Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
English
Persian
caller
دعوت کننده
callers
دعوت کننده
convocator
دعوت کننده
Other Matches
bidding
دعوت
summonsed
دعوت
summonsing
دعوت
summonses
دعوت
invitations
دعوت
summoned
دعوت
invitation
دعوت
summons
دعوت
calling
دعوت
summon
دعوت
asks
دعوت کردن
unbidden
دعوت نشده
invited
دعوت کردن
asked
دعوت کردن
asking
دعوت کردن
letter of invitation
رقعه دعوت
letter of invitation
دعوت نامه
boarding call
دعوت به بازدید
to call in
دعوت کردن
invites
دعوت کردن
to invite
[to]
دعوت کردن
[به]
challenged
دعوت بجنگ
ask
دعوت کردن
challenge
دعوت بجنگ
invitation to treat
دعوت به مذاکره
invitation to treat
دعوت به معامله
invitatory
متضمن دعوت
convocate
دعوت کردن
challenges
دعوت بجنگ
conference call
دعوت به سخنرانی
invite
دعوت کردن
invitation to tender
دعوت به مناقصه
invitation to tender
دعوت به مزایده
uninvited
دعوت نشده
invitee
شخص دعوت شده
to proffer an invitation
رسما دعوت کردن
I am invited tonight of all nights .
دعوت شدم آن هم امشب
defiance
دعوت به جنگ بی اعتنایی
tender notice
اگهی دعوت به مناقصه
to throw down the glove
بجنگ تن بتن دعوت کردن
gauntlets
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
to crash in
[to a party]
بدون دعوت وارد شدن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
gauntlet
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
to fling down the gauntlet
بجنگ تن بتن دعوت کردن
rain check
نوید یا قول دعوت بعدی
invite to tender
دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
to barge in
بدون دعوت وارد شدن
to bechon to a person to come
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to disinvite somebody from an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
to withdraw the invitation to an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
treat someone
<idiom>
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
crash the gate
<idiom>
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .
دعوت شما را با منت قبول می کنم
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
call a metting
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
I'd like to ask her out.
من دوست داشتم او
[زن]
را به بیرون دعوت کنم.
have over
<idiom>
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
gantelope
باند برای دست دعوت به مبارزه
gantlope
باند برای دست دعوت به مارزه
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
raise a fuss
<idiom>
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
pax britannica
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
convoke
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
gatecrashers
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
gatecrasher
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
repondez s'il vous plait
[RSVP]
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
please reply
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
I fiddled afew invitation cards.
باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
master tournament
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
to ask somebody out for dinner
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
call to order
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
proposition
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
bid
امر کردن دعوت کردن
bids
امر کردن دعوت کردن
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
fuel cooled oil cooler
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
procuring activity
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
plasticizer
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
parity bit
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
voltage stabilizer
تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper
کج کننده واژگون کننده
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
stabilizer
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
requistioner
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
supporting arms
نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
stabilisers
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
delay release sinker
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
desiccant
مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
analysis staff
ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
radar picket
ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
gyro repeater
تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
jumpers
شوت کننده با پرش پرش کننده
jumper
شوت کننده با پرش پرش کننده
out side
دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
hoppers
لی لی کننده
squelcher
له کننده
wheezy
خس خس یا خر خر کننده
fluxing oil
اب کننده
fillets
پر کننده
hopper
لی لی کننده
attenuant
اب کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com