Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
counterplot	دسیسه دربرابر دسیسه توط ئه متقابل
Other Matches
countermine	با دسیسه متقابل خنثی کردن
plots	دسیسه
frame up	دسیسه
conspiracy	دسیسه
conspiracies	دسیسه
plot	دسیسه
trafficker	دسیسه
plotted	دسیسه
complot	دسیسه
traffickers	دسیسه
machination	دسیسه
termer	دسیسه کار
intriguing	دسیسه کردن
machinator	دسیسه کار
machinate	دسیسه کردن
intrigue	دسیسه کردن
intriguingly	دسیسه کنان
cabals	دسیسه کردن
intriguant	دسیسه باز
intrigant	دسیسه باز
intriguer	دسیسه کار
cabal	دسیسه کردن
intrigues	دسیسه کردن
insidious	دسیسه امیز
collusive	دسیسه امیز
collusively	از روی دسیسه
conspirator	دسیسه کار
conspirators	دسیسه کار
cabals	دسیسه و توط ئه روایت
cabal	دسیسه و توط ئه روایت
underplot	دسیسه محرمانه دوز و کلک
angle	دام گستردن دسیسه کردن
to hatch a conspiracy against somebody	مخالف کسی دسیسه کردن
angles	دام گستردن دسیسه کردن
brake lining	مادهای با کارایی خوب دربرابر اصطکاک و مقاومت دربرابر حرارت زیاد
counteroffensive	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial	یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
against	دربرابر
in contrast with	دربرابر
in contradistinction to	دربرابر
along side of	دربرابر
in d. from	دربرابر
to	دربرابر
to take eggs for money	را با دربرابر
on payment	دربرابر پول
endured	بردباری کردن دربرابر
dure	بردباری کردن دربرابر
endures	بردباری کردن دربرابر
contenders	مدعی دربرابر قهرمان
contender	مدعی دربرابر قهرمان
endure	بردباری کردن دربرابر
copy protection	حفافت دربرابر کپی
strength under tangential loading	مقاومت دربرابر عاملهای مماسی
resisters	اسباب مقاوم دربرابر برق
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
resister	اسباب مقاوم دربرابر برق
resistors	اسباب مقاوم دربرابر برق
resistor	اسباب مقاوم دربرابر برق
outdare	تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
warsaw treaty	پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
to i.a person for his actions	کسیرا ازمسئولیت قانونی دربرابر کرده هایش رهاکردن
outride	دربرابر طوفان ایستادگی کردن در مسابقه چیره شدن
monel	الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
plasma plating	ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
mutual	متقابل
interactive	متقابل
reciprocal	متقابل
countered	متقابل
counter	متقابل
correspounding	متقابل
countering	متقابل
polar	متقابل
opposing	متقابل
reciprocative	متقابل
opposed	متقابل
interactional	متقابل
mutual characteristic	مشخصه متقابل
mutual assistance	کمک متقابل
transfer characteristic	مشخصه متقابل
counterpawn	پیاده متقابل
mutual induction	القای متقابل
mutual relationship	رابطه متقابل
mutual terms	شرایط متقابل
counterpoise	وزنه متقابل
counter-measures	اقدام متقابل
counterrevolution	انقلاب متقابل
countervailing credit	اعتبار متقابل
mutual consistency	سازگاری متقابل
countermine	توط ئه متقابل
counter purchase	خرید متقابل
counter trade	تجارت متقابل
counter transference	انتقال متقابل
counteraction	اقدام متقابل
mutual energy	انرژی متقابل
counterattack	حمله متقابل
counterbid	پیشنهاد متقابل
counterclaim	دعوای متقابل
counterclaim	ادعای متقابل
counterclaim	دعوی متقابل
countermeasure	اقدام متقابل
countermeasures	اقدامات متقابل
counterwork	عمل متقابل
cross action	دعوی متقابل
interrelation	رابطه متقابل
mutual inductance	القاگری متقابل
mutual conductance	رسانایی متقابل
interdependency	اتکاء متقابل
transinformation	اگاهی متقابل
interaction curve	خم کنش متقابل
inter play	اثر متقابل
reciprocal trading	مبادله متقابل
intercorrelation	همبستگی متقابل
reciprocation	عمل متقابل
harmonic mean	اعداد متقابل
transconductance	رسانایی متقابل
grid anode transconductance	رسانایی متقابل
intervisibility	دید متقابل
eclipsed form	شکل متقابل
counter-measure	اقدام متقابل
cross bill	شکایت متقابل
m	القاگری متقابل
cross feed	خورد متقابل
logrolling	همکاری متقابل
cross index	شاخص متقابل
iteraction	عمل متقابل
opposite phase	فاز متقابل
cross purpose	قصد متقابل
crossecheck	بررسی متقابل
crosstalk	مکالمه متقابل
cross reference	ارجاع متقابل
set off	دعوی متقابل
proportional	متقابل یا هماهنگ
interrelationships	رابطه متقابل
interrelationship	رابطه متقابل
cross-references	ارجاع متقابل
countering	ضربت متقابل
cross-references	مراجعه متقابل
cross-reference	ارجاع متقابل
antitype	نوع متقابل
back pressure	فشار متقابل
cross-reference	مراجعه متقابل
cross reference	مراجعه متقابل
countered	ضربت متقابل
cross check	بررسی متقابل
counter	ضربت متقابل
reciprocity	عمل متقابل
retaliation	عمل متقابل
interdependence	وابستگی متقابل
interdependence	اتکاء متقابل
cross-checks	بررسی متقابل
cross-checking	بررسی متقابل
counterpoise	سیم متقابل
cross-checked	بررسی متقابل
cross-check	بررسی متقابل
mutual	متقابل یا متقابله
recrimination	اتهام متقابل
recriminations	تهمت متقابل
recriminations	اتهام متقابل
counter fire	اتش متقابل
recrimination	تهمت متقابل
counter gambit	گامبی متقابل
counter offensive	پدافند متقابل
counter offensive	حمله متقابل
counter offer	پیشنهاد متقابل
counter offer	عرضه متقابل
reciprocal	متقابل معکوس
reciprocal	عمل متقابل
counter current	جریان متقابل
counter credit	اعتبار متقابل
counter claim	دعوی متقابل
interaction	عمل متقابل
interaction	کنش متقابل
interaction	اثر متقابل
interplay	اثر متقابل
counter propaganda	تبلیغ متقابل
counter attraction	کشش متقابل
riposting	ضربه متقابل زدن
rebutted	جواب متقابل دادن
ripostes	ضربه متقابل زدن
rebuts	جواب متقابل دادن
intract	عمل متقابل کردن
rebut	جواب متقابل دادن
intervisibility	قابلیت دید متقابل
riposted	ضربه متقابل زدن
riposte	ضربه متقابل زدن
scandinavian defence	دفاع متقابل مرکزی
repost	ضربه متقابل زدن
interaction	عکس العمل متقابل
visual interaction	کنش متقابل بصری
social interaction	کنش متقابل اجتماعی
internecine	کشتار متقابل قاتل
retaliation	عکس العمل متقابل
rebutting	جواب متقابل دادن
counteract	عمل متقابل کردن
centre counter defence	دفاع متقابل مرکزی
cross fire	اتش گلوله متقابل
compensation trading	داد و ستد متقابل
retort	جواب متقابل تلافی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com