Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
kindly
دلپذیر ملایم
Other Matches
lief
دلپذیر
love some
دلپذیر
red-hot
<adj.>
دلپذیر
placable
دلپذیر
juicy
<adj.>
دلپذیر
scrumptious
دلپذیر
palatable
دلپذیر
delightful
دلپذیر
graceful
دلپذیر
melodious
دلپذیر
loveliest
دلپذیر
amiable
دلپذیر
lovelier
دلپذیر
handsome
دلپذیر
agreeable
دلپذیر
pleasantest
دلپذیر
pleasanter
دلپذیر
pleasant
دلپذیر
lovely
دلپذیر
bonny
جذاب دلپذیر
mellow
دلپذیر مهربان
adorably
بطور دلپذیر
agreeably
بطور دلپذیر
gracious
مهربان دلپذیر
mellows
دلپذیر مهربان
mellowing
دلپذیر مهربان
mellowed
دلپذیر مهربان
euphony
صدای دلپذیر
nicest
دلپذیر مطلوب
nice
دلپذیر مطلوب
nicer
دلپذیر مطلوب
melodic
دلپذیر خوش اهنگ
euphonious
خوش صدا دلپذیر
euphonic
خوش صدا دلپذیر
luscious
دلپذیر شهوت انگیز
pretty
بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettiest
بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettier
بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettify
بطور دلپذیر قشنگ کردن
bonhomie
خوش خلقی ورفتار دلپذیر
seemly
خوش منظر بطور دلپذیر
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی دلپذیر بودن
[اشیا]
pigeon livered
ملایم
moderated
ملایم
softest
ملایم
sedated
ملایم
self-possessed
ملایم
moderating
ملایم
soft
ملایم
dolce
ملایم
softer
ملایم
moderate
ملایم
sedate
ملایم
sedating
ملایم
sedates
ملایم
bland
ملایم
blander
ملایم
blandest
ملایم
lenitive
ملایم
lentamente
ملایم
soft
<adj.>
ملایم
mild flavoured
ملایم
selfpossessed
ملایم
smoothe
ملایم
sottovoce
ملایم
lenis
ملایم
lambent
ملایم
clement
ملایم
debonnaire
ملایم
emolliate
ملایم
good tempered
ملایم
smooth
<adj.>
ملایم
fair spoken
ملایم
good natured
ملایم
lamblkin
ملایم
restrained
ملایم
gentler
ملایم
benign
ملایم
gentlest
ملایم
good-tempered
ملایم
meek
ملایم
gentle
ملایم
mild
ملایم
easy
ملایم
breezy
ملایم
easiest
ملایم
agreeable
ملایم
mildest
ملایم
moderates
ملایم
easier
ملایم
smooth
ملایم
good-natured
ملایم
smoothed
ملایم
temperate
ملایم
smoothest
ملایم
milder
ملایم
smooths
ملایم
equable
ملایم
benignly
ملایم
Gezellig
<adj.>
دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
shelving
شیب ملایم
lento
بطور ملایم
tempered
ملایم کردن
larghetto
حرکت ملایم
larghetto
موزیک ملایم
larghetto
اهنگ ملایم
lambently
با تابندگی ملایم
mildly
بطور ملایم
lambencyr
با روشنائی ملایم
kindly climate
اب وهوای ملایم
kindlity
بطور ملایم
light breeze
نسیم ملایم
approximations
محاسبه ملایم
andante
نسبتا ملایم
temper
ملایم کردن
genialize
ملایم کردن
tempers
ملایم کردن
qualifiers
ملایم سازنده
odd
:سوگند ملایم
oddest
:سوگند ملایم
to tone down
ملایم شدن
to tone down
ملایم کردن
temperate climate
اقلیم ملایم
suave
ملایم مودب
downy
ملایم نرم
peanoforte
اهنگ ملایم
od
سوگند ملایم
milden
ملایم کردن
odder
:سوگند ملایم
approximation
محاسبه ملایم
hand gallop
تاخت ملایم
qualifier
ملایم سازنده
soften
ملایم کردن
cooling off
ملایم شدن
softens
ملایم کردن
softened
ملایم کردن
benedict
خوشحال ملایم
attemper
ملایم کردن
ash tire
اتش ملایم
fail soft
با خرابی ملایم
fail softly
با خرابی ملایم
gentle slope
شیب ملایم
lenient
ملایم باگذشت
glacis
سرازیری ملایم
genial heat
گرمای ملایم
gar
سوگند ملایم
glacis
شیب ملایم
reproof
ملامت توبیخ ملایم
reproofs
ملامت توبیخ ملایم
gentler
اهسته ملایم کردن
braising
با اتش ملایم پختن
braises
با اتش ملایم پختن
tootle
نی یا فلوت ملایم زدن
braise
با اتش ملایم پختن
tootled
نی یا فلوت ملایم زدن
tootles
نی یا فلوت ملایم زدن
tootling
نی یا فلوت ملایم زدن
gentlest
اهسته ملایم کردن
gentle
اهسته ملایم کردن
benignant
خوش خیم ملایم
ruggedly
بطور ناهموار یا ملایم
lambent
دارای روشنایی ملایم
braised
با اتش ملایم پختن
lentissimo
خیلی ملایم واهسته
lambency
ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
bask
باگرمای ملایم گرم کردن
sweeten
شیرین شدن ملایم کردن
basked
باگرمای ملایم گرم کردن
sweetens
شیرین شدن ملایم کردن
sweetening
شیرین شدن ملایم کردن
sweetened
شیرین شدن ملایم کردن
basking
باگرمای ملایم گرم کردن
recessions
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
basks
باگرمای ملایم گرم کردن
milden
نرم کردن ملایم شدن
cholerine
اسهال وبایی وبای ملایم
recession
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
adagio
آهسته و ملایم
[اجرای آهنگ باهستگی]
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
espianade
قطعه زمین هموار شیب ملایم
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
playback rate scale factor
نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
plenum chamber
محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
aliasing
افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
animation
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
animations
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
scroll
متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scrolls
متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
tempers
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
temper
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempered
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
smooths
صاف شدن ملایم شدن
dulcify
ملایم کردن اصلاح کردن
smoothest
صاف شدن ملایم شدن
smooth
صاف شدن ملایم شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com