English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
English Persian
track دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracked دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracks دنبال کردن یک مسیر به درستی
Other Matches
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
line up <idiom> به درستی میزان کردن
to vouch for any one's honesty ضمانت درستی کسی را کردن
to give chase دنبال کردن
traces دنبال کردن
chase دنبال کردن
reopening دنبال کردن
pursuing دنبال کردن
dogs دنبال کردن
traced دنبال کردن
tracks دنبال کردن
pursues دنبال کردن
continues دنبال کردن
dogging دنبال کردن
continue دنبال کردن
reopen دنبال کردن
reopened دنبال کردن
give chase دنبال کردن
tracked دنبال کردن
reopens دنبال کردن
courses :دنبال کردن
pursue دنبال کردن
trace دنبال کردن
chased دنبال کردن
coursed :دنبال کردن
dog دنبال کردن
chases دنبال کردن
track دنبال کردن
course :دنبال کردن
chasing دنبال کردن
pursued دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
to check off رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
dogs مثل سگ دنبال کردن
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
hunt down دنبال کردن و گرفتن
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
dogging مثل سگ دنبال کردن
dog مثل سگ دنبال کردن
To be on someone trail. To trace someone. رد کسی را دنبال کردن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
careerism دنبال کردن شغل
run close سخت دنبال کردن
follow out اخذ نتیجه دنبال کردن
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
practise or tice دنبال کردن مشق دادن
philander زن بازی کردن دنبال زن افتادن
to hang on the rear برای حمله دنبال کردن
run-down تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
to keep at some work د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
rungs تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run down تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
follow through چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
follow up رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
prosecute دنبال کردن پیگرد کردن
chase دنبال کردن شکار کردن
chased دنبال کردن شکار کردن
followed متابعت کردن دنبال کردن
prosecuting دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuted دنبال کردن پیگرد کردن
chases دنبال کردن شکار کردن
follow متابعت کردن دنبال کردن
prosecutes دنبال کردن پیگرد کردن
chasing دنبال کردن شکار کردن
follows متابعت کردن دنبال کردن
chace دنبال کردن شکار کردن
fastest سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lanes مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lane مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
grooves خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
multithread طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
groove خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
switched network backup انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
landing approach مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
setting out پیاده کردن مسیر
staking پیاده کردن مسیر
taxiway مسیر تاکسی کردن
path sweeping پاک کردن مسیر
track تعقیب مسیر کردن
tracked تعقیب مسیر کردن
tracks تعقیب مسیر کردن
direction مسیر هدایت کردن
salami technique کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
routes مسیر چیزیرا تعیین کردن
route مسیر چیزیرا تعیین کردن
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
transit route مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
summits حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
midcourse guidance هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
summit حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
fidelity درستی
preciseness درستی
justly به درستی
rightfulness درستی
rightness درستی
genuineness درستی
uprightness درستی
exactitude درستی
trueness درستی
precision درستی
imprecision نا درستی
rightly <adv.> به درستی
justly <adv.> به درستی
duly <adv.> به درستی
correctly <adv.> به درستی
straightness درستی
correctness درستی
exactness درستی
aright <adv.> به درستی
soundness درستی
validity درستی
integrity درستی
rightfully <adv.> به درستی
accuracy درستی
properly <adv.> به درستی
integrality درستی
legitimacy درستی
correctitude درستی
justness درستی
stabilization برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
balisage مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
approximately تقریبا به درستی
the a of a trans lation درستی ترجمه
truth table جدول درستی
justice درستی دادگستری
validation تنفیذ درستی
truth value ارزش درستی
damchi راستی و درستی
rectitude راستی درستی
honestly از روی درستی
truths درستی صداقت
truth درستی صداقت
honesty درستکاری درستی
propriety of behaviour درستی رفتار
to verifty a staement درستی ونادرستی
lead the way <idiom> جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
vectors راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
maeander پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
monroe effect اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
meander پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
vector راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
meandered پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meanders پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandering پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
node ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
base of trajectory تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
nodes ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
fire lane مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
functioned انجام عمل به درستی
function انجام عمل به درستی
to foel حال درستی نداشتن
uprightaess درستی راستی عدالت
functions انجام عمل به درستی
accuracy درجه دقت درستی
bona fide به طور جدی به درستی
in the wrong <idiom> اشتباه ،درستی حقیقت
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
Veitch diagram نمایش گرافیکی جدول درستی
accurately به درستی و بدون هر گونه خطا
true false test ازمایش درستی ونادرستی چیزی
cynic <adj.> بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
truth table جدول درستی جذول صحت
He seems to be an honest man. آدم درستی بنظرمی آید
Are we on the right road for ... ? آیا ما در جاده درستی برای ... هستیم؟
cynical <adj.> بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
to prove a will درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
cynically بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
pursuit تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
timed سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
pope's nose دنبال چه
parsmip nose دنبال چه
attachment دنبال
pursuit دنبال
rearing دنبال
reared دنبال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com