Dictiornary-Farsi | دعوتی را قبول کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (31 milliseconds)

English	Persian
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن


Other Matches

invitatory	دعوتی
invitations	مسابقه دعوتی
invitational	مسابقه دعوتی
invitation	مسابقه دعوتی
to spurn an offer	دعوتی راردکردن
to snap at an invitation	دعوتی را فورا پذیرفتن
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
entertain	قبول کردن
entertained	قبول کردن
honoured	قبول کردن
honour	قبول کردن
honors	قبول کردن
adopting	قبول کردن
honoring	قبول کردن
adhibit	قبول کردن
entertains	قبول کردن
admit	قبول کردن
admits	قبول کردن
admitting	قبول کردن
honours	قبول کردن
adopts	قبول کردن
honouring	قبول کردن
accept	قبول کردن
honored	قبول کردن
accorded	قبول کردن
to take in	قبول کردن
accords	قبول کردن
adopt	قبول کردن
passes	قبول کردن
passed	قبول کردن
pass	قبول کردن
accepting	قبول کردن
accord	قبول کردن
accepts	قبول کردن
acceptance of goods	قبول کردن کالا
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
honours	یاحوالهای را قبول کردن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
accepting	پسندیدن قبول کردن
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
accepts	پسندیدن قبول کردن
honored	یاحوالهای را قبول کردن
disapprove	قبول نکردن رد کردن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
honour	یاحوالهای را قبول کردن
honors	یاحوالهای را قبول کردن
passed	تصویب کردن قبول شدن
keep an appointment	قبول کردن قرار ملاقات
To adopt a child ( an infant ) .	کودکی را بفرزندی قبول کردن
pass	تصویب کردن قبول شدن
shell out	هزینه چیزی را قبول کردن
passes	تصویب کردن قبول شدن
vicarious	به نیابت قبول کردن جانشین
refusing	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
adopts	قبول کردن اتخاذ کردن
ratify	قبول کردن تصویب کردن
ratifying	قبول کردن تصویب کردن
ratified	قبول کردن تصویب کردن
adopting	قبول کردن اتخاذ کردن
ratifies	قبول کردن تصویب کردن
pooler	وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
naturalizing	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
communication	بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
admissions	قبول
admission	قبول
acceptances	قبول
intromission	قبول
compliance	قبول
receptions	قبول
reception	قبول
adoption	قبول
imprimatur	قبول
acceptance	قبول
acknowledgment	قبول
implied acceptance	قبول ضمنی
non acceptance	عدم قبول
ratification	قبول قبولی
adoption	قبول به فرزندی
offer and acceptance	ایجاب و قبول
express acceptance	قبول صریح
valid	قابل قبول
naturalization	قبول تابعیت
admissible	قابل قبول
disallowance	عدم قبول
intolerancy	عدم قبول
incompliance	عدم قبول
embracement	قبول اتخاذ
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
adequate <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
sufficiently <adv.>	قابل قبول
tolerable	قابل قبول
admittable	قابل قبول
adopter	قبول کننده
allowable load	بارقابل قبول
I agree.	قبول دارم.
agreements	قرار قبول
agreement	قرار قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
withdraw	قبول نکردن
withdraws	قبول نکردن
compliancy	قبول اجابت
compliantly	با قبول و رضایت
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
admission of liability	قبول بدهی
acknowladgement of debt	قبول بدهی
allowable	قابل قبول
acceptably	بطورقابل قبول
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptance by words	قبول قولی
acceptance limit	حد قابل قبول
acceptancy	اماده قبول
acceptant	قبول کننده
accepter	قبول کننده
acceptation tacite	قبول ضمنی
acceptor	قبول کننده
reasonable	قابل قبول
aceptive	قابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
passable	قابل قبول
acceptable	قابل قبول
rejection	قبول نکردن
accept	قبول شدن
accepting	قبول شدن
rejection	عدم قبول
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
compliant	قبول کننده
unacceptably	غیرقابل قبول
receivable	قابل قبول
acceptances	قبول قرارداد
reply paid	جواب قبول
intolerance	عدم قبول
received	مورد قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
concede	قبول شکست
believable	قابل قبول
ready acceptance	حسن قبول
disclaims	قبول نکردن
disclaim	قبول نکردن
acceptability	قبول شدگی
disclaimed	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
acceptance	قبول قرارداد
taken	مورد قبول
accepts	قبول شدن
conceding	قبول شکست
conceded	قبول شکست
acceptable <adj.>	قابل قبول
concedes	قبول شکست
acceptability	قابلیت قبول
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
to be valid	قابل قبول بودن
admissible load	بار قابل قبول
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
persona grata	شخص مورد قبول
accepting bank	بانک قبول کننده
acceptance number	عدد ملاک قبول
hard currencies	ارز قابل قبول
legal tender	پول قابل قبول
incredibility	عدم قابلیت قبول
matriculant	قبول شده در دانشگاه
availabe time	زمان مورد قبول
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
recognized refugee	پناهنده قبول شده
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
permissible stress	خستگی قابل قبول
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ
d. of a request	عدم قبول خواهش
complier	قبول کننده همدست
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
adhesion	انضمام قبول عضویت