Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English
Persian
(no) skin off one's nose
<idiom>
دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
Search result with all words
to take an i. in something
به چیزی دلبستگی داشتن
Other Matches
cared
دلواپسی
worries
دلواپسی
inapprehensive
بی دلواپسی
care
دلواپسی
cares
دلواپسی
turpitude
دلواپسی
worry
دلواپسی
sweat out
<idiom>
با دلواپسی منتظر بودن
languidinterest
دلبستگی کم
attachment
دلبستگی
interests
دلبستگی
interestedness
دلبستگی
interest
دلبستگی
interestedly
با دلبستگی
fixations
دلبستگی زیاد
fixation
دلبستگی زیاد
attachment
حکم دلبستگی
profound interest
دلبستگی زیاد
devotion to music
دلبستگی به موسیقی
civism
دلبستگی به میهن
particularism
دلبستگی بمرام خاصی
religionism
دلبستگی زیادبه دینداری
rubrician
کسی که دلبستگی زیادبدستورهای
to have a thing at heart
بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
exteriority
حالت بیرونی یافاهری دلبستگی به
humanism
دلبستگی به مسائل مربوط بنوع بشر
scripturalism
اعتقادبه نص کتاب مقدس دلبستگی بدلائل نقلی
outwardness
کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
peregrin falcon
یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
i take no interest in that
هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
reunionism
دلبستگی به پیوند کلیسای کاتولیک با کلیسای انگلیس
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
requires
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requiring
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisting
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
require
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resists
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something
[with something]
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
resisted
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserting
قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something
چیزی را به چیزی تکیه دادن
insert
قرار دادن چیزی در چیزی
inserts
قرار دادن چیزی در چیزی
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
(a) case in point
<idiom>
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
phases
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phased
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
something like 00 rials
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
stuck on
<idiom>
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
destitution
بی چیزی
something
یک چیزی
anything
چیزی
light purse
بی چیزی
aught
چیزی
indigence
بی چیزی
to poke a hole in any thing
چیزی را
something
چیزی
lay hands on something
<idiom>
یافتن چیزی
sick of (someone or something)
<idiom>
نفرت از چیزی
to net soemthing
با تورگرفتن چیزی
take for granted
<idiom>
تقلید از چیزی
cork
راه چیزی
To go after something.
پی چیزی رفتن
string out
<idiom>
کش دادن چیزی
hold out on
<idiom>
رد چیزی از کسی
nuts about
<idiom>
خشنود از چیزی
positioned
محل چیزی
The point is that…
چیزی که هست
nothing to sneeze at
<idiom>
چیزی که توبایدمحکمنگهداری
in a way
<idiom>
به مقدار از چیزی
have on
<idiom>
پوشیدن چیزی
fills
پر کردن چیزی
fill
پر کردن چیزی
to grieve over anything
برای چیزی
position
محل چیزی
I owe you one.
[colloquial]
من یه چیزی به تو بدهکارم.
to be involved in something
با چیزی درگیربودن
consigns
سپردن چیزی به
consigning
سپردن چیزی به
consigned
سپردن چیزی به
there is nothing wanting
چیزی کم نسبت
the thing is
چیزی که هست
the search of
جستجوی چیزی
run into (something)
<idiom>
به چیزی خوردن
put in for something
<idiom>
درخواست چیزی
corks
راه چیزی
consign
سپردن چیزی به
To discover (realize, assess) something.
به چیزی پی بردن
fiddled
ور رفتن به چیزی
to smell at something
چیزی را بو کردن
bring to mind
<idiom>
چیزی را به یادآوردن
To brag and boast . To profess something .
از چیزی دم زدن
to search for anything
پی چیزی گشتن
to refresh oneself
چیزی خوردن
bonked
خوردن سر به چیزی
to equip something
چیزی را مجهزکردن
to net soemthing
به تورانداختن چیزی
change
[in something]
[from something]
تغییر
[در یا از چیزی]
To tear oneself away from something .
دل از چیزی کندن
To let something slip thru ones fingers .
چیزی را از کف دادن
To pinch some thing .
چیزی را کش رفتن
to have a sniff of something
بو کشیدن چیزی
to sniff something
بو کشیدن چیزی
wriggler
چیزی که می لولد
bonking
خوردن سر به چیزی
bonks
خوردن سر به چیزی
waterish
هر چیزی شبیه اب
unstring
نخ چیزی را کشیدن
deduct
کم کردن چیزی از کل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com