Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 209 (10 milliseconds)
English	Persian
action in rem	دعوی بر علیه عین مال
Search result with all words
action in personam	دعوی بر علیه شخص
bring a suit against a person	اقامه دعوی علیه کسی کردن
bring an action against someone	علیه کسی اقامه دعوی کردن
lodge a complaint against someone	علیه کسی اقامه دعوی کردن
compounding a felony	سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
nemo agit in seipsum	هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
running down case	دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
use and occupation	عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
Other Matches
in personam	علیه شخص خاصی علیه انسان
restitution of conjugal rights	دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
pretend	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
trover	دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
pleadings	افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
versus	علیه
against	علیه
con	بر علیه
cons	بر علیه
conning	بر علیه
pros and cons	له و علیه
v	علیه
pro and con	له و علیه
conned	بر علیه
pupil	مولی علیه
respondents	مستانف علیه
beneficiaries	موقوف علیه
respondent	مدعی علیه
out of court	محکوم علیه
respondents	مدعی علیه
recognizor	محکوم علیه
beneficiary	موقوف علیه
defendants	مدعی علیه
respondent	مستانف علیه
pupils	مولی علیه
anti	مخالف علیه
losing party	محکوم علیه
object of protest	معترض علیه
party against whom a protest is made	معترض علیه
peace be upon him	علیه السلام
person placed under guardianship	مولی علیه
presentee	معروض علیه
pro and con	دلائل له و علیه
third person of a transfer	محال علیه
victim of an offence	مجنی علیه
lady ship	سرکار علیه
judgement debtor	محکوم علیه
appellee	مستانف علیه
assignee	محال علیه
beneficiary of an endowment	موقوف علیه
defendant	مدعی علیه
divisor	مقسوم علیه
divtsor	مقسوم علیه
drawee	محال علیه
denominators	مقسوم علیه
denominator	مقسوم علیه
wards	مولی علیه
ward	مولی علیه
lese majesty	خیانت علیه حکومت
lese majeste	خیانت علیه حکومت
biological defense	پدافند بر علیه تک میکربی
divisor	مقسوم علیه [ریاضی]
cross action	علیه وی اقامه کند
self defeating	علیه منظور خود
self-defeating	علیه منظور خود
offences against property	جرائم بر علیه اموال
non fatal offences against the person	جرائم بر علیه ابدان
common d.	مقسوم علیه مشترک
offences against persons	جرائم بر علیه اشخاص
public mischief	جرم علیه جامعه
to proceed against a person	اقدام بر علیه کسی زدن
proceed against someone	علیه کسی دادخواهی کردن
offences against public morals	جرائم بر علیه اخلاق عمومی
respondents	پژوهش خواه مستانف علیه
To take field against somebody .	بر علیه کسی وارد شدن
offence against public order	جرائم بر علیه نظم عمومی
respondent	پژوهش خواه مستانف علیه
counter fire	اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
offences against public dencency	جرائم بر علیه عفت عمومی
demur	در CL حالتی است که مدعی علیه
to safeguard [against]	تامین کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against]	امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against]	حفظ کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against]	نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
demurred	در CL حالتی است که مدعی علیه
common factor	مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
demurs	در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring	در CL حالتی است که مدعی علیه
common divisor	مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
chemical defense	پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
libelee	مدعی علیه شخص مورد افترا
lay an information against someone	بر علیه کسی اعلام جرم کردن
indicts	علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting	علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted	علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indict	علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
libellee	مدعی علیه شخص مورد افترا
declaims	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
summary judgment	حکمی که علیه ضامن صادر میشود
declaimed	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
greatest common divisor	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
bench warrant	حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
greatest common factor [GCF]	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
take a stand on something <idiom>	فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
highest common factor [HCF]	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
lese majeste	خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
impregnated	پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
whispering campaign	انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
greatest common divisor [gcd]	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
lese majesty	خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
antigen	مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens	مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
profession	دعوی
quarrelled	دعوی
cases	دعوی
quarreling	دعوی
case	دعوی
professions	دعوی
quarrelling	دعوی
claims	دعوی
suit at law	دعوی
quarrels	دعوی
strife	دعوی
pretensions	دعوی
pretension	دعوی
quarreled	دعوی
lawsuit	دعوی
claiming	دعوی
lawsuits	دعوی
claim	دعوی
quarrel	دعوی
claimed	دعوی
counterclaim	دعوی متقابل
counter claim	دعوی متقابل
claim for restitution	دعوی استرداد
desistement	انصراف از دعوی
desistement	ترک دعوی
litigation	ترافع دعوی
possessory action	دعوی مالکیت
cross action	دعوی متقابل
hypothetical case	دعوی فرضی
jactitation	دعوی دروغ
criminal action	دعوی جزایی
jactation	دعوی دروغ
waiving a claim	اسقاط دعوی
party to a suit	طرف دعوی
personal action	دعوی منقول
personal action	دعوی شخصی
suited	خواستگاری دعوی
post litem motam	پس از طرح دعوی
prime impression	دعوی بدوی
prime impression	دعوی ابتدایی
proceeding for damage	دعوی خسارت
right of action	حق اقامه دعوی
quitclaim	ترک دعوی
relinquishment of a claim	ترک دعوی
relinquishment of a claim	اسقاط دعوی
remedy sought by plaintiff	خواسته دعوی
suits	خواستگاری دعوی
parties to a dispute	اصحاب دعوی
parties of dispute	اصحاب دعوی
restitution of conjugal rights	دعوی تمکین
vexatious action	دعوی ایذائی
cases	دعوی مورد
suit	خواستگاری دعوی
lis mota	شروع دعوی
the litigants	طرفین دعوی
mertis of the case	ماهیت دعوی
substituted service	اوراق دعوی
subject of debate	موضوع دعوی
nullity proceeding	دعوی بطلان
object of claim	خواسته دعوی
splitting a cause of action	تجزیه دعوی
set up claim to	دعوی کردن
set off	دعوی متقابل
s.c	همان دعوی
retraxit	استرداد دعوی
quarrels	دعوی کردن
claimants	اصحاب دعوی
quarrelled	دعوی کردن
parties	اصحاب دعوی
issues	موضوع دعوی
quarreling	دعوی کردن
quarreled	دعوی کردن
acquittance	ترک دعوی
acquittance	سندترک دعوی
quarrel	دعوی کردن
litigants	اصحاب دعوی
withdrawal of a case	استرداد دعوی
litigant	طرف دعوی
pretension	دعوی خودفروشی
case	دعوی مورد
disclaimers	ترک دعوی
cases	دعوی مرافعه
disclaimer	ترک دعوی
opponents	طرف دعوی
quarrelling	دعوی کردن
issued	موضوع دعوی
hearing	استماع دعوی
hearings	استماع دعوی
pretensions	دعوی خودفروشی
case	دعوی مرافعه
issue	موضوع دعوی
civil action	دعوی مدنی
suing	دعوی کردن
sues	دعوی کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com