English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
English Persian
last دوام داشتن
lasted دوام داشتن
lasts دوام داشتن
Search result with all words
last دوام داشتن طول کشیدن
lasted دوام داشتن طول کشیدن
lasts دوام داشتن طول کشیدن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
Other Matches
permanency دوام
of short continuance کم دوام
short life کم دوام
perpetuity دوام
durante دوام
permanencies دوام
lives دوام
life دوام
substances دوام
quick fading بی دوام
durability دوام
gaseous بی دوام
short-lived بی دوام
short lived بی دوام
resistance دوام
continuity دوام
abidance دوام
strength دوام
subsistence دوام
senectitude دوام
incessancy دوام
substance دوام
subsistance دوام
permanence دوام
weak کم دوام
endurance دوام
weakest کم دوام
weaknesses کم دوام
limit fatigue stress حد دوام
strengths دوام
weaker کم دوام
lastingness دوام
perdurability دوام
loughness دوام
memnetary کم دوام
flimsy بی دوام
continuance دوام
flimsiest بی دوام
flimsier بی دوام
stability دوام
toughness دوام
viability قابلیت دوام
fugacious بی دوام زودریز
life cycle چرخه دوام
horary بی دوام زودگذر
perennate دوام یافتن
persistency دوام سماجت
brittle بی دوام زودشکن
stock car قدرت و دوام
stock-car قدرت و دوام
stock-cars قدرت و دوام
contiguous پیوستگی دوام
ruggedization با دوام سازی
viable قابل دوام
wears دوام کردن
weakest سست کم دوام
rated fatigue limit حد دوام نامی
it had a short life کم دوام بود
weaker سست کم دوام
soft goods کالاهای بی دوام
wear دوام کردن
holdout دوام آوردن
fugitives بی دوام زودگذر
holdouts دوام آوردن
nondurable goods کالاهای بی دوام
weaknesses سست کم دوام
endurance limit حد دوام مصالح
lasts دوام کردن
perennate دوام اوردن
fallal چیزبی دوام
weak سست کم دوام
lasted دوام کردن
fugitive بی دوام زودگذر
last دوام کردن
lastingly بطور با دوام
persistence دوام ماندگاری
standing دوام شهرت
consumer nondurables کالاهای مصرفی بی دوام
outlived بیشتر دوام اوردن
outlives بیشتر دوام اوردن
falderal چیزبی بهاوبی دوام
consumer durables کالاهای مصرفی پر دوام
outwear بیشتر دوام کردن
producer durable equipment تجهیزات با دوام تولیدی
semiannual دارای دوام شش ماهه
outlive بیشتر دوام اوردن
nondurable consumer goods کالاهای مصرفی بی دوام
to stand out دوام یاایستادگی کردن
outliving بیشتر دوام اوردن
run دوام یافتن ادامه دادن
ruggedize محکم وبا دوام ساختن
stand out دوام اوردن ایستادگی کردن
runs دوام یافتن ادامه دادن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
galleta چمن با دوام جنوب امریکا و مکزیکو
to stand the test of time برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test برای مدت زیاد دوام آوردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
outdare تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
to have stood the test of time برای مدت زیاد دوام آورده باشد
static economy اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
use testing ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lacks کم داشتن
bears داشتن
owns داشتن
possessing داشتن
possess داشتن
lackvt کم داشتن
bear داشتن
want کم داشتن
have داشتن
having داشتن
possesses داشتن
relieves داشتن
relieve داشتن
intercommon داشتن
relieving داشتن
monogyny داشتن یک زن
own داشتن
doubting شک داشتن
owned داشتن
owning داشتن
bears در بر داشتن
to go hot تب داشتن
redolence بو داشتن
bear در بر داشتن
to have داشتن
to possess داشتن
doubted شک داشتن
doubt شک داشتن
to have possession of داشتن
to hold a meeting داشتن
to have f. تب داشتن
to hold داشتن
to be in a f. تب داشتن
lack کم داشتن
wanted کم داشتن
to be feverish تب داشتن
doubts شک داشتن
lacked کم داشتن
adjudge مقرر داشتن
to be away on vacation [American] داشتن مرخصی
vary فرق داشتن
varies فرق داشتن
occupies مشغول داشتن
disguise نهان داشتن
phthiriasis شپشک داشتن
retroact واکنش داشتن
schismatize شقاق داشتن
scruple تردید داشتن
see after توجه داشتن به
occupying مشغول داشتن
hear خبر داشتن
scruple وسواس داشتن
occupy مشغول داشتن
pay respect to توجه داشتن به
pass a resolution مقرر داشتن
able شایستگی داشتن
shilly shally دودلی داشتن
shimmey تاب داشتن
mislike تنفر داشتن از
misdeem سوء فن داشتن
retain نگاه داشتن
expects چشم داشتن
to be afraid بیم داشتن
expecting چشم داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com