Dictiornary-Farsi | دلم برایش سوخت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
i fell pity for him	دلم برایش سوخت
i felt sorry for him	دلم برایش سوخت


Other Matches

central refueling provisions	سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
air metering force	نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
combustion starter	مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
bipropellant	سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
atomizers	سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomisers	سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
charges	جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge	جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
atomizer	سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
i felt sorry for him	اوقاتم برایش تلخ شد
my heart bleeds for him	دلم برایش می سوزد
She bore him a daughter.	برایش یک دختر آورد (زائید)
ne'er do well	ادمی که امیدبهبودی برایش نیست
She has been a good wife to him.	همسر خوبی برایش بوده
She found it hard to make up her mind.	برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
to get rid of a baby	بچه اش را برایش انداختن [اصطلاح روزمره]
You will need to spend some money on it.	تو باید برایش پول خرج بکنی.
He was framed.	برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
She took umbrage at your remark .	سخن شما برایش گران آمد
He lost everything that was dear to him.	آنچه برایش عزیز بود از دست داد
torch pot	[محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
ullage	فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
tips	باکهای خارجی سوخت باکهای بیرونی سوخت
propellant	سوخت
fuels	سوخت
power fuel	سوخت
propellants	سوخت
firing	سوخت
catabolism	سوخت
combustion	سوخت
gasoline	سوخت
fuelling	سوخت
dissimilation	سوخت
burner frame	سوخت
fuel	سوخت
fueled	سوخت
stoker	سوخت
fuelled	سوخت
chemical fuel	سوخت شیمیایی
colloidal propeller	سوخت کلوئیدی
fuel consumption	مصرف سوخت
domestic fuel	سوخت خانگی
fuel air pump	بوستر سوخت
feed tank	مخزن سوخت
fire teazer	سوخت انداز
firer	سوخت انداز
carburator	سوخت رسان
metabolic	سوخت و سازی
fueling	سوخت گیری
fossil fuel	سوخت سنگوارهای
fossil fuels	سوخت سنگوارهای
feeder	سوخت رسان
octane	سوخت ماشینی
avgas	سوخت طیاره
aviation fuel	سوخت هواپیما
feeders	سوخت رسان
bulk petroleum	سوخت مخزنی
tank	ماشین سوخت
fuel economy	اقتصاد سوخت
ion burn	یون سوخت
it excited my pity	دلم سوخت
liquid fuel	سوخت مایع
liquid propellant	سوخت مایع
metabolical	سوخت وسازی
motor fule	سوخت موتوری
tankers	مخزن سوخت
thickened fuel	سوخت جامد
rocket fuel	سوخت راکت
oil firing	سوخت روغنی
stoker	سوخت انداز
raw fuel	سوخت خام
solid propellant	سوخت جامد
gas fuel	سوخت گازی
fule pump	تلمبه سوخت
fuel engineering	مهندسی سوخت
fuel filter	صافی سوخت
fuel gas	سوخت گازی
fuel grade	درجه سوخت
fuel injection	سوخت رسانی
fuel manifold	چندراهی سوخت
fuel meter	سوخت سنج
fuel pump	پمپ سوخت
fuel storage	انبار سوخت
fuel tank	مخزن سوخت
fuel tap	شیر سوخت
