English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
rebutting evidence دلیل معارض
Search result with all words
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
Other Matches
opponent معارض
opponents معارض
interrupter معارض
rebutting evidence شاهد معارض
usucaption تصرف بلا معارض
impeaching هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeached هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaches هدی به علت شهود معارض تردید کردن
interferes مانع شدن معارض شدن
interfere مانع شدن معارض شدن
interfered مانع شدن معارض شدن
demonstrations دلیل
demonstration دلیل
expessive دلیل
earnest دلیل
uncaused بی دلیل
on the ground of به دلیل
argumentum دلیل
testimony دلیل
testimonies دلیل
proofs دلیل
reasonless بی دلیل
rebutting evidence رد دلیل
rationale دلیل
symptoms دلیل
symptom دلیل
disproof دلیل رد
reasoning دلیل
sake دلیل
argument دلیل
proof دلیل
evidence دلیل
reason دلیل
reasons دلیل
arguments دلیل
proof of laziness دلیل تنبلی
sign of weakness دلیل ضعف
ratiocinate دلیل اوردن
proof of debt دلیل طلب
for this reason <adv.> به این دلیل
direct objects دلیل اوردن
hereat باین دلیل
in this respect <adv.> به این دلیل
justifiable reason دلیل موجه
insofar <adv.> به این دلیل
muniment of title دلیل سمت
muniment of title دلیل مالکیت
on no account به هیچ دلیل
in so far <adv.> به این دلیل
onus probandi بار دلیل
oral evidence دلیل شفاهی
presentation of evidance ابراز دلیل
in this sense <adv.> به این دلیل
preservation of evidence تامین دلیل
for reasons به چندین دلیل
sole argument یگانه دلیل
A telling reason . دلیل گویا
song and dance <idiom> دلیل آوردن
by impl <adv.> به این دلیل
in no case به هیچ دلیل
in this way <adv.> به این دلیل
thus [therefore] <adv.> به این دلیل
therefore <adv.> به این دلیل
as a consequence <adv.> به این دلیل
consequently <adv.> به این دلیل
hence <adv.> به این دلیل
comebacks دلیل قانونی
comeback دلیل قانونی
sole argument تنها دلیل
sole argument دلیل منحصربفرد
the reason why دلیل اینکه
as a result of this <adv.> به این دلیل
for that reason <adv.> به این دلیل
in this vein <adv.> به این دلیل
in this wise <adv.> به این دلیل
in this manner <adv.> به این دلیل
in consequence <adv.> به این دلیل
written evidence دلیل کتبی
by implication <adv.> به این دلیل
as a result <adv.> به این دلیل
whereby <adv.> به این دلیل
symptom اثر دلیل
clear evidence دلیل واضح
because of بدین دلیل
anabsurd arument دلیل نامعقول
agument دلیل حجت
afortiori با دلیل قویتر
mainspring دلیل اصلی
demonstrate دلیل اوردن
rationalization دلیل تراشی
demonstrating دلیل اوردن
demonstrated دلیل اوردن
justifications دلیل اوری
justification دلیل اوری
demonstrates دلیل اوردن
symptoms اثر دلیل
clear proof دلیل واضح
unreasonable بی دلیل زورگو
objects دلیل اوردن
document in proof دلیل مستند
objecting دلیل اوردن
objected دلیل اوردن
evidence of conformity دلیل مطابقت
floorer دلیل قاطع
object دلیل اوردن
indirect objects دلیل اوردن
conclusive evidence دلیل قاطع
documentary evidence دلیل کتبی
bring something on <idiom> دلیل افزایش سریع
without rime or reason بی مناسبت بی جهت بی دلیل
bone of contention <idiom> دلیل برای جنگیدن
wherefore بچه دلیل بخاطر چه
whencesoever از هرجا بهر دلیل
get to the bottom of <idiom> دلیل اصلی را فهمیدن
philosophised فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophises فیلسوفانه دلیل اوردن
reasons با دلیل ثابت کردن
reasons دلیل وبرهان اوردن
philosophising فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophize فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophized فیلسوفانه دلیل اوردن
This is mainly because ... دلیل اصلی آن اینست که ...
reason با دلیل ثابت کردن
philosophizes فیلسوفانه دلیل اوردن
reason دلیل وبرهان اوردن
vicious circle <idiom> دلیل وتاثیری بانتیجه بد
philosophizing فیلسوفانه دلیل اوردن
to stand one's ground بر سر دلیل خود ایستادن
to prove with reasons با دلیل ثابت کردن
bate دلیل وبرهان اوردن
on the impluse of the moment بیخود بدون دلیل
for no p reason بدون دلیل ویژه
approving truth دلیل قانع کننده
inconsequently بطور بی ربط یا بی دلیل
that does not f. این دلیل نمیشود
secondhand evidence دلیل دست دوم
there is no reason هیچ دلیل ندارد
lead proof ارائه دلیل کردن
argue دلیل اوردن استدلال کردن
allege دلیل اوردن ارائه دادن
alleges دلیل اوردن ارائه دادن
alleging دلیل اوردن ارائه دادن
argues دلیل اوردن استدلال کردن
arguing دلیل اوردن استدلال کردن
substantiating با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiated با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiate با دلیل ومدرک اثبات کردن
account دلیل موجه اقامه کردن
argued دلیل اوردن استدلال کردن
dogmatism افهار عقیده بدون دلیل
manias عشق هیجان بی دلیل وزیاد
simperer خنده کننده بدون دلیل
proof is the result of evidenc دلیل نتیجه مدرک است
mania عشق هیجان بی دلیل وزیاد
the reason is manifold دلیل ان چند چیز بود
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
for no p reason بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
talking point نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
talking points نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
fallacy دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
indirect objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
fallacies دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
object متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
tenterhooks <idiom> درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
demonstratively با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
objecting متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objected متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
attachment وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
principal challenger رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
non sequitur nonsensical نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
peremptory undertaking تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
frustrations غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
deny access جلوگیری از دستیابی به یک مدار یا سیستم به دلیل حجم کار بالا یا امنیتی
supervening impossibility of performance غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
frustration غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
peremptory challenge رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
covering letters نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letter نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
abrash دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
accumulated depreciation کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
blow up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
go to sleep اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
prior possession تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
frustrated contract قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
ipso dixit گفته بی دلیل گفته استبدادی
Brontide نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
Senneh سنه [نام قدیم سنندج و از مراکز بزرگ تولید فرش در غرب ایران. گره فارسی به دلیل شباهت زیاد با گره فرش این ناحیه به گره سنه نیز معروف است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com