Dictiornary-Farsi | دفاع از داخل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
uchi uke	دفاع از داخل


Other Matches

ratline	عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
samisch variation	واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
russian defence	دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence	دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
intercommand	داخل قسمت داخل یکان
nuclide	کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases	پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
defense	دفاع وزارت دفاع
one on one	دفاع یارگری دفاع تک به تک
mortise dead lock	قفل داخل کار قفل داخل درب
self defense	دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
withindoors	در داخل
intra	داخل
within	در داخل
aboard	داخل
inside	داخل
lineball	داخل
inside <adv.> <prep.>	در داخل
within <prep.>	در داخل
interiorly	از داخل
anie	داخل
interior	داخل
insides	داخل
interiors	داخل
withindoors	افراد داخل
anieoro	به طرف داخل
work in	داخل کردن
intromit	داخل کردن
introgresseive	داخل شونده
intraspecific	داخل گونهای
interurban	داخل شهری
interservice	داخل قسمت
intradivision	در داخل لشگر
interneuron	داخل عصبی
intrant	داخل شونده
intraspecies	داخل گونهای
intratheater	در داخل صحنه
interneural	داخل عصبی
anieoro	از داخل به خارج
intermolecular	در داخل ذرات
to play at	داخل شدن در
to go into	داخل شدن در
to go in	داخل شدن
to get into	داخل شدن در
entered	داخل کردن
to cut in	داخل شدن
inward	داخل رونده
ingratiate	داخل کردن
ingratiated	داخل کردن
ingratiates	داخل کردن
ingratiating	داخل کردن
interns	داخل شدن در
interning	داخل شدن در
to work in	داخل کردن
phase in	داخل کردن
on line	داخل رده
impenetrable	داخل نشدنی
on berth	در داخل بندر
enter	داخل شدن
incorporates	داخل کردن
enter	داخل کردن
entered	داخل شدن
enters	داخل شدن
incorporating	داخل کردن
enters	داخل کردن
incorporate	داخل کردن
intern	داخل شدن در
implosion	انفجار از داخل
inbound	داخل مرز
to step inside	داخل شدن
heave in	کشیدن به داخل
he went aboard the ship	او داخل کشتی شد
intercontinental	داخل قاره
to walk in	داخل شدن
to cut in line	داخل صف زدن
to step in	داخل شدن
imbark	داخل کردن
in and out	داخل وخارج
cross hair	خط داخل دوربین
immit	داخل کردن
inboard	داخل کشتی
inboard	به طرف داخل
inboard	به سمت داخل
implode	از داخل ترکیدن
to push to the front [of line]	داخل صف زدن
to queue-jump [British E]	داخل صف زدن
intercellular	داخل سلولی
interchart	در داخل نقشه
interior wiring	سیمکشی داخل
inside wiring	سیمکشی داخل
engaged in war	داخل جنگ
grind internally	داخل را ساییدن
ingressive	داخل شونده
inhaul	به داخل کشنده
to line-jump	داخل صف زدن
inhaul	به داخل کشیدن
he is not in it	داخل نیست
internal attack	تک داخلی یا تک از داخل
ingoing	داخل شونده
answered	دفاع
answer	دفاع
one man block	تک دفاع
vindication	دفاع
pleading	دفاع
fencing	دفاع
answering	دفاع
answers	دفاع
defense	دفاع
tae	دفاع با پا
apologia	دفاع
apologias	دفاع
czech defence	دفاع چک
advocacy	دفاع
parrying	دفاع
defend	دفاع
block	دفاع
defenses	دفاع
defence	دفاع
defends	دفاع
defended	دفاع
defending	دفاع
parry	دفاع
blocks	دفاع
blocked	دفاع
parries	دفاع
parried	دفاع
munition	دفاع
advocation	دفاع
uncovered	بی دفاع
sightings	دیدن از داخل دوربین
sighting	دیدن از داخل دوربین
built in	موجود در داخل چیزی
gun bore	داخل لوله توپ
reentrant	دوباره داخل شونده
inner space	داخل منظومه شمسی
bores	داخل لوله توپ
plunged	ناگهان داخل شدن
intrant	داخل نفوذ کننده
to launch in to politics	داخل سیاست شدن
inside of	داخل و یا توی چیزی
furnace room	فضای داخل کوره
furnace campaign	عملیات داخل کوره
sea island terminal	بارانداز داخل دریا
endoenzyme	انزیم داخل سلولی
plunges	ناگهان داخل شدن
plunge	ناگهان داخل شدن
reentrant	متوجه بسمت داخل
bore	داخل لوله توپ
i went in to the garden	داخل باغ شدم
cylinder jacket	استری داخل سیلندر
coolant	مایع داخل رادیاتور
cylinder gas	گاز داخل سیلندر
implode	از داخل منفجر شدن
court tennis	تنیس داخل سالن
on side	در داخل خط خارج نشده
coolants	مایع داخل رادیاتور
ingredient	داخل شونده عوامل
inversions	پیچش کف پا به طرف داخل
inversion	پیچش کف پا به طرف داخل
bore	داخل راتراشیدن سوراخ
intratheater	داخل صحنه عملیات
inwards or inward	بطرف داخل بباطن
bores	داخل راتراشیدن سوراخ
launch into politics	داخل سیاست شدن
irreptitious	نهانی داخل شده
home market	بازار داخل کشور
indoor soccer	فوتبال داخل سالن
phase in	به ترتیب داخل شدن
ingredients	داخل شونده عوامل
home	جا به داخل لوله راندن
homes	جا به داخل لوله راندن
swap in	مبادله کردن به داخل
to go to the front	داخل جنگ شدن
at home and abroad	در داخل و خارج [از کشور]
to enter the military	داخل نظام شدن
to come in	داخل شدن بدردخوردن
to breakin	خودرا داخل کردن
enter	داخل عضویت شدن
enters	داخل عضویت شدن
internally or abroad	در داخل و خارج [از کشور]
belligerents	جنگجو داخل درجنگ
belligerent	جنگجو داخل درجنگ
withindoors	اشخاص داخل منزل
wall entrance	عبور از داخل دیوار
entered	داخل عضویت شدن
He is nobody. He is a nonentity.	داخل آدم نیست
trailer tongue [American English] [coupling] [British English]	پیوند به داخل [در تریلر]
belligerently	جنگجو داخل درجنگ
up country	نواحی داخل کشور
penetrated	نفوذ در دفاع
defending	دفاع کردن از
yogoslav defence	دفاع یوگوسلاو
defended	دفاع کردن
defend	دفاع کردن از
internal defense	دفاع داخلی
defended	دفاع کردن از
defend	دفاع کردن
buckler	دفاع کردن
penetrates	نفوذ در دفاع
zone defence	دفاع منطقهای