Dictiornary-Farsi | دلیل اینکه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
the reason why	دلیل اینکه


Other Matches

theory of epigensis	فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
provided he goes at once	بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
sake	دلیل
rationale	دلیل
expessive	دلیل
disproof	دلیل رد
reasons	دلیل
reasonless	بی دلیل
rebutting evidence	رد دلیل
argument	دلیل
arguments	دلیل
reasoning	دلیل
evidence	دلیل
reason	دلیل
uncaused	بی دلیل
earnest	دلیل
proof	دلیل
symptom	دلیل
demonstration	دلیل
demonstrations	دلیل
on the ground of	به دلیل
proofs	دلیل
testimonies	دلیل
symptoms	دلیل
argumentum	دلیل
testimony	دلیل
proof of laziness	دلیل تنبلی
comeback	دلیل قانونی
in no case	به هیچ دلیل
ratiocinate	دلیل اوردن
rebutting evidence	دلیل معارض
written evidence	دلیل کتبی
song and dance <idiom>	دلیل آوردن
demonstrating	دلیل اوردن
sole argument	دلیل منحصربفرد
A telling reason .	دلیل گویا
sole argument	تنها دلیل
sole argument	یگانه دلیل
sign of weakness	دلیل ضعف
comebacks	دلیل قانونی
by impl <adv.>	به این دلیل
proof of debt	دلیل طلب
presentation of evidance	ابراز دلیل
because of	بدین دلیل
anabsurd arument	دلیل نامعقول
agument	دلیل حجت
afortiori	با دلیل قویتر
justification	دلیل اوری
demonstrate	دلیل اوردن
demonstrated	دلیل اوردن
demonstrates	دلیل اوردن
preservation of evidence	تامین دلیل
mainspring	دلیل اصلی
rationalization	دلیل تراشی
symptom	اثر دلیل
symptoms	اثر دلیل
clear evidence	دلیل واضح
clear proof	دلیل واضح
conclusive evidence	دلیل قاطع
oral evidence	دلیل شفاهی
onus probandi	بار دلیل
on no account	به هیچ دلیل
muniment of title	دلیل مالکیت
muniment of title	دلیل سمت
justifiable reason	دلیل موجه
unreasonable	بی دلیل زورگو
floorer	دلیل قاطع
hereat	باین دلیل
for reasons	به چندین دلیل
evidence of conformity	دلیل مطابقت
documentary evidence	دلیل کتبی
document in proof	دلیل مستند
justifications	دلیل اوری
in this wise <adv.>	به این دلیل
objects	دلیل اوردن
objecting	دلیل اوردن
in this manner <adv.>	به این دلیل
by implication <adv.>	به این دلیل
for that reason <adv.>	به این دلیل
in this vein <adv.>	به این دلیل
as a result of this <adv.>	به این دلیل
as a result <adv.>	به این دلیل
thus [therefore] <adv.>	به این دلیل
objected	دلیل اوردن
consequently <adv.>	به این دلیل
for this reason <adv.>	به این دلیل
in this sense <adv.>	به این دلیل
in so far <adv.>	به این دلیل
insofar <adv.>	به این دلیل
in this respect <adv.>	به این دلیل
in consequence <adv.>	به این دلیل
as a consequence <adv.>	به این دلیل
direct objects	دلیل اوردن
whereby <adv.>	به این دلیل
therefore <adv.>	به این دلیل
hence <adv.>	به این دلیل
in this way <adv.>	به این دلیل
object	دلیل اوردن
indirect objects	دلیل اوردن
reasons	دلیل وبرهان اوردن
for no p reason	بدون دلیل ویژه
philosophizing	فیلسوفانه دلیل اوردن
secondhand evidence	دلیل دست دوم
on the impluse of the moment	بیخود بدون دلیل
reasons	با دلیل ثابت کردن
inconsequently	بطور بی ربط یا بی دلیل
philosophizes	فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophized	فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophize	فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophising	فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophised	فیلسوفانه دلیل اوردن
reason	با دلیل ثابت کردن
reason	دلیل وبرهان اوردن
lead proof	ارائه دلیل کردن
philosophises	فیلسوفانه دلیل اوردن
whencesoever	از هرجا بهر دلیل
wherefore	بچه دلیل بخاطر چه
to stand one's ground	بر سر دلیل خود ایستادن
to prove with reasons	با دلیل ثابت کردن
bate	دلیل وبرهان اوردن
without rime or reason	بی مناسبت بی جهت بی دلیل
there is no reason	هیچ دلیل ندارد
bone of contention <idiom>	دلیل برای جنگیدن
bring something on <idiom>	دلیل افزایش سریع
vicious circle <idiom>	دلیل وتاثیری بانتیجه بد
approving truth	دلیل قانع کننده
get to the bottom of <idiom>	دلیل اصلی را فهمیدن
that does not f.	این دلیل نمیشود
This is mainly because ...	دلیل اصلی آن اینست که ...
substantiating	با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiate	با دلیل ومدرک اثبات کردن
manias	عشق هیجان بی دلیل وزیاد
mania	عشق هیجان بی دلیل وزیاد
proof is the result of evidenc	دلیل نتیجه مدرک است
substantiated	با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates	با دلیل ومدرک اثبات کردن
argues	دلیل اوردن استدلال کردن
arguing	دلیل اوردن استدلال کردن
argue	دلیل اوردن استدلال کردن
allege	دلیل اوردن ارائه دادن
simperer	خنده کننده بدون دلیل
alleging	دلیل اوردن ارائه دادن
alleges	دلیل اوردن ارائه دادن
argued	دلیل اوردن استدلال کردن
account	دلیل موجه اقامه کردن
to give reasons for a thing	دلیل برای چیزی اوردن
the reason is manifold	دلیل ان چند چیز بود
dogmatism	افهار عقیده بدون دلیل
fallacy	دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacies	دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
for no p reason	بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
objecting	متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects	متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
indirect objects	متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
hidden momentum of population growth	به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
object	متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objected	متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
demonstratively	با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
tenterhooks <idiom>	درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
talking points	نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
talking point	نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
objects	متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
attachment	وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.	سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
to have a bone to pick	بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
principal challenger	رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
non sequitur nonsensical	نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
peremptory undertaking	تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
frustrations	غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
deny access	جلوگیری از دستیابی به یک مدار یا سیستم به دلیل حجم کار بالا یا امنیتی
frustration	غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
supervening impossibility of performance	غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
input output bound	شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
peremptory challenge	رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
in order to ...	تا [اینکه ]
save that	جز اینکه
the fact that	اینکه
or	یا اینکه
unless	جز اینکه
so as to	تا [اینکه ]
in spite of the face that	اینکه
howbeit	با اینکه
up to/till/until <idiom>	تا اینکه
in order that	تا اینکه
covering letter	نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letters	نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
providing	مشروط بر اینکه
forasmuch as	نظر به اینکه
to the end that	تا اینکه بقصداینکه
whenas	بعلت اینکه
In view of the fact that … whereas …	نظر به اینکه
Despite the fact that…	با وجود اینکه
instead	بجای اینکه
to the end that	برای اینکه
to sum up	خلاصه اینکه
owing to the fact that	به واسطه اینکه
owing to the fact that	نظر به اینکه
hent	ربودن تا اینکه
inorder to	برای اینکه
in order that	برای اینکه