Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
income velocity
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
Other Matches
hash
سیستم کدگذاری مشتق شده از کد ASCII که شماره کدها برای سه حرف اول افزوده می شوند تا عدد جدیدی برای کد hash بدست اید
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
end item
وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
They have come out with a new gimmick to attract customers .
کلک جدیدی برای جلب مشتری پیدا کرده اند
powers
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
standards
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
scotland yard
اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
They were falling over one another to get petrol(gasoline).
برای خرید بنزین سرودست می شکستند
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
short covering
خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
labeled cargo
کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
break up value
قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
take over bid
پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
trading stamp
تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
particular lien
حق حبس مخصوص حق حبسی است برای فروشنده یا سازنده کالای بخصوص نسبت به ان کالا
owelty
سرانه نقدی که شریکی برای برابر شدن کالای تقسیم شده به دیگری میدهد
report generator
برای تامین گزارش کامل
up and running
اماده برای عملیات کامل
partial substitution
جانشینی کامل برای دو کالا
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
He bought them expensive presents, out of guilt.
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
electronic
1-استفاده از بسته نشر رومیزی و چاپگر لیزری برای تولید کالای چاپ شده . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات نمایش داده شده مثل داده
overhaul
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
models
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
cure time
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
integer
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
integers
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
model
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
program
مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
programs
مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
reserve buoyancy
جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
carried
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
circularization
تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
carrying
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
inelastic demand
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
confedration of states
دولت جدیدی تشکیل نمیشود
To accord recognition to a new government.
دولت جدیدی را برسمیت شناختن
neoclassical theory of value
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
notification message
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
solids
چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solid
چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
branches
جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch
جوانه زدن براه جدیدی رفتن
A new government wI'll take office .
حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
null cycle
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
transvalue
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
transvaluate
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
rehashed
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashes
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehash
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
Thats no news to me.
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
bcd
جمع کننده کامل برای جمع دو عدد 4 بیتی BCD
full mobilization
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
scans
تعداد دفعاتی که تصویر CRT رسم مجدد میشود
scanned
تعداد دفعاتی که تصویر CRT رسم مجدد میشود
scan
تعداد دفعاتی که تصویر CRT رسم مجدد میشود
refreshes
تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
refreshed
تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
turnover
تعداد دفعاتی درسال که موجودی انبار یک بنگاه فروخته میشود
refresh
تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
formatter
برنامهای که متن را به حالت جدیدی تبدیل میکند طبق پارامترها یا کدهای توکار
refreshes
تعداد دفعاتی که در هر ثانیه تصویر روی CRT دوباره رسم میشود
refreshed
تعداد دفعاتی که در هر ثانیه تصویر روی CRT دوباره رسم میشود
repeat
ثباتی که تعداد دفعاتی که یک تابع یا کاری تکرارشده است را نگه می دارد
refresh
تعداد دفعاتی که در هر ثانیه تصویر روی CRT دوباره رسم میشود
frequencies
تعداد دفعاتی که اشعه تصویر ردیف افقی پیکس ها را اسکن میکند
frequency
تعداد دفعاتی که اشعه تصویر ردیف افقی پیکس ها را اسکن میکند
repeats
ثباتی که تعداد دفعاتی که یک تابع یا کاری تکرارشده است را نگه می دارد
full annealing
بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case
جعبه کامل خشاب کامل
full scale
باندازه کامل بمقیاس کامل
order
خرید سفارش خرید
new deal
روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
credit system of supply
سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
imago
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough
بطور کامل کامل
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
repeats
تعداد دفعاتی که یک حرف وارد صفحه نمایش میشود در صورتی که یک کلید ازصفحه کلید را پایین نگه دارید
repeat
تعداد دفعاتی که یک حرف وارد صفحه نمایش میشود در صورتی که یک کلید ازصفحه کلید را پایین نگه دارید
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
income velocity of money
سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
bonded good
کالای گمرکی
business goods
کالای تولیدی
economic good
کالای اقتصادی
rip-off
کالای قلابی
consignments
کالای امانی
consignment
کالای امانی
easy commodity
کالای نا مرغوب
scaron
کالای کمیاب
purpose made
کالای سفارشی
limited edition
کالای محدود
shipment
[American]
کالای ارسالی
consignment
کالای ارسالی
commodities
کالای مصرفی
in wards
کالای رسیده
the goods in question
کالای موردبحث
consigned inventory
کالای امانی
consumer brand
کالای پر مصرف
consumer's goods
کالای مصرفی
inferior good
کالای پست
commodity
کالای مصرفی
rip-offs
کالای قلابی
delivery
کالای ارسالی
class i property
کالای طبقه 1
class ii property
کالای طبقه 2
knit goods
کالای کش بافت
merchandise
کالای تجارتی
shoddy
کالای تقلبی
Contraband goods.
کالای قا چاق
dead stock
کالای بنجل
labeled cargo
کالای ویژه
limited editions
کالای محدود
imported
کالای وارده
flotsam
کالای اب اورده
contraband
کالای غیرمجاز
import
کالای وارده
import
کالای رسیده
luxury good
کالای لوکس
giffen good
کالای گیفن
general cargo
کالای معمولی
free good
کالای رایگان
consumer goods
کالای مصرفی
smuggled merchandise
کالای قاچاق
jetsam
کالای اب اورد
frustrated cargo
کالای متروکه
importing
کالای رسیده
smuggled goods
کالای قاچاق
importing
کالای وارده
imported
کالای رسیده
staple
کالای عمده
normal good
کالای معمولی
stapled
کالای عمده
naval stores
کالای دریایی
stapling
کالای عمده
normal good
کالای عادی
fakement
کالای قلب
goods in pledge
کالای گروی
contraband
کالای قاچاق
frustrated cargo
کالای سرگردان
wage good
کالای مزدی
stolen goods
کالای مسروقه
end item
کالای ضروری
final goods
کالای نهائی
goods afloat
کالای در راه
to make a market of
با کالای دیگرمعاوضه کردن
pilefered shipment
کالای حراج شده
standards
کالای جانشین رزمی
perishable
کالای فاسد شدنی
perishable
کالای فاسد شونده
consignment
کالای امانت فروش
consignee
گیرنده کالای ارسالی
staple goods
کالای بسیار ضروری
stock in trade
موجودی کالای مغازه
standard
کالای جانشین رزمی
delivery
کالای ارسال شده
consignment
کالای ارسال شده
scrap-heap
انبار کالای قراضه
shipment
کالای در حال حمل
we d. in silks
ما کالای ابریشمی میفروشیم
we ran out of these goods
این کالای ما تمام شد
consignments
کالای امانت فروش
consignments
محموله کالای ارسالی
ban item
کالای ممنوع الورود
r. ofanyone's chattles
پس دادن کالای کسی
shipments
کالای در حال حمل
secondary item
کالای تدارکاتی فرعی
scrap heap
انبار کالای قراضه
commodity market
بازار کالای مصرفی
commercial loading
بارگیری کالای تجارتی
perishable
کالای سریع الفساد
shipment
[American]
کالای ارسال شده
inwards
واردات کالای رسیده
the free list
صورت کالای بی گمرک
swag
کالای دزدیده شده
velveting
کالای مخملی مخمل
consignment
محموله کالای ارسالی
inbound cargo
کالای تخلیه نشده
wreckage
کالای بازیافتی از کشتی و.....
finished product
کالای اماده فروش
dead stock
کالای بدون خریدان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com