Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
parfait
دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
Other Matches
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
broth
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
milk-shake
مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk shake
مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk-shakes
مخلوط شیر وشربت وبستنی
ammunition and toxic material open space
انبارهای روباز مهمات ومواد سمی
divining rod
میله یا عصای مخصوص کشف اب ومواد معدنی درزمین
dunnage
کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
combined influence mine
مین با مکانیسم عامل مرکب مین مجهز به مدار باحساسیت مرکب
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
coction
پخته
riper
پخته
ripest
پخته
ripe
پخته
underdone
کم پخته
terracotta
گل پخته
samel
نیم پخته
boiled
پخته شده
slack baked
نیم پخته
dough baked
نیم پخته
burnt brick
خشت پخته
fired brick
اجر پخته
biffin
سیب پخته
half-baked
نیم پخته
well done
خوب پخته
sodden
نیم پخته
soden
نیم پخته
spatchcock
بشتاب پخته
half baked
نیم پخته
sunbaked
افتاب پخته
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
liverwurst
سوسیس جگر پخته
underdo
نیم پخته کردن
it was cooked to rags
انقدر پخته شدکه له شد
cold cuts
گوشت پخته سرد
rarest
لطیف نیم پخته
underbaked
نیم پخته ناپخته
rarer
لطیف نیم پخته
well-done steak
استیک کاملا پخته
warmed over
دوباره پخته شده
convenience foods
خوراک پیش پخته
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
convenience food
خوراک پیش پخته
arch brick
اجر زیاد پخته
rare
لطیف نیم پخته
it is half cooked
نیم پخته است
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
برایت آش پخته است .
boild egg
تخم مرغ پخته
hard baked
سفت پخته شده
overdone
خیلی پخته و سرخ شده
first class brick
اجر خوب پخته شده
boild egg hard
تخم مرغ پخته سفت
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
boild egg soft
تخم مرغ پخته عسلی
body brick
اجر خوب پخته شده
warmed over
زیادتر ازمعمول پخته شده
stroganoff
گوشت پخته نازک با خردل
I want my steak well done.
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
pale brick
اجری که خوب پخته نشده است
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
Cooked vegetables digest easily.
سبزی پخته زود هضم است.
gigot
ران گوسفند و غیره که پخته باشد
medium steak
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
apple dumpling
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
dumpling
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumplings
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
baked beans
لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
well done
[fully cooked]
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
The project is not fully developed yet.
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
fully cooked
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
hash
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
combined operations
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
alpha pegasi
مرکب الفرس متن الفرس مرکب
waffles
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
waffled
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffle
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
macedoine
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
strudel
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
processed silk
ابریشم پخته
[ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
combined arms
مرکب
inks
مرکب
hybrid
مرکب
ink pad
مرکب زن
complexes
مرکب
complex
مرکب
ink
مرکب
combined
مرکب
tracing ink
مرکب
conposite
مرکب
complexities
مرکب
formant
مرکب
complexity
مرکب
composed
مرکب
roadsters
مرکب
roadster
مرکب
mixed
مرکب
multiplex
مرکب
compounded
مرکب
parasyntetic
مرکب
composite
مرکب
compound
مرکب
compounds
مرکب
composite steel
فولاد مرکب
compound probability
احتمال مرکب
compound statement
جمله مرکب
compound wound generator
مولد مرکب
compound wound motor
موتور مرکب
combined arms
رستههای مرکب
converter valve
لامپ مرکب
compounds
اتصال مرکب
combined arms
یکان مرکب
copying ink
مرکب کپیه
compound motion
حرکت مرکب
combination vehicle
خودروهای مرکب
pully block
قرقره مرکب
double ignorance
جهل مرکب
compound
ماده مرکب
chinese ink
مرکب چین
decompound
مرکب درمرکب
compounded
لفظ مرکب
compounds
ماده مرکب
compounded
جسم مرکب
decomposite
مرکب درمرکب
consist
مرکب بودن از
consisted
مرکب بودن از
consisting
مرکب بودن از
consists
مرکب بودن از
dense ignorance
جهل مرکب
cuttle fish
ماهی مرکب
cuttle
ماهی مرکب
drawing ink
مرکب رسم
combined command
یکان مرکب
company team
تیم مرکب
combined circuit
مدار مرکب
composite area
سطوح مرکب
composite armor
زره مرکب
combined command
فرماندهی مرکب
girders
تیر مرکب
inks
مرکب زدن
combined stresses
تنشهای مرکب
combined stresses
تنش مرکب
compounded
ماده مرکب
ink
مرکب زدن
combined footing
شالوده مرکب
combined forces
نیروهای مرکب
compounded
اتصال مرکب
compounds
لفظ مرکب
compounds
جسم مرکب
combined staff
ستاد مرکب
girder
تیر مرکب
composite column
ستون مرکب
compound circuit
مدار مرکب
compound converter
تبدیل گر مرکب
compound curve
انحناء مرکب
combined arms team
تیم مرکب
compound eye
چشم مرکب
combined arms army
ارتش مرکب
compound lens
عدسی مرکب
compound magnet
مغناطیس مرکب
compound catenary
اویزانداری مرکب
compound bending
خمش مرکب
compositive cideo
ویدئوی مرکب
composite defense
دفاع مرکب
composite demand
تقاضای مرکب
combined bill of laning
بارنامه مرکب
complex number
عدد مرکب
composite metal
فلز مرکب
composite score
نمره مرکب
compositely
بطور مرکب
compositeness
مرکب بودن
magnetic battery
مغناطیس مرکب
combination lantern
فانوس مرکب
composite
یکان مرکب
interest on interest
ربح مرکب
parasyntetic
مشتق و مرکب
wound pole
قطب مرکب
inker
مرکب نویس
ink pot
مرکب دان
ink eraser
مرکب پاک کن
ink bottle
مرکب دان
ink bag
کیسه مرکب
onomastic
مرکب از اسم
composite
چیز مرکب
lenticular
مرکب از عدسی
india ink
مرکب چین
Indian ink
مرکب چین
pad
مرکب خشک کن
pads
مرکب خشک کن
synthetic
مرکب از موادمصنوعی
composite material
مواد مرکب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com