بسوی دروازه
earthbound متوجه بسوی زمین
wester بسوی باختر رفتن
uptrend تمایل بسوی بالا
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
northward بسوی شمال شمالا
northwards بسوی شمال شمالا
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
westward بسوی باختر بطرف مغرب
indraght ریزش چیزی بسوی درون
south بسوی جنوب نیم روز
continuation حرکت مداوم بسوی سبد
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
plinking تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
indraft ریزش چیزی بسوی درون
adductive استشهادی بسوی محور کشنده
upsurge بسوی بالا موج زدن
postward بسوی محل شروع اسب دوانی
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
transhumant حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
delayed steal دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
soricine موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
ferryboat قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
prolix دراز
oblong دراز
linear دراز
longer دراز
long- دراز
longest دراز
to piece out دراز
longheaded دراز سر
dolichomorphic دراز تن
verbose دراز
longish دراز
macro دراز
longed دراز
long دراز
to eke out دراز
long headed سر دراز
oblongs دراز
to be prolonged دراز
lengthy دراز
lengthwise دراز
oblongated دراز
toom دراز
longs دراز
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
advance پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advancing پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advances پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
long run دراز مدت
lanky دراز وباریک
gangling طولانی و دراز
long-time دراز مدت
weedy دراز و باریک
long-drawn-out دور و دراز
long range دراز مدت
long shunt شنت دراز
elongating دراز شدن
long term دراز مدت
longer-term دراز مدت
longhead کله دراز
oblongs دراز پهنا
longeval دراز عمر
elongates دراز شدن
oblong دراز پهنا
elongate دراز شدن
morella cherry گیلاس دم دراز
narrowest دراز وباریک
narrower دراز وباریک
long run [American E] <adj.> دراز مدت
narrowed دراز وباریک
narrow دراز وباریک
codlin یکجورسیب دراز
codling یکجورسیب دراز
lengthens دراز شدن
long-term دراز مدت
prolixity دراز نویسی
couchant دراز کشیده
oblonated دراز :درازنا
long term <adj.> دراز مدت
lengthen دراز شدن
tender fleshed cherry گیلاس دم دراز
lengthened دراز شدن
lengthening دراز شدن
blue moon زمان دراز
longevity دراز عمری
proboscis پوزه دراز
proboscises پوزه دراز
long necked گردن دراز
far fetched دور و دراز
lantern jawed چانه دراز
long bill نوک دراز
sniped نوک دراز
string چسبناک دراز
far-fetched دور و دراز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com