Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (12 milliseconds)
English	Persian
to initiate legal action	دعوی حقوقی را راه انداختن [حقوق]
Other Matches
civil action	دعوی مدنی یا حقوقی
I will be instigating [initiating] legal proceedings.	من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
consultary response	نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
restitution of conjugal rights	دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
dropping	گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped	گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop	گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops	گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
incorporate	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
pretends	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
judge advocate general	رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
class b allotment	کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
trover	دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
bring down	به زمین انداختن حریف انداختن شکار
pleadings	افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
horrified	بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard	بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies	بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify	بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying	بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping	کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
legal	حقوقی
jural	حقوقی
juridical	حقوقی
soundex code	کد حقوقی
de jure	حقوقی
law term	اصطلاح حقوقی
commentaries	تفسیر حقوقی
legal person	شخص حقوقی
legal adviser	مشاور حقوقی
solicitors	مشاور حقوقی
legal department	اداره حقوقی
legal committee	کمیته حقوقی
legal advisor	مشاور حقوقی
legal fiction	تصور حقوقی
juridically	از لحاظ حقوقی
legal entity	شخص حقوقی
juridical personality	شخصیت حقوقی
legal personality	شخصیت حقوقی
legal responsibility	مسئوولیت حقوقی
jeopardy	گرفتاری حقوقی
juristically	از لحاظ حقوقی
civil	داخلی حقوقی
commentary	تفسیر حقوقی
law agent	نماینده حقوقی
solicitor	مشاور حقوقی
civil proceedings	اقدامات حقوقی
corporate body	شخص حقوقی
medicolegal	پزشکی- حقوقی
legal	مشروع حقوقی
pay voucher	سند حقوقی
Legal Advisor	مشاور حقوقی
legal counsel	مشاور حقوقی
soundex code	کد حقوقی پرسنلی
jurisprudence	علم حقوقی
pay grade	ضریب حقوقی
artificial persons	اشخاص حقوقی
juridical person	شخص حقوقی
pay voucher	حواله حقوقی
indictable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
penal <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
institution	اصل حقوقی بنگاه
actionable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
chargeable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
culpable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
corporate	دارای شخصیت حقوقی
actionable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
writer to the signet	مشاور حقوقی اسکاتلندی
military pay order	لیست حقوقی پرسنل
punishable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
culpable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
indictable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
civil low	سیستم حقوقی رم باستان
culpable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
civil procedure	اصول محاکمات حقوقی
in legal parlance	بزبان یا عباراتی حقوقی
actionable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
punishable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
jurisconsult	فقیه مشاور حقوقی
culpable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
isonomy	تساوی سیاسی و حقوقی
punishable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
indictable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
penal <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
punishable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
actions	جریان حقوقی تعقیب
action	جریان حقوقی تعقیب
The formalities of judicial process.	تشریفات حقوقی وقضایی
chargeable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
law enforcement	اجرای قوانین [حقوقی]
lawyers	مشاور حقوقی حقوقدان
lawyer	مشاور حقوقی حقوقدان
indictable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
to obtain legal advice	مشاوره حقوقی دریافتن
culpable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
docketed	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docket	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
chargeable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
administrative(financial,legal)process.	جریان اداری (مالی .حقوقی )
docketing	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
dockets	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
corporation	که دارای شخصیت حقوقی باشند
culpable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
corporations	که دارای شخصیت حقوقی باشند
actionable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
military pay order	جدول تغییرات حقوقی پرسنل
legal fiction	فرض قانونی فرضیه حقوقی
penal <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
penal <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
exemption from territorial jurisdiction	معافیت از سیستم حقوقی یک کشور
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
corporative	وابسته بشخصیت حقوقی شرکتی
punishable <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
case	دعوی
quarrel	دعوی
claim	دعوی
quarrelling	دعوی
lawsuit	دعوی
pretension	دعوی
lawsuits	دعوی
pretensions	دعوی
strife	دعوی
cases	دعوی
quarreling	دعوی
claims	دعوی
quarrelled	دعوی
claiming	دعوی
quarrels	دعوی
profession	دعوی
quarreled	دعوی
professions	دعوی
claimed	دعوی
suit at law	دعوی
let down	پایین انداختن انداختن
basic allowance	سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
corporation	شرکت ثبت شده موسسه حقوقی
pay grade	ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
corporations	شرکت ثبت شده موسسه حقوقی
draconian	قوانین حقوقی سخت وبی رحمانه
the litigants	طرفین دعوی
substituted service	اوراق دعوی
sues	دعوی کردن
case	دعوی مورد
issued	موضوع دعوی
issue	موضوع دعوی
issues	موضوع دعوی
subject of debate	موضوع دعوی
claimants	اصحاب دعوی
lis mota	شروع دعوی
disclaimers	ترک دعوی
splitting a cause of action	تجزیه دعوی
mertis of the case	ماهیت دعوی
pretensions	دعوی خودفروشی
cause of claim	منشاء دعوی
civil action	دعوی مدنی
desistement	ترک دعوی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com