Total search result: 201 (9 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to follow ones nose |
دنبال قسمت خودرفتن |
|
|
Other Matches |
|
blow over <idiom> |
از خود تمجید کردن ،قوربون خودرفتن |
butts |
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف |
butt |
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف |
butted |
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف |
terne |
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع |
ecphora |
پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.] |
terneplate |
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع |
quartersaw |
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن |
shuttling |
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو |
plank |
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری |
long bone |
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند |
base section |
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی |
cross disbursing |
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات |
section |
قسمت قسمت کردن برش دادن |
sections |
قسمت قسمت کردن برش دادن |
fanfold |
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد |
shuttles |
قسمت قسمت حرکت کردن |
shuttle |
حمل کردن قسمت به قسمت |
shuttled |
قسمت قسمت حرکت کردن |
shuttles |
حمل کردن قسمت به قسمت |
shuttled |
حمل کردن قسمت به قسمت |
shuttle |
قسمت قسمت حرکت کردن |
executing agency |
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی |
public relations officers |
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی |
public relations officer |
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی |
detachments |
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه |
detachment |
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه |
army nurse corps |
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی |
enlisted section |
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد |
rear |
دنبال |
pickup artist |
زن دنبال کن |
philanderer |
زن دنبال کن |
in the wake of |
در دنبال |
dangler |
دنبال رو |
pope's nose |
دنبال چه |
philanderers |
زن دنبال کن |
rears |
دنبال |
attachment |
دنبال |
pursuit |
دنبال |
pick-up artist |
زن دنبال کن |
pursuits |
دنبال |
player [American E] |
زن دنبال کن |
parsmip nose |
دنبال چه |
rearing |
دنبال |
reared |
دنبال |
shuttle |
بمباران قسمت به قسمت |
to sell in lots |
قسمت قسمت فروختن |
shuttle |
راهپیمائی قسمت به قسمت |
shuttled |
بمباران قسمت به قسمت |
p.p.m |
قسمت در یک میلیون قسمت |
throttle |
عبور قسمت به قسمت |
parts per million |
قسمت در میلیون قسمت |
shuttles |
بمباران قسمت به قسمت |
throttling |
عبور قسمت به قسمت |
throttles |
عبور قسمت به قسمت |
shuttled |
راهپیمائی قسمت به قسمت |
throttled |
عبور قسمت به قسمت |
shuttles |
راهپیمائی قسمت به قسمت |
chase |
دنبال کردن |
tracked |
دنبال کردن |
chased |
دنبال کردن |
chases |
دنبال کردن |
continuator |
دنبال کننده |
chasing |
دنبال کردن |
roil |
دنبال هم دویدن |
give chase |
دنبال کردن |
reopens |
دنبال کردن |
continues |
دنبال کردن |
course |
:دنبال کردن |
continue |
دنبال کردن |
graph follower |
دنبال گر گراف |
tracker |
دنبال کننده |
trackers |
دنبال کننده |
tracks |
دنبال کردن |
chaser |
دنبال کننده |
chasers |
دنبال کننده |
reopen |
دنبال کردن |
reopened |
دنبال کردن |
reopening |
دنبال کردن |
tandom connection |
اتصال دنبال هم |
to give chase |
دنبال کردن |
dogs |
دنبال کردن |
He is looking for trouble. |
دنبال شر می گردد |
dogging |
دنبال کردن |
traces |
دنبال کردن |
What are you looking for ? |
دنبال چی؟ می گردی ؟ |
traced |
دنبال کردن |
trace |
دنبال کردن |
pursuant |
دنبال کننده |
coursed |
:دنبال کردن |
courses |
:دنبال کردن |
pursue |
دنبال کردن |
pursued |
دنبال کردن |
pursues |
دنبال کردن |
pursuing |
دنبال کردن |
track |
دنبال کردن |
dog |
دنبال کردن |
to pursue a plan |
نقشهای را دنبال کردن |
follow the ball |
دنبال توپ فرستادن |
hunt down |
دنبال کردن و گرفتن |
dog |
مثل سگ دنبال کردن |
tagger |
تنکه دنبال کننده |
phliander |
دنبال زنی افتادن |
tows |
دنبال خود کشیدن |
careerism |
دنبال کردن شغل |
to run on chapters |
فصل ها را دنبال هم انداختن |
To follow up (trace) a matter (case). |
موضوعی را دنبال کردن |
One must let sleeping dogs lie. |
دنبال شر نباید رفت |
run close |
سخت دنبال کردن |
pound the pavement <idiom> |
دنبال کار گشتن |
look (someone) up <idiom> |
به دنبال کسی گشتن |
dogs |
مثل سگ دنبال کردن |
tow |
دنبال خود کشیدن |
ask for trouble <idiom> |
دنبال دردسر گشتن |
let sleeping dogs lie <idiom> |
[دنبال دردسر نگرد] |
hitch one's wagon to a star <idiom> |
دنبال هدف رفتن |
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> |
دنبال روی دیگری |
To be on someone trail. To trace someone. |
رد کسی را دنبال کردن |
attending |
از دنبال امدن منتظرشدن |
attend |
از دنبال امدن منتظرشدن |
attends |
از دنبال امدن منتظرشدن |
dogging |
مثل سگ دنبال کردن |
stick with <idiom> |
دنبال کردن کاری |
forward overlap |
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی |
to hang on the rear |
برای حمله دنبال کردن |
tracks |
دنبال کردن یک مسیر به درستی |
track |
دنبال کردن یک مسیر به درستی |
follow out |
