Dictiornary-Farsi | دفاع از خود اقدام | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
to act in self-defence	دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن


Other Matches

samisch variation	واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
schleman defence	دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
russian defence	دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
one on one	دفاع یارگری دفاع تک به تک
defense	دفاع وزارت دفاع
self defense	دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
action	اقدام
move	اقدام
moved	اقدام
moves	اقدام
proceeding	اقدام
interventions	اقدام
intervention	اقدام
actions	اقدام
procedure	اقدام
enterprise	اقدام
enterprises	اقدام
ploys	اقدام
ploy	اقدام
emprise	اقدام
esteem	اقدام
enforcement	اقدام
actionless	بی اقدام
enterprise	اقدام کردن
counter-measures	اقدام متقابل
proceed with deliberations	اقدام به مذاکره
protective measure	اقدام حمایتی
regular procedure	اقدام قانونی
enterprise	قدرت اقدام
operation immediate	اقدام سریع
deal	اقدام کردن
under way	دردست اقدام
the needful	اقدام لازم
precaution	اقدام احتیاطی
precautions	اقدام احتیاطی
to take measures	اقدام کردن
to take of a	اقدام کردن
start out	اقدام کردن
social action	اقدام اجتماعی
action	فعل اقدام
action	کار اقدام
actions	فعل اقدام
counter-measure	اقدام متقابل
proceeded	اقدام کردن
actions	کار اقدام
deals	اقدام کردن
to bend effort	اقدام کردن
counteraction	اقدام متقابل
preparations	اقدام مقدماتی
preparation	اقدام مقدماتی
it wasprologue to the nextmove	اقدام بعدبود
expediency	اقدام مهم
appropriate action	اقدام مقتضی
measure	درجه اقدام
intercommunion	اقدام مشترک
initial movement	نخستین اقدام
action at low	اقدام قانونی
in hand	در دست اقدام
action statement	دستورالعمل اقدام
action for cancellation	اقدام به لغو
proceed	اقدام کردن
legal action	اقدام قانونی
measure of prevention	اقدام احتیاطی
enterprises	اقدام کردن
enterprises	قدرت اقدام
countermeasure	اقدام متقابل
deal with	اقدام کردن
emprize	اقدام کردن
to take steps	اقدام کردن
demarche	اقدام سیاسی
double action	اقدام دوجانبه
expedience	اقدام مهم
action for cancellation	اقدام به ابطال
venturing	اقدام یا مبادرت کردن به
originator	اقدام کننده پیام
originators	اقدام کننده پیام
venture	اقدام بکارمخاطره امیز
greenlight	اجازه حرکت و اقدام
enterprise	امرخطیر اقدام مهم
adventurism	اقدام به کاری کردن
venture	اقدام یا مبادرت کردن به
ventured	اقدام بکارمخاطره امیز
ventured	اقدام یا مبادرت کردن به
ventures	اقدام بکارمخاطره امیز
ventures	اقدام یا مبادرت کردن به
venturing	اقدام بکارمخاطره امیز
it was an incorrect procedure	یک اقدام غلطی بود
action for avoidance	اقدام برای لغو
enterprises	امرخطیر اقدام مهم
to put in hand	دایرکردن اقدام کردن
with measured step	با اقدام مناسب [سنجیده]
counter-measures	اقدام جبران کننده
memorandums	اقدام به یادداشت کند
memorandum	اقدام به یادداشت کند
memoranda	اقدام به یادداشت کند
to start out to do something	اقدام بکاری کردن
measure	اندازه اقدام پیشگیری
proceeded	اقدام کردن پرداختن به
proceed	اقدام کردن پرداختن به
counter-measure	اقدام جبران کننده
It is in progress. It is under way.	دردست اقدام است
do the necessary	اقدام لازم بعمل اورید
pushful	متهور در اقدام بکارهای مهم
enterprises	اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprise	اقدام به اجرای قوانین کردن
how shall we proceed	چگونه باید اقدام کرد
to proceed against a person	اقدام بر علیه کسی زدن
to play at	خواهی نخواهی اقدام کردن
exigent	محتاج به اقدام یا کمک فوری
execution for debt	اقدام برای طلب وصول
zction for dammages	اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergency	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
dilettantism	اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
cross that bridge when you come to it <idiom>	[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
emergency	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct.	برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
prohibition	حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
to take action to prevent [stop] such practices	اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
one man block	تک دفاع
answered	دفاع
defense	دفاع
answer	دفاع
czech defence	دفاع چک
block	دفاع
answering	دفاع
munition	دفاع
pleading	دفاع
apologias	دفاع
apologia	دفاع
vindication	دفاع
advocation	دفاع
fencing	دفاع
answers	دفاع
advocacy	دفاع
defenses	دفاع
defend	دفاع
parries	دفاع
defending	دفاع
defended	دفاع
parrying	دفاع
defence	دفاع
uncovered	بی دفاع
tae	دفاع با پا
defends	دفاع
blocked	دفاع
parried	دفاع
parry	دفاع
blocks	دفاع
in self defence	برای دفاع
to defend [from]	دفاع کردن [از]
implead	دفاع کردن
janisch defence	دفاع شلیمان
janisch defence	دفاع یانیش
internal defense	دفاع داخلی
to stick up for	دفاع کردن از
two knights' defence	دفاع دو اسب
indefensibility	دفاع ناپذیری
summetrical defence	دفاع متقارن
tenability	دفاع پذیری
hasty defense	دفاع تعجیلی
semi circular parry	دفاع نیمدایره
deliberate defense	دفاع بافرصت
defensive board	دفاع سبد
advocate	دفاع کردن
defense in place	دفاع در محل
defense in depth	دفاع در عمق
damiano's defence	دفاع دامیانو
d. armour	اسلحه دفاع
vindicative	دفاع کننده
composite defense	دفاع مرکب
department of defense	وزارت دفاع
deraign	دفاع کردن
three man block	دفاع سه نفره
fullback	دفاع پوششی
fencible	قابل دفاع
extended defense	دفاع گسترده
to make a d.	دفاع کردن
dory defence	دفاع دوری
ego defence	دفاع خود
dutch attack	دفاع برد
double guard	دفاع با دو دست
closed variation	دفاع تاراش
russian defence	دفاع روسی
perceptual defense	دفاع ادراکی
parry of debate	دفاع درمنافره
secretary of state for defence	وزیر دفاع
secretary of defense	وزیر دفاع
self defence	دفاع مشروع
offensive block	دفاع تهاجمی
national defense	دفاع ملی
national defence	دفاع ملی
nagashi uke	دفاع پرسی
zone defence	دفاع منطقهای
philidor's defence	دفاع فیلیدور
pierce the block	شکافتن دفاع
robatsch defence	دفاع روباتش
right of self preservation	حق دفاع از خود
right of self defence	حق دفاع مشروع