Dictiornary-Farsi | دشوار طاقت فرسا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 131 (7 milliseconds)

English	Persian
onerous	دشوار طاقت فرسا


Other Matches

overhelming	طاقت فرسا
troublous	طاقت فرسا
overwhelming	طاقت فرسا
overwhelmingly	طاقت فرسا
astringent	طاقت فرسا
cumbersome	طاقت فرسا
overbearing	طاقت فرسا
stifling	طاقت فرسا
tiresome	طاقت فرسا
torturous	طاقت فرسا
severest	طاقت فرسا شاق
severe	طاقت فرسا شاق
severer	طاقت فرسا شاق
demanding	طاقت فرسا سخت
chore	کارسخت وطاقت فرسا
chores	کارسخت وطاقت فرسا
able-bodied	طاقت
sufferance	طاقت
lip	طاقت
gameness	طاقت
indefatigability	طاقت
iron nerves	طاقت
nerves of steel	طاقت
longanimity	طاقت
of little patience	بی طاقت
breaking point	طاقت
bearing	طاقت
patience	طاقت
intolerance	طاقت فرسایی
stamina	طاقت استقامت
tolerate	طاقت داشتن
tolerated	طاقت داشتن
tolerates	طاقت داشتن
tolerating	طاقت داشتن
to keep it up	طاقت اوردن
to lose patience	بی طاقت شدن
to nerve oneself	طاقت اوردن
nerve	وتر طاقت
nerves	وتر طاقت
patience of hunger	طاقت گرسنگی
tedium	طاقت فرسایی
staying power	طاقت قدرت
intolerancy	طاقت فرسایی
gut	طاقت جرات
guts	طاقت جرات
gutting	طاقت جرات
hardest	دشوار
metaphisical	دشوار
trickly	دشوار
rough	دشوار
nerve-racking	دشوار
nerve wrack	دشوار
operose	دشوار
tougher	دشوار
toughest	دشوار
nerve racking	دشوار
spinose	دشوار
arduous	دشوار
rock bound	دشوار
inexplicit	دشوار
operous	دشوار
harder	دشوار
deep <adj.>	دشوار
tough	دشوار
inexplicable	دشوار
mind-blowing	دشوار
roughest	دشوار
straits	دشوار
strait	دشوار
intolerable	دشوار
mind-boggling	دشوار
spiny	دشوار
hard	دشوار
difficult	دشوار
long wind	طاقت زیاد دویدن
endured	طاقت چیزی راداشتن
gameness	طاقت تحمل مصائب
she cannot bear heat	طاقت گرما را ندارد
endure	طاقت چیزی راداشتن
to stand pain	دردردکشیدن طاقت اوردن
to live through something	طاقت چیزی را داشتن
endures	طاقت چیزی راداشتن
laborious	دشوار پرزحمت
tour de force	کار دشوار
crux	مسئله دشوار
sticky	دشوار سخت
clutches	وضع دشوار
clutched	وضع دشوار
clutch	وضع دشوار
poseur	پرسش دشوار
poseurs	پرسش دشوار
poser	پرسش دشوار
dilemma	وضع دشوار
sore	سخت دشوار
sores	سخت دشوار
posers	پرسش دشوار
slippery	دشوار لغزان
clutching	وضع دشوار
formidable	دشوار نیرومند
dilemmas	وضع دشوار
insuperability	دشوار گیری
knotted	سفت دشوار
herculean	بسیار دشوار
escapade	فراراززندگی دشوار
hard game	بازی دشوار
escapades	فراراززندگی دشوار
stick it out <idiom>	طاقت آوردن ،ادامه دادن
quarter horse	اسب کوتاه وپر طاقت
pickle	خیارترشی وضعیت دشوار
impasse	وضع بغرنج و دشوار
pickles	خیارترشی وضعیت دشوار
jaw breaking	دشوار برای تلفظ
glossaries	فرهنگ لغات دشوار
to be in a pickle <idiom>	در وضعیتی دشوار بودن
uphill	جاده سربالا دشوار
hot potato	کار دشوار و ناخوشایند
hot potatoes	کار دشوار و ناخوشایند
glossary	فرهنگ لغات دشوار
succussatory	دارای حرکت دشوار
broad shoulders	نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
hydra	چیزی که برانداختن ان دشوار است
However difficult the circumstances [are] , ...	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
insupportable	دشوار غیر قابل مقاومت
tongue-twisters	کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twister	کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue twister	کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
money player	ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
overparted	دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
glossarist	کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
cream-colored wool	پشم شکری [این نوع پشم مخلوطی از پشم سفید درجه یک با پشم های رنگی نیز بوده و جداسازی آن یا غیرممکن و یا دشوار می باشد. این اصطلاح به پشم زرد رنگ نیز اطلاق می شود.]