Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (7 milliseconds)
English
Persian
invitation to tender
دعوت به مناقصه
Search result with all words
invite to tender
دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
tender notice
اگهی دعوت به مناقصه
Other Matches
tenders
مناقصه
tenderest
مناقصه
tendering
مناقصه
tendered
مناقصه
low bids
مناقصه
low tender
مناقصه
tender
مناقصه
bid
مناقصه مزایده
bids
پیشنهاد مناقصه
bids
مناقصه مزایده
bid bond
ضمانتنامه مناقصه
bid
پیشنهاد مناقصه
tendering
مناقصه مزایده
tenderest
مناقصه مزایده
tender notice
مناقصه دهنده
official submission
مناقصه عمومی
tendered
مناقصه مزایده
tender
مناقصه مزایده
public submission
مناقصه رسمی
earnest money
ضمانتنامه شرکت در مناقصه
tenders conditions
شرایط عمومی مناقصه
bids
به مناقصه یا مزایده گذاشتن
bid bond
ضمانتنامه شرکت در مناقصه
by tender
از طریق مزایده یا مناقصه
bid guarantee
ضمانتنامه شرکت در مناقصه
tenderest
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tendering
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tendered
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tender
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
bid
به مناقصه یا مزایده گذاشتن
to invite tenders for something
چیزی را به مناقصه گذاشتن
to advertise for bids
چیزی را به مناقصه گذاشتن
tenderer
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
bid bond
ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
bid bond
ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
tender bonds
ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
tender bond
ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
call for tender
برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
bidder
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
bidders
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
summoned
دعوت
summon
دعوت
bidding
دعوت
summonses
دعوت
summons
دعوت
summonsed
دعوت
summonsing
دعوت
invitation
دعوت
invitations
دعوت
calling
دعوت
to call in
دعوت کردن
to invite
[to]
دعوت کردن
[به]
caller
دعوت کننده
boarding call
دعوت به بازدید
callers
دعوت کننده
challenge
دعوت بجنگ
challenged
دعوت بجنگ
challenges
دعوت بجنگ
conference call
دعوت به سخنرانی
convocate
دعوت کردن
ask
دعوت کردن
asked
دعوت کردن
convocator
دعوت کننده
invites
دعوت کردن
invitation to treat
دعوت به معامله
letter of invitation
رقعه دعوت
invite
دعوت کردن
letter of invitation
دعوت نامه
uninvited
دعوت نشده
invitatory
متضمن دعوت
asking
دعوت کردن
invitation to treat
دعوت به مذاکره
invitation to tender
دعوت به مزایده
invited
دعوت کردن
unbidden
دعوت نشده
asks
دعوت کردن
defiance
دعوت به جنگ بی اعتنایی
to proffer an invitation
رسما دعوت کردن
invitee
شخص دعوت شده
I am invited tonight of all nights .
دعوت شدم آن هم امشب
to crash in
[to a party]
بدون دعوت وارد شدن
to fling down the gauntlet
بجنگ تن بتن دعوت کردن
gauntlets
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
gauntlet
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
to throw down the glove
بجنگ تن بتن دعوت کردن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
to barge in
بدون دعوت وارد شدن
rain check
نوید یا قول دعوت بعدی
I'd like to ask her out.
من دوست داشتم او
[زن]
را به بیرون دعوت کنم.
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
to withdraw the invitation to an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
to disinvite somebody from an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
have over
<idiom>
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .
دعوت شما را با منت قبول می کنم
treat someone
<idiom>
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
call a metting
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
crash the gate
<idiom>
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
gantelope
باند برای دست دعوت به مبارزه
to bechon to a person to come
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
gantlope
باند برای دست دعوت به مارزه
convoke
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
raise a fuss
<idiom>
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
gatecrashers
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
gatecrasher
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
pax britannica
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
please reply
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
repondez s'il vous plait
[RSVP]
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
master tournament
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
I fiddled afew invitation cards.
باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
to ask somebody out for dinner
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
call to order
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
propositions
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
bids
امر کردن دعوت کردن
bid
امر کردن دعوت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com