The house burned down .	خانه سوخت
fule injection	تزریق سوخت
fule pump	پمپ سوخت
rocket fuel	سوخت موشک
fueled	سوخت موتور
fueled	سوخت دادن
stokes	سوخت ریختن در
stoked	سوخت ریختن در
tanker	مخزن سوخت
fuels	سوخت دادن
refueling	سوخت گیری
atomizers	سوخت پاش
atomizers	سوخت افشان
fuel	سوخت دادن
fuelling	سوخت دادن
atomizer	سوخت پاش
chokes	دریچه سوخت
choked	دریچه سوخت
stoking	سوخت ریختن در
refueled	سوخت گیری
fireman	سوخت انداز
fireman	سوخت گیر
metabolisms	سوخت و ساز
firemen	سوخت انداز
firemen	سوخت گیر
metabolisms	سوخت وساز
fuelled	سوخت موتور
fuelled	سوخت دادن
metabolism	سوخت و ساز
refuel	سوخت گیری
metabolism	سوخت وساز
choke	دریچه سوخت
atomizer	سوخت افشان
atomisers	سوخت پاش
burner	سوخت پاش
jetting	سوخت پاش
fuel	سوخت موتور
solid fuel	سوخت جامد
refuels	سوخت گیری
fuels	سوخت موتور
refuelling	سوخت گیری
jet	سوخت پاش
jetted	سوخت پاش
jets	سوخت پاش
stoke	سوخت ریختن در
atomisers	سوخت افشان
burners	سوخت پاش
refuelled	سوخت گیری
fuelling	سوخت موتور
fuel control unit	واحد کنترل سوخت
fuel endurance	قدرت پایداری سوخت
liquid propellant	سوخت مایع موشک
natural gas firing	سوخت گاز طبیعی
liquid rocket	راکت سوخت مایع
metabolic reaction	واکنش سوخت و سازی
fuels	سوخت گیری کردن
specific fuel consumption	مصرف سوخت ویژه
fuel tank vent	هواکش تانک سوخت
spray carburetor	کاربراتور سوخت پاش
fuel endurance	میزان تکافوی سوخت
overfeed	زیاد سوخت رساندن به
fuelling	سوخت گیری کردن
injector nozzle	نازل سوخت پاش
injector pump	پمپ تزریق سوخت
fuel supply pump	پمپ سوخت رسانی
fuel supply line	لوله سوخت رسانی
fuel reserve tank	مخزن ذخیره سوخت
hypergolic fuel	سوخت فوق حساس
fuel oil mixture	مخلوط روغن و سوخت
powdered coal firing	سوخت خاک ذغال
peptized fuel	سوخت تغلیظ شده
fuel injection system	سیستم تزریق سوخت
regenerative gas firing	سوخت گازی رژنراتیو
firing	عمل سوخت دادن
oilking	متصدی سوخت و اب کشتی
gasoline gels	سوخت تغلیظ شده
throttles	دستگاه کنترل سوخت
refueling	سوخت گیری کردن
fuelled	سوخت گیری کردن
basal metabolism	سوخت و ساز پایه
refueling	تجدید سوخت کردن
Her face was sun-burnt.	صورتش درآفتاب سوخت
breeder rocket	راکت سوخت ساز
air/fuel ratio	نسبت هوا به سوخت
refuelled	تجدید سوخت کردن
throttling	دستگاه کنترل سوخت
throttled	دستگاه کنترل سوخت
What can't be cured must be endured. <idiom>	باید سوخت و ساخت.
throttle	دستگاه کنترل سوخت
refuels	سوخت گیری کردن
refuels	تجدید سوخت کردن
refuelling	سوخت گیری کردن
refuelling	تجدید سوخت کردن
refuelled	سوخت گیری کردن
fuel	سوخت گیری کردن
One must suffer in silence.	باید سوخت وساخت
bunker adjustment factor	ضریب تعدیل سوخت
fueled	سوخت گیری کردن
refuel	تجدید سوخت کردن
refuel	سوخت گیری کردن
unusable fuel	سوخت غیرقابل استفاده
refueled	تجدید سوخت کردن
to mend the fire	سوخت به اتش رساندن
thickened fuel	سوخت تغلیظ شده
burner nozzle	نازل سوخت پاش
diergolic	سوخت مایع ثابت
bunkering	دخیره سوخت در کشتی
baf	ضریب تعدیل سوخت
stoker	متصدی سوخت کوره
feed pump	پمپ سوخت رسانی
stokehold	محل سوخت ریزی
feeder vessel	کشتی سوخت رسان
refueled	سوخت گیری کردن
fuelled	تقویت سوخت گیری کردن
fuelling	سوخت ماده قابل اشتعال