Dictiornary-Farsi | دوازده جزئی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
dodecamerous	دوازده جزئی


Other Matches

retail bin	انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
combat resolution	تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
juni	دوازده
twelve	دوازده
dodecasyllabic	دوازده هجائی
dodecastyle	دوازده ستونه
dodecastyle	دوازده ستونی
dodecapetalous	دوازده برگی
dodecandrous	دوازده پرچمی
duodecimal	دوازده تایی
round d.	دوازده تاتمام
twelve	دوازده گانه
dodecagon	دوازده گوشه
dodecahedral	دوازده سطحی
dodecahedron	دوازده سطحی
dodecahedron	دوازده وجهی
dozens	دوازده عدد
duodenary	دوازده تادوازده تا
duodenary	دوازده تایی
gross	دوازده دوجین
grossed	دوازده دوجین
grosser	دوازده دوجین
grosses	دوازده دوجین
grossest	دوازده دوجین
grossing	دوازده دوجین
dozen	دوازده عدد
duodecimal	دوازده دوازدهی
dodecapetalous	دارای دوازده گلبرگ
dodecagynous	دارای دوازده مادگی
twelve tables	الواح دوازده گانه
year in year out	سال دوازده ماه
the ensving twelve months	دوازده ماه اینده
All the year round. Yes in year out .	سالی دوازده ماه ( هر سال )
petit jury	هیئت منصفه دوازده نفری
duodecimal number system	سیستم اعدد با پایه دوازده
twelvmo	ورق کاغذ دوازده ورقی
english sonnet	غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
withdrawing a juror	حذف یکی از دوازده عضوهیات منصفه
signs of the zodiac	صورتهای منطقه البروج برجهای دوازده گانه
elite type	یک اندازه تحریر که دوازده کاراکتر را در هر اینچ تحریرقرار میدهد
Type cable	دوازده سیم ه صورت شش جفت برای ارسال صوت
petty	جزئی
rushing	جزئی
rushed	جزئی
duple	دو جزئی
rush	جزئی
hexamerous	شش جزئی
nominal	جزئی
sexpartite	شش جزئی
picayune	جزئی
inappreciable	جزئی
small	جزئی کم
smaller	جزئی کم
retail	جزئی
negligible	جزئی
adaphorous	جزئی
haxamerous	شش جزئی
paltry	جزئی
paultry	جزئی
corpuscular	جزئی
picayubnish	جزئی
smallest	جزئی کم
parcels	جزئی از یک کل
parcel	جزئی از یک کل
peppercorn	جزئی
peppercorns	جزئی
imperceptible	جزئی
indifferent	جزئی
potties	جزئی
potty	جزئی
peddling	جزئی
inconsiderable	جزئی
A part of the whole .	جزئی از کل
partial	جزئی
trifling	جزئی
fiddling	جزئی
portions	جزئی
piddling	جزئی
remote	جزئی کم
remote	جزئی
remoter	جزئی کم
remoter	جزئی
remotest	جزئی کم
remotest	جزئی
portion	جزئی
triparite	سه جزئی
snatched	جزئی
snatches	جزئی
snatching	جزئی
ternal	سه جزئی
two limbed	دو جزئی
snatch	جزئی
snatchy	جزئی
minute	جزئی
opuscule	اثر جزئی
parial derivative	مشتق جزئی
partial adjustment	تطابق جزئی
negligibly	بطور جزئی
partial adjustment	تعدیل جزئی
nugae	نکات جزئی
multipartite	چند جزئی
it is immaterial	جزئی است
light laod	بار جزئی
lobed	چند جزئی
minor constituent	عنصر جزئی
quinquepartite	پنج جزئی
minor elements	عناصر جزئی
minuitae	نکات جزئی
minus cule	ریز جزئی
partial competition	رقابت جزئی
partial correctness	صحت جزئی
partial correlation	همبستگی جزئی
particular average	خسارات جزئی
partial pressure	فشار جزئی
drop in the bucket <idiom>	مقداری جزئی
partial fraction	کسر جزئی
partial plan	برنامه جزئی
partial function	تابع جزئی
partial loss	زیان جزئی
a minor incident	یک حادثه جزئی
trivialism	چیز جزئی
partial eqilibrium	تعادل جزئی
retail bin	انبار جزئی
retail dealer	جزئی فروش
septempartite	هفت جزئی
tertramerous	چهار جزئی
pettily	بطور جزئی
particular average	خسارت جزئی
partial order	ترتیب جزئی
pair	هرچیز دو جزئی
partial	مغرض جزئی
skirmish	جنگ جزئی
skirmishes	جنگ جزئی
quadripartite	چهار جزئی
shading	اختلاف جزئی
nuance	فرق جزئی
nuances	فرق جزئی
fractionally	بطور جزئی
retail	جزئی فروشی
incidental	جزئی ضمنی
excursus	بحث جزئی
detailing	جزئی از اثر
detail	جزئی از اثر
nip	چیزی جزئی
nips	چیزی جزئی
immaterial	معنوی جزئی
wholly or in part	جزئی یا کلی
pittance	مبلغ جزئی
little	ناچیز جزئی
inconspicuous	جزئی غیرمحسوس
gewgaw	چیز جزئی
gewgaws	چیز جزئی
clause	جزئی از جمله
clauses	جزئی از جمله
extrinsic	جزئی ضمیمه
fewtrils	چیز جزئی
flesh wound	زخم جزئی
nipped	چیزی جزئی
glim	درک جزئی
heptamerous	هفت جزئی
fractionary	جزئی خرد
fractional damage	خسارت جزئی
incidentals	رویداهای جزئی
incomplete breakdown	شکست جزئی
insignificantly	بطور جزئی
light damage	خسارت جزئی یا سبک
Order theory	ترتیب جزئی [ریاضی]
giblet	خرده ریز جزئی
to p an element to a word	جزئی از سر واژهای دراوردن
budged	تکان جزئی خوردن
budges	تکان جزئی خوردن
slight cold	سرما خوردگی کم یا جزئی
budging	تکان جزئی خوردن
budge	تکان جزئی خوردن
A fundamental (slight) difference.	اختلاف اساسی ( جزئی )
henpeck	کوشش درمداخلات جزئی
pull	برتری جزئی و مختصر
pulls	برتری جزئی و مختصر
inappreciative	غیر محسوس جزئی
(not) know the first thing about something <idiom>	اطلاعات جزئی داشتن
partial differential equation	معادلات دیفرانسیل جزئی
light load test	ازمایش بار جزئی
shade of meaning	اختلاف جزئی در معنی
partial sum	حاصل جمع جزئی
retail	بصورت جزئی فروختن
par tial eclipse	کسوف یا خسوف جزئی
partial carry	رقم تقلی جزئی
partial equilibrium analysis	تحلیل تعادل جزئی
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
partial reduction coefficient	ضریب تقلیل جزئی
hints	چیز خیلی جزئی
partial enhancement factor	ضریب تشدید جزئی
retail trade	معامله بصورت جزئی
hint	چیز خیلی جزئی
hinted	چیز خیلی جزئی
crawling peg	تغییرات جزئی در نرخ ارز
shades	اختلاف جزئی سایه رنگ
shadings	اختلاف جزئی سایه رنگ
compounded	چند جزئی جسم مرکب
iridectomy	بریدن یا در اوردن جزئی ازعنبیه