English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (10 milliseconds)
English Persian
bust-up دعوا-مشاجره
Other Matches
brabble مشاجره کردن دعوا
dispute مشاجره
disputed مشاجره
disputes مشاجره
disputing مشاجره
honest broker مشاجره
contretemps مشاجره
falling out مشاجره
pique مشاجره
falling-out مشاجره
halsie مشاجره
halsie مشاجره کردن
altercate مشاجره کردن
plea مشاجره مدافعه
tug-of-war <idiom> مشاجره کردن
go at <idiom> مشاجره کردن
logomachy مشاجره بر سر لفظ
spar مشاجره کردن
sparred مشاجره کردن
spars مشاجره کردن
contentions مشاجره نزاع
contention مشاجره نزاع
flite مشاجره کردن
falling-out <idiom> مشاجره کردن
pettifog مشاجره کردن
pleas مشاجره مدافعه
disputes مشاجره نزاع
wrangle مشاجره کردن
disputed مشاجره نزاع
wrangled مشاجره کردن
dispute مشاجره نزاع
disputing مشاجره نزاع
scuffle جنجال مشاجره
wrangling مشاجره کردن
wrangles مشاجره کردن
scuffling جنجال مشاجره
scuffles جنجال مشاجره
scuffled جنجال مشاجره
dustup دعوا
strife دعوا
night brawler شب دعوا کن
wrangles داد و بیداد مشاجره
dissents مشاجره بر سر رای داور
dissented مشاجره بر سر رای داور
dissent مشاجره بر سر رای داور
contested ستیزه کردن مشاجره
wrangler اهل مشاجره مخاصم
wrangled داد و بیداد مشاجره
fall out رخ دادن مشاجره داشتن
wrangle داد و بیداد مشاجره
contest ستیزه کردن مشاجره
contesting ستیزه کردن مشاجره
habble داد وبیداد مشاجره
wrangling داد و بیداد مشاجره
contests ستیزه کردن مشاجره
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
cat-and-dog <adj.> پر جنگ و دعوا
wrangler دعوا کننده
To be itching fo r a fight . To be on the war path. سر دعوا داشتن
quiteclaim ترک دعوا
dust-ups جنگ و دعوا
imparlance تعویق دعوا
contest رقابت دعوا
discord دعوا نزاع
quarrels دعوا ستیزه
quarrelling دعوا ستیزه
quarrelled دعوا ستیزه
quarreling دعوا ستیزه
action اقامهء دعوا
contested رقابت دعوا
actions اقامهء دعوا
contesting رقابت دعوا
squeal دعوا نزاع
squealed دعوا نزاع
quarrel دعوا ستیزه
contests رقابت دعوا
squeals دعوا نزاع
quarreled دعوا ستیزه
champerty شرکت در دعوا
dust-up جنگ و دعوا
disclamation ترک دعوا
callet دعوا و غوغا
We had a slight contretemps at the parking lot [car park] . ما یک مشاجره خفیفی در پارکینگ داشتیم.
rivals طرف مقابل دعوا
to instigate an argument تحریک به دعوا کردن
debatable ground زمین یامرزمورد دعوا
to quarrel with somebody <idiom> با کسی دعوا کردن
kick up a row دعوا راه انداختن
rivalled طرف مقابل دعوا
rivalling طرف مقابل دعوا
rival طرف مقابل دعوا
rivaled طرف مقابل دعوا
to instigate an argument دعوا راه انداختن
nonjoinder عدم ورود در دعوا
rivaling طرف مقابل دعوا
jarred دعوا و نزاع طنین انداختن
jar دعوا و نزاع طنین انداختن
jars دعوا و نزاع طنین انداختن
disclaims ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim ترک دعوا کردن نسبت به
cut both ways <idiom> به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
To settle upon a price during a dispute. <proverb> میان دعوا نرخ طى کردن .
make up <idiom> دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
to stir [things] up دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
They fight like cat and dog . باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
wrangling داد و بیداد [مشاجره] [نزاع] [اصطلاح تحقیر آمیز]
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
arguing گفتگو کردن مشاجره کردن
argue گفتگو کردن مشاجره کردن
argued گفتگو کردن مشاجره کردن
argues گفتگو کردن مشاجره کردن
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com