English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
English Persian
trail دنباله دار بودن
trailed دنباله دار بودن
trailing دنباله دار بودن
trails دنباله دار بودن
Other Matches
appendices دنباله
stem دنباله
stemmed دنباله
tail end دنباله
stemming دنباله
follow-up دنباله
trail دنباله
stems دنباله
tail دنباله
trailed دنباله
follow-ups دنباله
trailing دنباله
continued form دنباله
appendix دنباله
appendixes دنباله
trails دنباله
sequels دنباله
sequel دنباله
series دنباله
waked دنباله کش تی
wakes دنباله کش تی
wake دنباله کش تی
tailed دنباله
trains دنباله
suite دنباله
suites دنباله
trainbearer دنباله کش
trained دنباله
following دنباله
reared دنباله
rearing دنباله
train دنباله
rear دنباله
tails دنباله
rears دنباله
calling sequence دنباله فراخوانی
subsequent to [مستقیما] پس از [به دنباله]
trails دنباله داشتن
to continue دنباله داشتن
tail cone دنباله مخروطی
tailing factor ضریب دنباله
followism دنباله روی
sequence دنباله [ریاضی]
trail دنباله داشتن
the trail of a meteor دنباله شهاب
full bottomed دنباله دار
tailing دنباله تعقیب
extension lines خطوط دنباله
to follow دنباله داشتن
trailed دنباله داشتن
trailing دنباله داشتن
fibonacci series دنباله فیبو ناجی
comets ستاره دنباله دار
comet ذوذنب دنباله دار
deference need نیاز دنباله روی
comet ستاره دنباله دار
full bottomed دارای دنباله دراز
comets ذوذنب دنباله دار
cometology گفتاردرستارههای دنباله دار
ship haven طرادههای دنباله کشتی
sum of the terms of an infinite sequence مجموع یک دنباله [ریاضی]
series مجموع یک دنباله [ریاضی]
followed by <adj.> دنباله گرفته شده با
blazing star ستاره دنباله دار
the track of a comet مسیر ستاره دنباله دار
sequence به ترتیب مرتب کردن دنباله
cometary وابسته بستاره دنباله دار
cometic وابسته بستاره دنباله دار
cometography شرح ستاره دنباله دار
sea tail دنباله دریایی یکانهای هوارو
sequences به ترتیب مرتب کردن دنباله
trailing zeros صفرهای پشتی [دنباله دار] [ریاضی]
follow up رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
trainbearer کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
complete transaction معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
cama توده ابرمانندی که هسته ستاره دنباله داررافراگرفته است
coma پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
comas پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
fugues قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
fugue قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
follow up تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
enjambment دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
vortex trail دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
fugal وابسته به قطعهای موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند نوعی ماشین پشم خشک کن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
depended مربوط بودن منوط بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
slouching خمیده بودن اویخته بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
appertained مربوط بودن متعلق بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
includes شامل بودن متضمن بودن
include شامل بودن متضمن بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
moons سرگردان بودن اواره بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depends مربوط بودن منوط بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
agreeing متفق بودن همرای بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
agree متفق بودن همرای بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
wobbling لق بودن
sufficed بس بودن
judders لق بودن
exist بودن
intends بر ان بودن
concentricity بودن
intend بر ان بودن
to be proper for به جا بودن
reach بس بودن
last [be enough] بس بودن
be sufficient بس بودن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
existed بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com