Dictiornary-Farsi | دفترچه حساب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
bank pass book	دفترچه حساب


Search result with all words

passbook	دفترچه حساب پس انداز
Other Matches

cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckoned	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
clearance	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books.	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
cheque book	دفترچه چک
checkbook	دفترچه چک
specification	دفترچه مشخصات
directory	دفترچه راهنما
directories	دفترچه راهنما
bank pass book	دفترچه بانکی
vaccination card	دفترچه واکسیناسیون
scratchpad	دفترچه چرکنویس
vaccination cards	دفترچه های واکسیناسیون
address book	دفترچه تلفن
blankbook	دفترچه سفید
booklets	دفترچه رساله
booklet	دفترچه رساله
privilege	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
equipment logbook	دفترچه خدمتی تجهیزات
pad	دفترچه یادداشت لایی
pads	دفترچه یادداشت لایی
rough log	دفترچه وقایع ناو
gun book	دفترچه خدمت توپ
vaccination cards	دفترچه های مایه کوبی
vaccination card	دفترچه مایه کوبی
reckonings	تصفیه حساب صورت حساب
reckoning	تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
field book	دفترچه یادداشت نقشه بردار
bankbook	دفترحساب بانک دفترچه بانکی
playbook	دفترچه حاوی کروکی مانورها
billfolds	دفترچه جیبی برای گذاشتن اسکناس
billfold	دفترچه جیبی برای گذاشتن اسکناس
Do you have a hotel guide?	آیا دفترچه راهنمای هتل را دارید؟
check register	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
casualty control book	دفتر خدمات موتور ناو دفترچه خدمت موتورناو
gyrolog	دفترچه ضرایب ژیروسکوپی یاجدول تصحیح قطب نمای مغناطیسی ناو
account	حساب صورت حساب
he calcn lates with a	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
record book	دفترچه سوابق جنگ افزار پرونده سوابق
station list	فهرست قسمتهای پایگاه دفترچه راهنمای قسمتهای مختلف پایگاه
tab	حساب
tabs	حساب
account	حساب
accountants	ذی حساب
accountant	ذی حساب
reckonings	حساب
dam design	حساب سد
to my a	به حساب من
science of numbers	حساب
scoreless	بی حساب
reckoning	حساب
scored	حساب
tally	حساب
scores	حساب
tallying	حساب
incalculable	بی حساب
incomputable	بی حساب
algorism	حساب
arithmetic	حساب
to keep score	حساب
score	حساب
tallies	حساب
in favour of	به حساب
tallied	حساب
fluxion	حساب فاضله
cost accountant	حساب دار
return account	حساب بازگشت
differential calulus	حساب فاضله
crypto account	حساب رمز
closing of account	تفریغ حساب
day of r	روز حساب
differential calculus	حساب فاضله
design assumption	فرضیه حساب
certificate of expenditure	صورت حساب
arithmeticlal	مربوط به حساب
arithmetic unit	واحد حساب
balance of account	مانده حساب
accoutn balance	مانده حساب
account number	شماره حساب
account cuurent	حساب جاری
account card	کارت حساب
account book	دفتر حساب
acalculia	ناتوانی در حساب
figuring	حساب کردن
figures	حساب کردن
figure	حساب کردن
bank accounts	حساب بانکی
arithmometer	ماشین حساب
comptometer	ماشین حساب
certificate of clearance	مفاصا حساب
cash account	حساب نقدی
capital account	حساب سرمایه
arithmetician	حساب دان
call to account	حساب خواستن از
calculus of variations	حساب تغییرات
calculator mode	مد ماشین حساب
calculating machine	ماشین حساب
calculable	حساب کردنی
box score	حساب بازی
boolean calculus	حساب بولی
binary arithmetic	حساب دودوئی
binary arithmetic	حساب دودویی
calculation	حساب براورد
bank overdraft	حساب جاری
balance sheet account	حساب ترازنامه
bank account	حساب بانکی
the bill	صورت حساب
arithmetic	حساب [ریاضی]
algorism [rare]	حساب [ریاضی]
to count [as]	به حساب رفتن
Count me in!	روی من حساب کن!
account with [at] a bank	حساب بانکی
checking out	تسویه حساب
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
notcher	حساب نگهدار
pridicate calculus	حساب مسندات
production account	حساب تولید
profit and loss a	حساب سودوزیان
propositional calculus	حساب گزارهای
realization account	حساب تسویه
residuary account	حساب ترکه
misreckon	بد حساب کردن
minculculate	بد حساب کردن
imprest	حساب تنخواه
in f.of	به حساب بنفع
integral calculus	حساب جامعه
integral calculvs	حساب جامعه
joint account	حساب مشترک
loan account	حساب وام ها
make much of	حساب بردن از
rule of thumb	حساب انگشت
rule of thumb	حساب سر انگشتی
to figure up	حساب کردن
tripos	امتحان حساب
undercharge	کم حساب کردن
vidimus	بازرسی حساب
unguarded	حساب نشده
credit account	حساب اعتباری
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
To concoct accounts.	حساب تراشیدن
to count up	حساب کردن
to cast up	حساب کردن
rule off	بستن حساب
saving account	حساب پس انداز
savings account	حساب پس انداز
science of numbers	علم حساب
stability calculation	حساب پایداری
stock account	حساب موجودی
to bring to book	حساب پس گرفتن
ibm computer	ماشین حساب ای بی ام
count	حساب کردن
withdraws	برداشت از حساب
expense accounts	حساب هزینه
withdraw	برداشت از حساب
expense accounts	حساب مخارج
sum	حساب کردن
liquidating	حساب را واریزکردن
marker	حساب نگهدار
liquidates	حساب را واریزکردن
markers	حساب نگهدار
offset	حساب تهاتر
include	به حساب اوردن
includes	به حساب اوردن
numerate	حساب کردن
scorers	حساب نگهدار
scorer	حساب نگهدار
expense account	حساب هزینه
offsetting	حساب تهاتر
miscast	حساب غلط
miscalculating	بد حساب کردن
miscalculates	بد حساب کردن
miscalculated	بد حساب کردن
expense account	حساب مخارج
miscalculate	بد حساب کردن
liquidated	حساب را واریزکردن
liquidate	حساب را واریزکردن
desktop	ماشین حساب
ciphers	حساب کردن
cyphers	حساب کردن
calculate	حساب کردن
account	حساب کردن
calculated	حساب کردن
calculates	حساب کردن
deposit account	حساب سپرده
deposit accounts	حساب سپرده
deposit accounts	حساب پس انداز
compute	حساب کردن
computed	حساب کردن
cipher	حساب کردن
account	حساب پس دادن