Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
curses come home to roost
دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
Other Matches
abuser
دشنام دهنده
abusers
دشنام دهنده
affronter
دشنام دهنده هتاک
bad language
دشنام
cursing
دشنام
curses
دشنام
foul language
دشنام
curse
دشنام
reviling
فحش دشنام
affrontive
دشنام امیز
call someone names
دشنام دادن
abusive
فریب دشنام
mistreats
دشنام دادن
mistreating
دشنام دادن
mistreated
دشنام دادن
mistreat
دشنام دادن
affront
روبرو دشنام دادن
insulted
دشنام توهین کردن
insult
دشنام توهین کردن
beshrew
دشنام دادن هتاکی کردن
misname
بنام اشتباهی صدا کردن دشنام دادن
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
insult
فحش دادن دشنام دادن
insulted
فحش دادن دشنام دادن
appropriator
بخود اختصاص دهنده
self rewarding
پاداش دهنده بخود
ingratiatory
طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
self-pity
ترحم بخود
self pity
ترحم بخود
spontaneous
خود بخود
spohnge
بخود کشیدن
self consequence
اهمیت بخود
self congratulation
تبریک بخود
self confident
مطمئن بخود
bethink
بخود امدن
self dramatization
بخود بندی
to suck in
بخود کشیدن
self exaltation
بخود بالیدن
self trust
اعتماد بخود
to imbrue in blood
بخود اغشتن
to imbrue with blood
بخود اغشتن
by it self
خود بخود
self respect
احترام بخود
self relative
نسبت بخود
to remember oneself
بخود امدن
aplomb
اطمینان بخود
assume
بخود گرفتن
assumes
بخود گرفتن
self dependent
متکی بخود
assumable
بخود گرفتنی
preened
بخود بالیدن
self-help
کمک بخود
narcissism
عشق بخود
dissemble
بخود بستن
feign
بخود بستن
preens
بخود بالیدن
assumed
بخود بسته
preening
بخود بالیدن
preen
بخود بالیدن
self help
کمک بخود
he was restored to reason
بخود امد
substantive
متکی بخود
self importance
دادن بخود
pretend
بخود بستن
arrogation
بخود بستن
introspect
بخود برگشتن
playact
بخود بستن
sham
بخود بستن
lay out oneself
بخود زحمت دادن
strike an attitude
حالتی بخود گرفتن
lion skin
دلیری بخود بسته
muster up your courage
جرات بخود بدهید
self fertility
لقاح خود بخود
self subsistence
اعاشه خود بخود
screw up one's courage
جرات بخود دادن
to summon up courage
جرات بخود دادن
self activity
فعالیت خود بخود
self charging
خود بخود پر شونده
monopolises
بخود انحصار دادن
monopolising
بخود انحصار دادن
monopolize
بخود انحصار دادن
self divison
تقسیم خود بخود
monopolized
بخود انحصار دادن
monopolizes
بخود انحصار دادن
monopolizing
بخود انحصار دادن
assumed
بخود گرفته عاریتی
self fruitful
بخود بخودگرده افشان
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
monopolised
بخود انحصار دادن
delusion of reference
هذیان بخود بستن
to be moped
بخود راه دادن
to permit oneself
بخود اجازه دادن
autoplasty
پیوند از خود بخود
to stand on one's own legs
متکی بخود بودن
to stint oneself
تنگی بخود دادن
abiogenesis
تولید خود بخود
to take the sun
افتاب بخود دادن
to f. oneself
بخود دلخوشی دادن
to be convulsed with laughter
از خنده بخود پیچیدن
to overstrain oneself
زیاد بخود فشار اوردن
to buck up
فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
feigns
بخود بستن جعل کردن
self rising
خود بخود بلند شونده
self tightening
خود بخود تنگ شونده
to rally one dispersed
نیروی تازه بخود دادان
self regulating
خود بخود تنظیم شونده
self lubricating
خود بخود نرم شونده
self moved
دارای حرکت خود بخود
arrogate
غصب کردن بخود بستن
attitudinize
حالت خاصی بخود گرفتن
pretendedly
بطور ساختگی یا بخود بسته
feign
بخود بستن جعل کردن
self formed
خود بخود تشکیل شده
self registering
خود بخود ثبت کننده
self insured
خود بخود بیمه شده
materializes
صورت خارجی بخود گرفتن
materialising
صورت خارجی بخود گرفتن
self slayer
مبادرت کننده بخود کشی
introspect
بخود امدن درخود فرورفتن
assumes
بخود بستن وانمود کردن
assume
بخود بستن وانمود کردن
materialize
صورت خارجی بخود گرفتن
intervert
بخود اختصاص دادن برگرداندن
materialized
صورت خارجی بخود گرفتن
materializing
صورت خارجی بخود گرفتن
materialises
صورت خارجی بخود گرفتن
materialised
صورت خارجی بخود گرفتن
To give way to doubt. To waver.
بخود تردید راه دادن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
autolysis
هضم یا گوارش خود بخود
agonise
بخود پیچیدن معذب شدن
pretending
بخود بستن دعوی کردن
pretend
بخود بستن دعوی کردن
To give way to gloomy thoughts .
فکرهای بد بخود راه دادن
cupboard love
عشق بخود بسته یاغرض الود
self digestion
جذب خود بخود مواد غذایی
to put on frills
سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
self support
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
that is his look
این کار وابسته بخود اوست
self pollination
گرده افشانی خود بخود گیاه
refocillate
تجدید حیات کردن بخود اوردن
self unloading
خود بخود تخلیه کننده بار
appropriation
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
ultromotivy
جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
stylolite
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
autos
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
auto
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
aut
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
flagellant
کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
pseudomorph
جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
to put oa a semblance of anger
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
self fertility
خود باروری حاصلخیزی خود بخود
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
self correcting
خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
giver
دهنده
shover
هل دهنده
jogger
هل دهنده
pusher
هل دهنده
pushers
هل دهنده
irriguous
اب دهنده
trimestr
رخ دهنده
donor
دهنده
joggers
هل دهنده
transferor
دهنده
donar
دهنده
donors
دهنده
grantor
انتقال دهنده
aerator
هوا دهنده
demonstrative
شرح دهنده
fumigator
بخور دهنده
emancipator
رهایی دهنده
endorser
حواله دهنده
hurter
ازار دهنده
permissive
اجازه دهنده
indicator electrode
الکترودنشان دهنده
alimental
غذا دهنده
elucidator
توضیح دهنده
expositor
توضیح دهنده
indicant
نشان دهنده
restorers
اعاده دهنده
indemnitor
تاوان دهنده
evangelical
مژده دهنده
incarnative
گوشن نو دهنده
impellent
سوق دهنده
alienor
انتقال دهنده
alienator
انتقال دهنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com