English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
Other Matches
I sent him on an errand. اورا دنبال یک کاری فرستادم
sink one's teeth into <idiom> با جدیت دنبال کاری رفتن
dogging دنبال کردن
traced دنبال کردن
reopen دنبال کردن
chases دنبال کردن
reopened دنبال کردن
dogs دنبال کردن
chased دنبال کردن
chase دنبال کردن
chasing دنبال کردن
give chase دنبال کردن
dog دنبال کردن
reopening دنبال کردن
trace دنبال کردن
course :دنبال کردن
tracks دنبال کردن
coursed :دنبال کردن
tracked دنبال کردن
courses :دنبال کردن
traces دنبال کردن
pursued دنبال کردن
continues دنبال کردن
pursue دنبال کردن
pursues دنبال کردن
to give chase دنبال کردن
pursuing دنبال کردن
reopens دنبال کردن
continue دنبال کردن
track دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
dog مثل سگ دنبال کردن
careerism دنبال کردن شغل
dogging مثل سگ دنبال کردن
dogs مثل سگ دنبال کردن
run close سخت دنبال کردن
hunt down دنبال کردن و گرفتن
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
To be on someone trail. To trace someone. رد کسی را دنبال کردن
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
philander زن بازی کردن دنبال زن افتادن
follow out اخذ نتیجه دنبال کردن
to hang on the rear برای حمله دنبال کردن
track دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracked دنبال کردن یک مسیر به درستی
practise or tice دنبال کردن مشق دادن
tracks دنبال کردن یک مسیر به درستی
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
rungs تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
to keep at some work د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
run-down تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run down تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow through چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
follow up رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
chased دنبال کردن شکار کردن
chace دنبال کردن شکار کردن
prosecutes دنبال کردن پیگرد کردن
chasing دنبال کردن شکار کردن
chases دنبال کردن شکار کردن
chase دنبال کردن شکار کردن
follow متابعت کردن دنبال کردن
prosecute دنبال کردن پیگرد کردن
followed متابعت کردن دنبال کردن
prosecuting دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuted دنبال کردن پیگرد کردن
follows متابعت کردن دنبال کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
salami technique کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
whitewash سفید کاری کردن ماست مالی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reconditioned نو کاری کردن
reconditions نو کاری کردن
stucco گچ کاری کردن
habitual way of doing anything کردن کاری
recondition نو کاری کردن
primed تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforced مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforcing مجبور کردن وادار کردن به کاری
engraves کنده کاری کردن در حکاکی کردن
mess :شلوغ کاری کردن الوده کردن
prime تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
gardens درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforces مجبور کردن وادار کردن به کاری
messes :شلوغ کاری کردن الوده کردن
primes تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
engrave کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforce مجبور کردن وادار کردن به کاری
gardened درخت کاری کردن باغبانی کردن
garden درخت کاری کردن باغبانی کردن
engraved کنده کاری کردن در حکاکی کردن
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
spackle بتونه کاری کردن
hammers چکش کاری کردن
contract مقاطعه کاری کردن
enamel مینا کاری کردن
carved کنده کاری کردن
rodeo سوار کاری کردن
lubrication روغن کاری کردن
To perform a feat. شیرین کاری کردن
rodeos سوار کاری کردن
to touch up دست کاری کردن
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
refashion دست کاری کردن
carves کنده کاری کردن
to brush over دست کاری کردن
inlaying خاتم کاری کردن
inlay خاتم کاری کردن
inlays خاتم کاری کردن
carve کنده کاری کردن
calker بتونه کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). از قصد کاری را کردن
flourish زینت کاری کردن
to start out to do something قصد کاری را کردن
flourished زینت کاری کردن
hammered چکش کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
flourishes زینت کاری کردن
shyster دغل کاری کردن
plaster گچ کاری کردن اندود
purfle منبت کاری کردن
splay منبت کاری کردن
splayed منبت کاری کردن
splaying منبت کاری کردن
splays منبت کاری کردن
plasters گچ کاری کردن اندود
to intervene in an affair در کاری مداخله کردن
carvings کنده کاری کردن
stunts شیرین کاری کردن
stunt شیرین کاری کردن
hammer چکش کاری کردن
keen set for doing anything مشتاق کردن کاری
granulate چکش کاری کردن
keen set for doing anything ارزومند کردن کاری
adventurism اقدام به کاری کردن
go near to do something تقریبا کاری را کردن
the proper time to do a thing برای کردن کاری
blackjack مجبوربانجام کاری کردن
manipulation دست کاری کردن
stunting شیرین کاری کردن
To come to blows with someone . با کسی کتک کاری کردن
to incite somebody to something کسی را به کاری تحریک کردن
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
job ایوب مقاطعه کاری کردن
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
To do something in a pique . از روی لج ولجبازی کاری را کردن
to keep regular hours هر کاری را درساعت معین کردن
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to have a finger in every pie درهمه کاری دخالت کردن
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
jobs ایوب مقاطعه کاری کردن
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
to run the show در کاری اختیار داری کردن
lime با اهک کاری سفید کردن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
limes با اهک کاری سفید کردن
end up <idiom> پایان ،بلاخره کاری کردن
systematization اسلوبی کردن همست کاری
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
to persuade somebody of something کسی را متقاعد به کاری کردن
give someone a hand <idiom> با کاری به کسی کمک کردن
back to the drawing board <idiom> کاری را از اول شروع کردن
step in مداخله بیجا در کاری کردن
to omit doing a thing از کاری فروگذار یا غفلت کردن
to take trouble to do anything زحمت کردن کاری را بخوددادن
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
to egg [on] تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com