Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English
Persian
recover
دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovering
دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovers
دوباره بدست اوردن بازیافتن
Other Matches
recovers
دوباره بدست اوردن
recover
دوباره بدست اوردن
get back
دوباره بدست اوردن
regained
دوباره بدست اوردن
regains
دوباره بدست اوردن
recoup
دوباره بدست اوردن
recouped
دوباره بدست اوردن
recouping
دوباره بدست اوردن
regain
دوباره بدست اوردن
recovering
دوباره بدست اوردن
retrieves
دوباره بدست اوردن
regaining
دوباره بدست اوردن
retrieved
دوباره بدست اوردن
retrieve
دوباره بدست اوردن
to get back
دوباره بدست اوردن
recoups
دوباره بدست اوردن
resumes
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resuming
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
reoccupy
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
offer
بدست اوردن
pick up
بدست اوردن
acquiring
بدست اوردن
obtains
بدست اوردن
obtained
بدست اوردن
procured
بدست اوردن
procuring
بدست اوردن
soothes
دل بدست اوردن
impetrate
بدست اوردن
gains
بدست اوردن
acquires
بدست اوردن
procures
بدست اوردن
come by
بدست اوردن
offered
بدست اوردن
offers
بدست اوردن
gained
بدست اوردن
soothed
دل بدست اوردن
gets
بدست اوردن
soothe
دل بدست اوردن
earn
بدست اوردن
catch
بدست اوردن
obtain
بدست اوردن
procure
بدست اوردن
gain
بدست اوردن
earns
بدست اوردن
get
بدست اوردن
earned
بدست اوردن
getting
بدست اوردن
get round
بدست اوردن
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
have
بدست اوردن دارنده
step into
بسهولت بدست اوردن
attains
بدست اوردن بانتهارسیدن
insure
بیمه بدست اوردن
attaining
بدست اوردن بانتهارسیدن
attained
بدست اوردن بانتهارسیدن
attain
بدست اوردن بانتهارسیدن
strike a balance
موازنه بدست اوردن
optimization
بدست اوردن حد مطلوب
finagle
باحیله بدست اوردن
having
بدست اوردن دارنده
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
acquirability
امکان بدست اوردن
circumstantiate
قرائن وامارت را بدست اوردن
bring in
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
get
بدست اوردن فراهم کردن
enter
بدست اوردن قدم نهادن در
bought
خریداری کردن بدست اوردن
impetrate
با عجز و لابه بدست اوردن
gets
بدست اوردن فراهم کردن
win
بدست اوردن تحصیل کردن
getting
بدست اوردن فراهم کردن
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
enters
بدست اوردن قدم نهادن در
entered
بدست اوردن قدم نهادن در
pre empt
با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
reaps
جمع اوری کردن بدست اوردن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
finagle
بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
reaping
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped
جمع اوری کردن بدست اوردن
reap
جمع اوری کردن بدست اوردن
stone pit
محل بدست اوردن اطلاعات اجر
cards
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
card
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
investigate
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigates
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
bob
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
racketeer
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
racketeers
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
land hunger
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
cupidity
حرص واز برای بدست اوردن مال
split the uprights
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
to take out a patent
حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
take over
بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
gross
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosser
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossest
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossing
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
reproducing
دوباره عمل اوردن
reproduces
دوباره عمل اوردن
reproduced
دوباره عمل اوردن
reproduce
دوباره عمل اوردن
postliminy or minium
حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
cruise control
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
warping
پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
austempering
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
retrieving
بازیافتن
resume
بازیافتن
regaining
بازیافتن
recovers
بازیافتن
retrieve
بازیافتن
retrieved
بازیافتن
retrieves
بازیافتن
regains
بازیافتن
recovering
بازیافتن
recover
بازیافتن
resuming
بازیافتن
resumes
بازیافتن
regained
بازیافتن
to get back
بازیافتن
resumed
بازیافتن
regain
بازیافتن
make up
<idiom>
بازیافتن ،برگرداندن
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
grasped
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
بچنگ اوردن گیر اوردن
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
at the hand of
بدست
by
بدست
to go to the wright
بدست استادافتادن
securer
بدست اورنده
to come to hand
بدست امدن
procurable
بدست اوردنی
procurement
بدست اوری
obtainable
بدست اوردنی
get at able
بدست اوردنی
get
بدست امده
providers
بدست اورنده
provider
بدست اورنده
gain
بدست آوردن
manual
وابسته بدست
catcher
بدست اورنده
attenuation
بدست آوردن
acquire
بدست آوردن
acquirer
بدست اورنده
attainable
بدست اوردنی
acquirable
بدست اوردنی
get table
بدست اوردنی
getting
بدست امده
gets
بدست امده
obtainment
بدست اوری
procurer
بدست اورنده
come by
<idiom>
بدست آوردن
gained
بدست آوردن
gains
بدست آوردن
hand in hand
دست بدست
to obtain something
بدست آوردن چیزی
turnover
دست بدست شدن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
to bring something
بدست آوردن چیزی
import
باپیروزی بدست امدن
importing
باپیروزی بدست امدن
to put
بدست امین دادن
imported
باپیروزی بدست امدن
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com