اخذ نتیجه دنبال کردن |
to pursue pleasure |
دنبال خوش گذرانی رفتن |
tracked |
دنبال کردن یک مسیر به درستی |
look (something) up <idiom> |
به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن |
to run any one hard |
کسیرا سخت دنبال کردن |
To go about ones business. |
دنبال کار خود رفتن |
sink one's teeth into <idiom> |
با جدیت دنبال کاری رفتن |
philander |
زن بازی کردن دنبال زن افتادن |
to always look for things to find fault with |
همیشه دنبال یک ایرادی گشتن |
fool's errand |
فرستادن دنبال نخود سیاه |
fool's errands |
فرستادن دنبال نخود سیاه |
I sent him on an errand. |
اورا دنبال یک کاری فرستادم |
I'll look into the matter. |
من موضوع را دنبال خواهم کرد. |
practise or tice |
دنبال کردن مشق دادن |
pursuit of happiness |
به دنبال رضایت خاطر [خرسندی] |
career woman |
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند |
reoccupy |
دنبال کردن دوباره بدست اوردن |
career women |
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند |
I am looking for work ( ajob). |
دارم دنبال کار( شغل ) می گردم |
rungs |
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس |
run-down |
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس |
We are hunting for a vacant flat. |
دربدر دنبال آپارتمان خالی می گردیم |
to keep at some work |
د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن |
The dinner will be followed by a concert. |
به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود. |
run down |
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس |
the police are on his track |
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند |
entrain |
اهسته دنبال کسی رفتن بقطار |
backing up the wrong tree <idiom> |
[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن] |
cross refer |
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن |
columns |
ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند |
bargain hunter |
کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد. |
To fetch and varry for someone . |
دنبال خرده فرمایش های کسی رفتن |
They are openly seeking his being sacked. |
آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند. |
column |
ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند |
lay deacon |
شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند |
follow through |
چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی |
gaze hound |
تازی که بیشتر با چشم دنبال شکار می رود تا با بو |
follow up |
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن |
canvassing |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
canvasses |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
canvassed |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
canvass |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
to search [for] [someone] |
دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس] |
to be after somebody |
پی [دنبال] کسی رفتن [برای کیفری مجازاتی] |
fetched |
سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند |
fetch |
سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند |
fetches |
سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند |
coach dog |
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند |
rompish |
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن |
rompy |
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن |
function |
کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود |
functioned |
کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود |
functions |
کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود |
He sought, if without much success, a social policy. |
او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود. |
pot-boilers |
کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود |
pot-boiler |
کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود |
pot boiler |
کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود |
illegal |
دستور یا فرآیندی که پروتکل سیستم کامپیوتری یا قواعد زبان را دنبال نمیکند |
division police petty officer |
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت |
railway division |
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن |
paths |
لیست زیر دایرکتوریها که سیستم عامل باید دنبال فایل نامدار بگردد |
path |
لیست زیر دایرکتوریها که سیستم عامل باید دنبال فایل نامدار بگردد |
cellular unit |
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا |
finds |
برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد |
sea anchor |
وسیله هرمی شکل یا چتربرزنتی که به دنبال قایق بسته میشود تاباد مانع تغییرمسیرنشود |
find |
برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد |
interrupting |
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند |
interrupt |
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند |
scalar |
نوع داده حاوی دادههای مجزا که قابل پیش بینی هستندو رشتهای را دنبال می کنند |
interrupts |
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند |
sag wagon |
وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند |
skag |
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی |
skeg |
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی |