English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (3 milliseconds)
English Persian
case دعوی مورد
cases دعوی مورد
Search result with all words
trespass تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassed تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespasses تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassing تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
Other Matches
restitution of conjugal rights دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
pretending دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
pleadings افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
claims دعوی
claiming دعوی
quarrelled دعوی
quarreling دعوی
quarreled دعوی
quarrel دعوی
cases دعوی
case دعوی
pretension دعوی
lawsuit دعوی
lawsuits دعوی
strife دعوی
pretensions دعوی
profession دعوی
professions دعوی
claimed دعوی
claim دعوی
quarrelling دعوی
suit at law دعوی
quarrels دعوی
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
issued موضوع دعوی
lis mota شروع دعوی
counterclaim دعوی متقابل
disclaimers ترک دعوی
desistement انصراف از دعوی
criminal action دعوی جزایی
disclaimer ترک دعوی
splitting a cause of action تجزیه دعوی
issues موضوع دعوی
remedy sought by plaintiff خواسته دعوی
cross action دعوی متقابل
substituted service اوراق دعوی
desistement ترک دعوی
jactation دعوی دروغ
hypothetical case دعوی فرضی
subject of debate موضوع دعوی
issue موضوع دعوی
the litigants طرفین دعوی
case دعوی مرافعه
jactitation دعوی دروغ
counter claim دعوی متقابل
claim for restitution دعوی استرداد
litigant طرف دعوی
hearings استماع دعوی
quarrel دعوی کردن
quarreled دعوی کردن
quarreling دعوی کردن
quarrelled دعوی کردن
quarrelling دعوی کردن
quarrels دعوی کردن
hearing استماع دعوی
opponents طرف دعوی
opponent طرف دعوی
pretensions دعوی خودفروشی
pretension دعوی خودفروشی
claimants اصحاب دعوی
parties اصحاب دعوی
suing دعوی کردن
sues دعوی کردن
civil action دعوی مدنی
cause of claim منشاء دعوی
initiating proceedings اقامه دعوی
bringing an action اقامه دعوی
plea پاسخ دعوی
pleas پاسخ دعوی
vexatious action دعوی ایذائی
ancillary suit دعوی طاری
waiving a claim اسقاط دعوی
admissible case دعوی مسموع
withdrawal of a case استرداد دعوی
acquittance سندترک دعوی
acquittance ترک دعوی
sue دعوی کردن
sued دعوی کردن
litigants اصحاب دعوی
nullity proceeding دعوی بطلان
proceeding for damage دعوی خسارت
relinquishment of a claim ترک دعوی
prime impression دعوی ابتدایی
prime impression دعوی بدوی
parties of dispute اصحاب دعوی
litigation ترافع دعوی
litigation دعوی قضایی
right of action حق اقامه دعوی
possessory action دعوی مالکیت
personal action دعوی شخصی
personal action دعوی منقول
post litem motam پس از طرح دعوی
parties to a dispute اصحاب دعوی
s.c همان دعوی
suit خواستگاری دعوی
suited خواستگاری دعوی
object of claim خواسته دعوی
party to a suit طرف دعوی
quitclaim ترک دعوی
retraxit استرداد دعوی
suits خواستگاری دعوی
set up claim to دعوی کردن
restitution of conjugal rights دعوی تمکین
cases دعوی مرافعه
set off دعوی متقابل
mertis of the case ماهیت دعوی
relinquishment of a claim اسقاط دعوی
disclaimed ترک دعوی کردن
disclaim ترک دعوی کردن
disclaiming ترک دعوی کردن
civil action دعوی مدنی یا حقوقی
litigable قابل طرح دعوی
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> شروع به دعوی کردن
disclaims ترک دعوی کردن
quitclaim سند ترک دعوی
quarreling دعوی کردن منازعه
quarrelled دعوی کردن منازعه
obiter dictum خارج از موضوع دعوی
replevin دعوی اعاده مالکیت
querela دعوی مطروح در محکمه
pleas in bar مدافعات مسقط دعوی
traverse تکذیب کردن دعوی
traversed تکذیب کردن دعوی
traverses تکذیب کردن دعوی
quarrels دعوی کردن منازعه
relinquished ترک دعوی کردن
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
relinquishes ترک دعوی کردن
quarreled دعوی کردن منازعه
prima facie case دعوی قابل طرح
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
quarrelling دعوی کردن منازعه
prima facie case دعوی قابل استماع
pretend to دعوی یا ادعا کردن
action in personam دعوی بر علیه شخص
litigate طرح دعوی کردن
possessory action دعوی اعاده مالکیت
quarrel دعوی کردن منازعه
relinquish ترک دعوی کردن
real action دعوی غیر منقول
evidance in substanttiation of claims ادله اثبات دعوی
security for costs تامین هزینه دعوی
disaffirm ترک دعوی کردن
litigating طرح دعوی کردن
bill گزارش جریان دعوی
bills گزارش جریان دعوی
secta ادله خواهان دعوی
seduction دعوی فریب و اغوا
parties متداعیین اطراف دعوی
judge advocate اقامه کننده دعوی
subduct ترک دعوی کردن
taxation of costs ارزیابی هزینههای دعوی
lose the case محکوم شدن در دعوی
lodge a complaint اقامه دعوی کردن
relinquish a claim ترک دعوی کردن
sounding in damages دعوی خسارت مستدل
traversing تکذیب کردن دعوی
litigates طرح دعوی کردن
litigated طرح دعوی کردن
suppliant خواهان دعوی اعاده تصرف
venue محل وقوع جرم یا دعوی
venues محل وقوع جرم یا دعوی
extrajudicial بدون ارتباط به موضوع دعوی
dismissals عزل مختومه کردن دعوی
forclosure سلب حق اقامه دعوی ممانعت
jactitation of marriage دعوی دروغ نسبت به زناشویی
action in rem دعوی بر علیه عین مال
to pretend to wisdom دعوی عقل یا حکمت کردن
pretending بخود بستن دعوی کردن
pretend بخود بستن دعوی کردن
sounding in damages دعوی خسارت صحیح و محکم
pretends بخود بستن دعوی کردن
libllant خواهان یا شاکی دعوی افترا
dismissal عزل مختومه کردن دعوی
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
lawsuits دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
non suit ترک دعوی به وسیله خواهان
lawsuit دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
We lost the case . We were convicted. دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
variance اختلاف و نتاقض در ارکان مختلف دعوی
renunciative مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
relicta verificatione تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
replication جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
I will be instigating [initiating] legal proceedings. من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
to initiate legal action دعوی حقوقی را راه انداختن [حقوق]
release ترک دعوی ابراء کسی از دین
released ترک دعوی ابراء کسی از دین
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
to start quarrelling <idiom> شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
join issue with a person با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
renunciatory مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com