Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
English
Persian
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
Other Matches
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
impugn
مورد اعتراض قراردادن
impugns
مورد اعتراض قراردادن
impugning
مورد اعتراض قراردادن
impugned
مورد اعتراض قراردادن
impugning
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugn
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugned
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contest
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contests
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugns
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contesting
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
interrogated
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogate
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
criticises
مورد انتقاد قراردادن
criticizes
مورد انتقاد قراردادن
to take into consideration
مورد رسیدگی قراردادن
criticized
مورد انتقاد قراردادن
scrutinizing
مورد مداقه قراردادن
criticised
مورد انتقاد قراردادن
criticize
مورد انتقاد قراردادن
scrutinizes
مورد مداقه قراردادن
oppugn
مورد بحث قراردادن
make for
مورد حمله قراردادن
scrutinising
مورد مداقه قراردادن
to put to use
مورد استفاده قراردادن
admire
مورد شگفت قراردادن
To take into consideration. To consider.
مورد توجه قراردادن
scrutinised
مورد مداقه قراردادن
criticizing
مورد انتقاد قراردادن
criticising
مورد انتقاد قراردادن
scrutinize
مورد مداقه قراردادن
scrutinized
مورد مداقه قراردادن
admired
مورد شگفت قراردادن
admires
مورد شگفت قراردادن
scrutinises
مورد مداقه قراردادن
cases
دعوی مورد
case
دعوی مورد
shell off
با نارنجک مورد حمله قراردادن
to be under fire
سخت مورد انتقاد قراردادن
question
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questioned
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questions
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
talk up
بانظر مساعد مورد بحث قراردادن
talk over
مورد بحث ومذاکره مجدد قراردادن
trover
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
trespassing
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespasses
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassed
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespass
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
provisional frame
ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
pretends
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
protests
اعتراض اعتراض کردن
protesting
اعتراض اعتراض کردن
protest
اعتراض اعتراض کردن
protested
اعتراض اعتراض کردن
protestingly
بطور اعتراض ازروی اعتراض
restitution of conjugal rights
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
fuss
اعتراض کردن
fussing
اعتراض کردن
fulminated
اعتراض کردن
take exception to
اعتراض کردن به
except
اعتراض کردن
appose
اعتراض کردن
fussed
اعتراض کردن
to a on or upon
اعتراض کردن بر
fusses
اعتراض کردن
protests
اعتراض کردن
direct objects
اعتراض کردن
to e. a protest
اعتراض کردن
to enter a protest
اعتراض کردن
objects
اعتراض کردن
objecting
اعتراض کردن
objected
اعتراض کردن
object
اعتراض کردن
fulminates
اعتراض کردن
fulminate
اعتراض کردن
indirect objects
اعتراض کردن
obtest
اعتراض کردن
squawk
اعتراض کردن
protest
اعتراض کردن
impugns
اعتراض کردن
impugned
اعتراض کردن
contesting
اعتراض کردن
squawked
اعتراض کردن
squawks
اعتراض کردن
protesting
اعتراض کردن
contested
اعتراض کردن
impugning
اعتراض کردن
impugn
اعتراض کردن
exept
اعتراض کردن
contest
اعتراض کردن
protested
اعتراض کردن
contests
اعتراض کردن
object
کالا اعتراض کردن
objected
کالا اعتراض کردن
condemnation
محکوم کردن اعتراض
indirect objects
کالا اعتراض کردن
direct objects
کالا اعتراض کردن
objects
کالا اعتراض کردن
condemnations
محکوم کردن اعتراض
to cry shame upon
اعتراض سخت بر...کردن
objecting
کالا اعتراض کردن
to take exception to anything
به چیزی اعتراض کردن
to protest against something
به چیزی اعتراض کردن
puts
قراردادن تحمیل کردن بر
fix
تعیین کردن قراردادن
fixes
تعیین کردن قراردادن
put
قراردادن تحمیل کردن بر
putting
قراردادن تحمیل کردن بر
to plead against a decision
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
animadvert
اعتراض کردن متوجه شدن
to venture on an objection
باجرات اعتراض به کسی کردن
sues
دعوی کردن
sued
دعوی کردن
suing
دعوی کردن
sue
دعوی کردن
set up claim to
دعوی کردن
quarreled
دعوی کردن
quarrel
دعوی کردن
quarrelled
دعوی کردن
quarreling
دعوی کردن
quarrels
دعوی کردن
quarrelling
دعوی کردن
go to law
اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
fin de non recevoir
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
biases
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
bias
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
quarreling
دعوی کردن منازعه
relinquished
ترک دعوی کردن
quarreled
دعوی کردن منازعه
traversing
تکذیب کردن دعوی
quarrel
دعوی کردن منازعه
relinquish
ترک دعوی کردن
traverse
تکذیب کردن دعوی
disclaim
ترک دعوی کردن
disclaiming
ترک دعوی کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
شروع به دعوی کردن
relinquish a claim
ترک دعوی کردن
traversed
تکذیب کردن دعوی
traverses
تکذیب کردن دعوی
disclaimed
ترک دعوی کردن
quarrelled
دعوی کردن منازعه
litigate
طرح دعوی کردن
quarrels
دعوی کردن منازعه
quarrelling
دعوی کردن منازعه
subduct
ترک دعوی کردن
disclaims
ترک دعوی کردن
lodge a complaint
اقامه دعوی کردن
litigating
طرح دعوی کردن
litigated
طرح دعوی کردن
pretend to
دعوی یا ادعا کردن
litigates
طرح دعوی کردن
disaffirm
ترک دعوی کردن
relinquishes
ترک دعوی کردن
pretending
بخود بستن دعوی کردن
to pretend to wisdom
دعوی عقل یا حکمت کردن
pretend
بخود بستن دعوی کردن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
dismissal
عزل مختومه کردن دعوی
dismissals
عزل مختومه کردن دعوی
chronologize
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
lodge a complaint against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
to start quarrelling
<idiom>
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
bring a suit against a person
اقامه دعوی علیه کسی کردن
redundancy
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
redundancies
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
disaffirm
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
recaption
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
popularised
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizing
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
to make observations
[about]
[on]
تامل کردن
[در مورد]
[به]
call option
خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com