English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
Other Matches
recoups دوباره بدست اوردن
retrieved دوباره بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن
regain دوباره بدست اوردن
retrieves دوباره بدست اوردن
regained دوباره بدست اوردن
regaining دوباره بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن
regains دوباره بدست اوردن
retrieve دوباره بدست اوردن
recouping دوباره بدست اوردن
get back دوباره بدست اوردن
to get back دوباره بدست اوردن
recoup دوباره بدست اوردن
recouped دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن بازیافتن
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovering دوباره بدست اوردن بازیافتن
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
win بدست اوردن تحصیل کردن
bought خریداری کردن بدست اوردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
gets بدست اوردن فراهم کردن
get بدست اوردن فراهم کردن
getting بدست اوردن فراهم کردن
reaped جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
reap جمع اوری کردن بدست اوردن
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
investigate استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigates استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
grossest کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossing کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
gross کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosser کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
procured بدست اوردن
procure بدست اوردن
get round بدست اوردن
earns بدست اوردن
catch بدست اوردن
earn بدست اوردن
earned بدست اوردن
obtain بدست اوردن
come by بدست اوردن
getting بدست اوردن
impetrate بدست اوردن
offer بدست اوردن
obtained بدست اوردن
pick up بدست اوردن
gains بدست اوردن
gained بدست اوردن
get بدست اوردن
soothes دل بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
gain بدست اوردن
offered بدست اوردن
offers بدست اوردن
procures بدست اوردن
procuring بدست اوردن
acquiring بدست اوردن
soothe دل بدست اوردن
acquires بدست اوردن
gets بدست اوردن
obtains بدست اوردن
to come into a property دارایی را بدست اوردن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
have بدست اوردن دارنده
having بدست اوردن دارنده
optimization بدست اوردن حد مطلوب
strike a balance موازنه بدست اوردن
acquirability امکان بدست اوردن
step into بسهولت بدست اوردن
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
finagle باحیله بدست اوردن
insure بیمه بدست اوردن
attaining بدست اوردن بانتهارسیدن
attained بدست اوردن بانتهارسیدن
attains بدست اوردن بانتهارسیدن
bring in امتیاز بدست اوردن در پایگاه
entered بدست اوردن قدم نهادن در
impetrate با عجز و لابه بدست اوردن
enters بدست اوردن قدم نهادن در
enter بدست اوردن قدم نهادن در
circumstantiate قرائن وامارت را بدست اوردن
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
stone pit محل بدست اوردن اطلاعات اجر
finagle بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
pre empt با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
racketeer از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
card امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
racketeers از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
bobs ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
cards امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cupidity حرص واز برای بدست اوردن مال
bob ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
take over بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
to take out a patent حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
reproduces دوباره عمل اوردن
reproduce دوباره عمل اوردن
reproduced دوباره عمل اوردن
reproducing دوباره عمل اوردن
postliminy or minium حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
warping پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
austempering تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
reopen دنبال کردن
track دنبال کردن
chased دنبال کردن
to give chase دنبال کردن
pursued دنبال کردن
dogs دنبال کردن
pursue دنبال کردن
continues دنبال کردن
continue دنبال کردن
chase دنبال کردن
dogging دنبال کردن
dog دنبال کردن
reopens دنبال کردن
reopened دنبال کردن
give chase دنبال کردن
traces دنبال کردن
traced دنبال کردن
trace دنبال کردن
pursuing دنبال کردن
reopening دنبال کردن
course :دنبال کردن
chases دنبال کردن
tracks دنبال کردن
coursed :دنبال کردن
courses :دنبال کردن
chasing دنبال کردن
tracked دنبال کردن
pursues دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
dogging مثل سگ دنبال کردن
dog مثل سگ دنبال کردن
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
hunt down دنبال کردن و گرفتن
dogs مثل سگ دنبال کردن
To be on someone trail. To trace someone. رد کسی را دنبال کردن
careerism دنبال کردن شغل
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
run close سخت دنبال کردن
to hang on the rear برای حمله دنبال کردن
tracks دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracked دنبال کردن یک مسیر به درستی
track دنبال کردن یک مسیر به درستی
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
follow out اخذ نتیجه دنبال کردن
practise or tice دنبال کردن مشق دادن
philander زن بازی کردن دنبال زن افتادن
run down تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run-down تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
rungs تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
to keep at some work د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow up رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
follow through چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com