Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
English
Persian
pretend to
دعوی یا ادعا کردن
Other Matches
pretends
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
acclaimed
ادعا کردن
asserted
ادعا کردن
contended
ادعا کردن
lay claim to
ادعا کردن
profess
ادعا کردن
to put in for
ادعا کردن
professes
ادعا کردن
acclaims
ادعا کردن
contend
ادعا کردن
acclaim
ادعا کردن
asserting
ادعا کردن
contends
ادعا کردن
assert
ادعا کردن
acclaiming
ادعا کردن
professing
ادعا کردن
asserts
ادعا کردن
call someone's bluff
<idiom>
ثابت کردن ادعا
professing
ادعا یا افهار کردن
have it
<idiom>
گفتن ،ادعا کردن
profess
ادعا یا افهار کردن
re claim
مجددا ادعا کردن
professes
ادعا یا افهار کردن
pleaded
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
claims
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
waiver
صرف نظر کردن از ادعا
claim
مدعی به مطالبات ادعا کردن
bluser out
با لاف گزاف ادعا کردن
claimed
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims
مدعی به مطالبات ادعا کردن
restitution of conjugal rights
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
set up claim to
دعوی کردن
quarrel
دعوی کردن
quarrels
دعوی کردن
quarrelling
دعوی کردن
quarreling
دعوی کردن
quarreled
دعوی کردن
suing
دعوی کردن
sue
دعوی کردن
quarrelled
دعوی کردن
sues
دعوی کردن
sued
دعوی کردن
go to law
اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
relinquish
ترک دعوی کردن
quarrelled
دعوی کردن منازعه
disclaimed
ترک دعوی کردن
disclaim
ترک دعوی کردن
relinquished
ترک دعوی کردن
quarreling
دعوی کردن منازعه
lodge a complaint
اقامه دعوی کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
شروع به دعوی کردن
quarrel
دعوی کردن منازعه
relinquish a claim
ترک دعوی کردن
quarreled
دعوی کردن منازعه
relinquishes
ترک دعوی کردن
traversing
تکذیب کردن دعوی
traverses
تکذیب کردن دعوی
traverse
تکذیب کردن دعوی
traversed
تکذیب کردن دعوی
quarrelling
دعوی کردن منازعه
disclaims
ترک دعوی کردن
litigating
طرح دعوی کردن
quarrels
دعوی کردن منازعه
disclaiming
ترک دعوی کردن
subduct
ترک دعوی کردن
litigates
طرح دعوی کردن
litigated
طرح دعوی کردن
litigate
طرح دعوی کردن
disaffirm
ترک دعوی کردن
dismissals
عزل مختومه کردن دعوی
pretending
بخود بستن دعوی کردن
pretend
بخود بستن دعوی کردن
to pretend to wisdom
دعوی عقل یا حکمت کردن
dismissal
عزل مختومه کردن دعوی
pretends
بخود بستن دعوی کردن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
lodge a complaint against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
to start quarrelling
<idiom>
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
bring a suit against a person
اقامه دعوی علیه کسی کردن
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
redundancy
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancies
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
disaffirm
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
trover
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
claiming
ادعا
claims
ادعا
pretensions
ادعا
pleas
ادعا
asseveration
ادعا
unassuming
بی ادعا
pretension
ادعا
cl
ادعا
claim
ادعا
claimed
ادعا
protestations
ادعا
allegations
ادعا
assertion
ادعا
allegation
ادعا
posit
ادعا
plea
ادعا
postulate
ادعا
postulating
ادعا
averment
ادعا
postulates
ادعا
postulated
ادعا
protestation
ادعا
professed
ادعا شده
bill of indicment
ادعا نامه
assertive
ادعا کننده
pretenses
بهانه ادعا
purporst
مفاد ادعا
pretences
بهانه ادعا
pretence
بهانه ادعا
pretense
بهانه ادعا
claimable
قابل ادعا
estopel
مانع ادعا
assertor
ادعا کننده
reclaimable
ادعا پذیر
pleadings
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
assertion
تایید ادعا افهارنامه
professed love
محبت ادعا شده
burden of proof
مسئوولیت اثبات ادعا
use and occupation
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
i do not pretend to sing well
من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
right of begin
حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
disclaimer
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimers
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
prescribe to
استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
the burden of proof rests with
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
Did I say anything different?
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
pretensions
دعوی
quarreling
دعوی
case
دعوی
profession
دعوی
strife
دعوی
quarrelled
دعوی
lawsuit
دعوی
professions
دعوی
lawsuits
دعوی
cases
دعوی
quarreled
دعوی
quarrels
دعوی
claims
دعوی
suit at law
دعوی
claimed
دعوی
claiming
دعوی
pretension
دعوی
claim
دعوی
quarrel
دعوی
quarrelling
دعوی
He is seriously claiming
[trying to tell us]
that the problems are all the fault of the media.
او
[مرد]
به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
possessory action
دعوی مالکیت
parties
اصحاب دعوی
litigation
ترافع دعوی
litigation
دعوی قضایی
criminal action
دعوی جزایی
hearings
استماع دعوی
ancillary suit
دعوی طاری
admissible case
دعوی مسموع
mertis of the case
ماهیت دعوی
post litem motam
پس از طرح دعوی
cross action
دعوی متقابل
jactitation
دعوی دروغ
prime impression
دعوی بدوی
pretensions
دعوی خودفروشی
jactation
دعوی دروغ
set off
دعوی متقابل
the litigants
طرفین دعوی
hearing
استماع دعوی
prime impression
دعوی ابتدایی
pretension
دعوی خودفروشی
desistement
ترک دعوی
claimants
اصحاب دعوی
desistement
انصراف از دعوی
acquittance
ترک دعوی
acquittance
سندترک دعوی
case
دعوی مرافعه
issue
موضوع دعوی
waiving a claim
اسقاط دعوی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com