Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English
Persian
vacillate
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
دل دل کردن تردید داشتن
Other Matches
To be hesitating. To vacI'llate between.
تردید داشتن
dubitation
تردید داشتن
scruple
تردید داشتن
yea and nay
تردید رای داشتن
question
تردید کردن در
tottered
تردید کردن
totter
تردید کردن
doubt
تردید کردن
questioned
تردید کردن در
questions
تردید کردن در
doubted
تردید کردن
queries
تردید کردن
call in question
تردید کردن در
totters
تردید کردن
querying
تردید کردن
query
تردید کردن
doubts
تردید کردن
doubting
تردید کردن
queried
تردید کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
impeaching
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaches
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaches
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaching
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeached
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
uncertainties
تردید
query
تردید
doubts
تردید
unerring
بی تردید
dubiety
تردید
doubtless
بی تردید
queries
تردید
uncertainty
تردید
vibratility
تردید
doubted
تردید
vibrational
تردید
waveringly
با تردید
irresolution
تردید
unassailable
بی تردید
dubitation
تردید
doubting
تردید
querying
تردید
dubitate
تردید
hesitation
تردید
doubt
تردید
dubiosity
تردید
shilly shally
تردید
scruple
تردید
queried
تردید
vibration
تردید
swither
تردید
stickle
تردید
skepticism
تردید
incertiude
شک تردید
indecisiveness
تردید
questionless
بی تردید
indecision
تردید
acatalepsy
تردید
qualms
تردید
hertzprung russel diagram
تردید
qualm
تردید
hesitater
تردید کننده
question
تردید پرسش
hesitance
دودلی تردید
demurs
تردید رای
dubitable
قابل تردید
impeachable
قاب تردید
doubtfulness
حالت تردید
diffidently
با ترس یا تردید
hangs
تردید تمایل
hang
تردید تمایل
no doubt
بدون تردید
hesitancy
دودلی تردید
indubitable
بدون تردید
irresolutely
دودلانه با تردید
fishy
مورد تردید
indecision
تردید رای
doubtfully
از روی تردید
questionable
قابل تردید
hesitatively
از روی تردید
hesitantly
از روی تردید
undoubted
بدون تردید
demurring
تردید رای
demur
تردید رای
questions
تردید پرسش
questioned
تردید پرسش
demurred
تردید رای
indubious
تردید ناپذیر
irresolution
تردید رای
suspicion
[about somebody]
تردید
[به کسی]
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
indubitably
بطور غیرقابل تردید
suspicion
تردید مظنون بودن
There is no room for doubt.
جای تردید نیست
suspicions
تردید مظنون بودن
questionably
بطور قابل تردید
with a grain of salt
بقیداحتیاط بااندک تردید
unquestionable
غیر قابل تردید
there is no place for doubt
جای هیچگونه تردید نیست
contest
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contests
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
doubtful
ترکش مشکوک مورد تردید
indubious
غیر قابل تردید بی شبهه
To give way to doubt. To waver.
بخود تردید راه دادن
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
unmistakable
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
unmistakably
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
without question
بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
He accepted the job, albeit with some hesitation.
هرچند که با تردید، او
[مرد ]
این کار را پذیرفت.
impounded
ضبط کردن نگه داشتن
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
impound
ضبط کردن نگه داشتن
informing
مستحضر داشتن اگاه کردن
inform
مستحضر داشتن اگاه کردن
impounds
ضبط کردن نگه داشتن
imported
دخل داشتن به تاثیر کردن در
hold forth
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
importing
دخل داشتن به تاثیر کردن در
to keep off
دورنگاه داشتن دفع کردن
import
دخل داشتن به تاثیر کردن در
aspiring
ارزو کردن اشتیاق داشتن
to feel fear
احساس ترس کردن
[داشتن]
impounding
ضبط کردن نگه داشتن
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
shoot
درد کردن سوزش داشتن
aspires
ارزو کردن اشتیاق داشتن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
rages
غضب کردن شدت داشتن
entertain
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertained
سرگرم کردن گرامی داشتن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
rage
غضب کردن شدت داشتن
aspired
ارزو کردن اشتیاق داشتن
shoots
درد کردن سوزش داشتن
informs
مستحضر داشتن اگاه کردن
snifter
خرخر کردن زکام داشتن
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
entertains
سرگرم کردن گرامی داشتن
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
persuading
بران داشتن ترغیب کردن
persuades
بران داشتن ترغیب کردن
persuade
بران داشتن ترغیب کردن
aspire
ارزو کردن اشتیاق داشتن
raged
غضب کردن شدت داشتن
evincing
معلوم کردن ابراز داشتن
withhold
مضایقه داشتن خودداری کردن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
withholding
مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds
مضایقه داشتن خودداری کردن
embosom
بغل کردن عزیز داشتن
treat
بحث کردن سروکار داشتن با
treated
بحث کردن سروکار داشتن با
withheld
مضایقه داشتن خودداری کردن
inhibit
باز داشتن و نهی کردن
evince
معلوم کردن ابراز داشتن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
evinced
معلوم کردن ابراز داشتن
partook
بهره داشتن طرفداری کردن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
evinces
معلوم کردن ابراز داشتن
award
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
مقرر داشتن اعطا کردن
awarding
مقرر داشتن اعطا کردن
inhibits
باز داشتن و نهی کردن
treats
بحث کردن سروکار داشتن با
awards
مقرر داشتن اعطا کردن
To wish (long) for something.
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
From your lips to God's ears!
<idiom>
امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
stereotypes
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aimed
قصد داشتن هدف گیری کردن
aims
قصد داشتن هدف گیری کردن
stereotype
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
aim
قصد داشتن هدف گیری کردن
stereotypy
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
simulating
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
to respect persons
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
simulates
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
withold
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
stereotyping
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com