English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (6 milliseconds)
English Persian
to keep up one's spirits دلسرد نشدن
Other Matches
to show f. تسلیم نشدن رام نشدن
despondent دلسرد
dispirited دلسرد
discouraged دلسرد
discourge دلسرد کردن
demoralizing دلسرد کردن
unnerve دلسرد کردن
unnerved دلسرد کردن
unnerves دلسرد کردن
unnerving دلسرد کردن
to pour cold water on دلسرد کردن
put off <idiom> دلسرد کردن
estrange دلسرد کردن
put a damper on <idiom> دلسرد کردن
dishearten دلسرد کردن
downer دلسرد کننده
demoralizes دلسرد کردن
demoralized دلسرد کردن
discourages دلسرد کردن
downers دلسرد کننده
demoralize دلسرد کردن
demoralising دلسرد کردن
demoralises دلسرد کردن
discourage دلسرد کردن
demoralised دلسرد کردن
washed up محو شده دلسرد
to put somebody off کسی را دلسرد کردن
to frighten somebody off کسی را دلسرد کردن
to scare somebody away [off] کسی را دلسرد کردن
to miss fire کامیاب نشدن
to miss plant سبز نشدن
unsay گفته نشدن
fall short (of one's expectations) <idiom> موفق نشدن
to put by تسلیم نشدن
hold the line <idiom> تسلیم نشدن
resist temptation وسوسه نشدن
to go wrong موفق نشدن
to get out of the way مانه نشدن
excluding شامل نشدن
disallows قائل نشدن
disallowed قائل نشدن
to fall through موفق نشدن
disallow قائل نشدن
disallowing قائل نشدن
exclusion عمل شامل نشدن
to not be [any] the wiser <idiom> باز هم متوجه نشدن
exclude شامل نشدن یا جداشدن
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
excludes شامل نشدن یا جداشدن
to keep ones hair on دست پاچه نشدن
to keep one's hair on دست پاچه نشدن
keep one's head دست پاچه نشدن
keep one's hair on دست پاچه نشدن
to keep cold دست پاچه نشدن
keep cold دست پاچه نشدن
underdraw کشیده نشدن زه تا اخر
to keep ones he دست پاچه نشدن
blackout پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
blackouts پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
expostfacto عطف به ماسبق نشدن قانون
to meet with a repulse پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to collapse موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
to f. in the pan باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to not be [any] the wiser <idiom> ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
leakage مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakages مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
To keep one s distmce from some one . از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
ratchet effect اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
missed موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
despond دلسرد شدن افسرده شدن
lanolin لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com