English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (7 milliseconds)
English Persian
hobnail دهاتی روستایی
Search result with all words
villatic روستایی دهاتی
Other Matches
backwoodsman دهاتی
villein دهاتی
narrow minded دهاتی
clodhopper دهاتی
clodhoppers دهاتی
boorish دهاتی
kern دهاتی
doric دهاتی
churl دهاتی
villager دهاتی
chuff دهاتی
carle دهاتی
boors دهاتی
boor دهاتی
peasant دهاتی
villagers دهاتی
carl دهاتی
tao دهاتی
peasants دهاتی
rustication دهاتی سازی
loutish دهاتی وار
arcadian ادم دهاتی
churlishly دهاتی وار
frosted دهاتی سازی
skep سبدگرد دهاتی
yokels دهاتی نادان
yokel دهاتی نادان
rube ادم دهاتی ناشی
rustic مربوط به دهکده دهاتی
hick دهاتی جاهل احمق
hicks دهاتی جاهل احمق
boors روستایی
russetting روستایی
russeting روستایی
churl روستایی
tao روستایی
muzhik or moujik روستایی
loblolly روستایی
Ferme ornee [روستایی]
hawbuck روستایی کم رو
ruralist روستایی
cottagers روستایی
cottager روستایی
clodhoppers روستایی
yokels روستایی
yokel روستایی
boor روستایی
peasants روستایی
peasant روستایی
clodhopper روستایی
agrestic روستایی
rustic روستایی
villagers روستایی
rural روستایی
bucolic روستایی
villager روستایی
plough boy جوانک روستایی
puli سگ روستایی مجارستانی
russet روستایی ضخیم
rurality زندگی روستایی
swain جوان روستایی
ruralize روستایی شدن
predial or prae کشتی روستایی
cottages خانه روستایی
cottage خانه روستایی
hoyden روستایی بی تربیت
diamond-faced روستایی سازی
gammer پیر زن روستایی
isolated electric plant نیروگاه روستایی
cottage industry صنعت روستایی
cottage industries صنعت روستایی
municipal road راه روستایی
musette یکجوررقص روستایی
snowshed پناهگاه روستایی در برابربرف
vertical loom دار روستایی [قالی]
country seat خانهی بزرگ روستایی
country seats خانهی بزرگ روستایی
rustic manners اطوار روستایی یا ناهنجار
georgic وابسته به کشاورزی روستایی
countryfied روستایی روستا صفت
hawbuck روستایی بیدست وپا
cot کلبه روستایی [حقیر]
countrified روستایی روستا صفت
gaffers پیر مرد روستایی
gaffer پیر مرد روستایی
pastoralism سبک شعر روستایی
peasntry حالت یا خوی روستایی
bumpkins روستایی نادان یا کودن
ruralization ایجاد زندگی روستایی
bumpkin روستایی نادان یا کودن
idyll چکامه درباره زندگی روستایی
idylls شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idyl شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idyll شرح منظرهای اززندگانی روستایی
granges خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
grange خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
idyl چکامه درباره زندگی روستایی
pastorale شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
pastoralist سازنده شعرهای روستایی چوپان
idylls چکامه درباره زندگی روستایی
cottar روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
cotter روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
vestal روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
kern پیاده سبک اسحله ایرلندی روستایی
jacquerie شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
cottier روستایی ایرلندی که کلبهای اجاره کرده است
pop goes the weasel یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion. آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
cottage contract نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com