Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
property book
دفتر دارایی یکان
Search result with all words
installation property book
دفتر دارایی قسمت یا یکان
Other Matches
inventory
دفتر دارایی
inventorial
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
inventory reconciliation
تطابق موجودی با دارایی یکان
chancery
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
unit journal
دفتر روزنامه یکان
journals
دفتر روزنامه یکان
journal
دفتر روزنامه یکان
command issuing office
دفتر توزیع فرامین یکان
diary
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
diaries
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
muster roll
دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
economizing
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
zeroed out
ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
force augmentation
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
tenant
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
visit of courtesy
بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
tenants
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
blotters
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
blotter
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
engineering office
دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
notary office
دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
designation
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
subactivity
یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
parent
یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
combat arms
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
designations
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
line replacement
یکان تعویض کننده یکان جبهه
detail
شرح مفصل یکان بقیه یکان
detailing
شرح مفصل یکان بقیه یکان
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
financed
رسته دارایی دارایی
financing
رسته دارایی دارایی
finance
رسته دارایی دارایی
finances
رسته دارایی دارایی
induction station
دفتر استخدام دفتر پذیرش
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element
یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
civilian internee information bureau
دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
journalize
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
command information program
برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
duty roster
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
readiness condition
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
aeromedical unit
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
guiden
پرچم یکان پرچم نماینده یکان
staging unit
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
division slice
یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
cellular unit
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
purse
دارایی
portfolio
دارایی
portfolios
دارایی
means
دارایی
finance
دارایی
estate
دارایی
financed
دارایی
asset
دارایی
property
دارایی
finances
دارایی
estates
دارایی
financing
دارایی
pursed
دارایی
fortunes
دارایی
holding
دارایی
pursing
دارایی
fortune
دارایی
purses
دارایی
possession
دارایی
wealth
دارایی
intendant
پیشکار دارایی
fortune
دارایی ثروت
personal chattels
دارایی منقول
fortunes
دارایی ثروت
personalty
دارایی شخصی
personal state
دارایی منقول
cham cell or of the e.
وزیر دارایی
assets and equities
دارایی ودیون
possession
دارایی متصرفات
finance office
اداره دارایی
capital goods
دارایی ثابت
money bag
دارایی دولت
ministry of f.
وزارت دارایی
weals
ثروت دارایی
weal
ثروت دارایی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
installation property
دارایی قسمت
Chancellors of the Exchequer
وزیر دارایی
Chancellor of the Exchequer
وزیر دارایی
the furniture of ones pocket
دارایی جیب
temporality
دارایی دینوی
hereditament
دارایی غیرمنقول
hab
داشتن دارایی
finance ministry
وزارت دارایی
equities
دارایی شرکاء
financial agency
اداره دارایی
assets
مایملک دارایی
finance officer
افسر دارایی
equity
دارایی شرکاء
to take an inventory of
صورت دارایی
current asset
دارایی جاری
property tax
مالیات دارایی
private property
دارایی شخصی
circulating asset
دارایی جاری
current assets
دارایی جاری
circulating asset
دارایی در گردش
thing
اسباب دارایی
finance
قسمت مالی یا دارایی
financed
قسمت مالی یا دارایی
inventory
صورت دارایی موجودی
capital account
حساب دارایی وسرمایه
finances
قسمت مالی یا دارایی
hereditaments
دارایی غیر منقول
holding
دراختیار داشتن دارایی
hotch
سرجمع کردن دارایی
disinvestment
خرج دارایی بی چیزی
draw up inventory
تنظیم صورت دارایی
jointure
دارایی مشترک زن و شوهر
financing
قسمت مالی یا دارایی
belonging
متعلقات واموال دارایی
dedicated assets
دارایی وقف شده
paraphernal
وابسته به دارایی شخصی زن
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
private property
دارایی شخصی بلامعارض
church warden
متصدی دارایی کلیسا
real account
حساب دارایی غیرمنقول
immovable
دارایی غیر منقول
real property
دارایی غیر منقول
personal chattels
دارایی شخصی منقول
personal property
دارایی شخصی منقول
impropriator
تفریط کننده دارایی کلیسا
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
appreciation
افزایش ارزش دارایی و موجودی
heir in tail
وارث دارایی حبس شده
realty
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
realty
دارایی غیر منقول ملک
state of in her itance
ملک یا دارایی قابل توارث
appreciations
افزایش ارزش دارایی و موجودی
assets
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
benefical owner of an estate
مالک بهره برداریک دارایی
chattel
مال منقول دارایی شخصی
contents of a vessel
دارایی یامحتویات فرف مظروف
to sell up a debtor
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
all that property
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
financing
علم دارایی تهیه پول کردن
finances
علم دارایی تهیه پول کردن
capitalization unit
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
financed
علم دارایی تهیه پول کردن
finance
علم دارایی تهیه پول کردن
adventitious property
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
heirlooms
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
i parted from
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
jus mariti
حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
sell up a debtor
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
heirloom
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
capital assets
دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
to make a f.
دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
capitalized expense
در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
insured
کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
impropriation
دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
onerous property
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
parapherna
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
dowager
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
levy a sum on a person's property
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
dowagers
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
asset
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
current liability
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
cahier
دفتر
ledgers
دفتر کل
volume
دفتر
volumes
دفتر
office
دفتر
in office
در دفتر
ledger
دفتر کل
notary public office
دفتر
offices
دفتر
books
دفتر
record
دفتر
booked
دفتر
bureaus
دفتر
book
دفتر
bureau
دفتر
book of account
دفتر کل
assessed value
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
paraphernalia
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
formation
یکان
units
یکان
unit
یکان
singly
یکان یکان
bell book
دفتر موتورخانه
translation agency
دفتر ترجمه
order book
دفتر سفارشات
official log book of a ship
دفتر ثبت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com