Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
rewake
دوباره برانگیختن
Other Matches
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
arouses
برانگیختن
arousing
برانگیختن
foment
برانگیختن
fomented
برانگیختن
foments
برانگیختن
excite
برانگیختن
excites
برانگیختن
arouse
برانگیختن
actuate
برانگیختن
instigate
برانگیختن
instigated
برانگیختن
instigates
برانگیختن
instigating
برانگیختن
to key up
برانگیختن
aroused
برانگیختن
to put the wind up
برانگیختن
roust
برانگیختن
abetting
برانگیختن
abetted
برانگیختن
abets
برانگیختن
abet
برانگیختن
prompts
برانگیختن
prompted
برانگیختن
prompt
برانگیختن
tarre
برانگیختن
whet
برانگیختن
stimulation
برانگیختن
key up
برانگیختن
fomenting
برانگیختن
prodding
سک زدن برانگیختن
prods
سک زدن برانگیختن
prodded
سک زدن برانگیختن
prod
سک زدن برانگیختن
put out
رنجاندن برانگیختن
excitation
تحریک برانگیختن
work up
بتدریج برانگیختن
evinces
موجب شدن برانگیختن
evinced
موجب شدن برانگیختن
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
exacerbating
تشدید کردن برانگیختن
evince
موجب شدن برانگیختن
exacerbated
تشدید کردن برانگیختن
exacerbates
تشدید کردن برانگیختن
evincing
موجب شدن برانگیختن
act
روح دادن برانگیختن
exacerbate
تشدید کردن برانگیختن
heats
گرم کردن برانگیختن
heat
گرم کردن برانگیختن
to word up
کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
irritates
برانگیختن خشمگین کردن
irritated
برانگیختن خشمگین کردن
to incite somebody to something
کسی را به کاری برانگیختن
to incite somebody to rebellion
کسی را به شورش برانگیختن
provoke
دامن زدن برانگیختن
provoked
دامن زدن برانگیختن
provokes
دامن زدن برانگیختن
acted
روح دادن برانگیختن
whomp up
قیام کردن برانگیختن
irritate
برانگیختن خشمگین کردن
to pretend an excuse
عذر برانگیختن بهانه انگیختن
to try to get off with somebody
کسی را از نظر جنسی برانگیختن
to get off with somebody
کسی را از نظر جنسی برانگیختن
nettle
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
nettles
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
to key up any to do s.th.
<idiom>
کسی رابه انجام دادن کاری برانگیختن
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
sickest
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sick
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
lasers
روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور
laser
روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور
exasperates
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
exasperated
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
exasperate
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
exasperating
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
lasers
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
laser
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
raise
بنا کردن زنده کردن برانگیختن
raises
بنا کردن زنده کردن برانگیختن
afresh
دوباره
revet
دوباره
on more
دوباره
anew
دوباره
again
دوباره
de novo
دوباره
bis
دوباره
continually
دوباره و دوباره
rewritten
دوباره نوشتن
rewritten
دوباره نویسی
rewriting
دوباره نوشتن
rewrote
دوباره نوشتن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
re-runs
دوباره دویدن
rewrote
دوباره نویسی
re-running
دوباره دویدن
re-ran
دوباره دویدن
repiece
دوباره سر هم دادن
reproducing
دوباره تولیدکردن
re-run
دوباره دویدن
rewrites
دوباره نوشتن
rewrite
دوباره نویسی
recoat
دوباره اندودن
come back
دوباره مد شدن
resells
دوباره فروختن
remakes
دوباره سازی
remake
دوباره سازی
reinvest
دوباره گماشتن
redeveloping
دوباره فاهرکردن
repass
دوباره عبورکردن
repeated test
ازمون دوباره
redeveloped
دوباره فاهرکردن
recapturing
دوباره تسخیرکردن
re establishment
دوباره برقرارسازی
redevelop
دوباره فاهرکردن
recaptured
دوباره تسخیرکردن
recapture
دوباره تسخیرکردن
rewrite
دوباره نوشتن
recaptures
دوباره تسخیرکردن
render
دوباره دادن
resorption
بلع دوباره
resorb
دوباره بعلیدن
refreshed
دوباره پر کردن
refresh
دوباره پر کردن
resell
دوباره فروختن
retransmit
دوباره فرستادن
reselling
دوباره فروختن
refreshes
دوباره پر کردن
reproduce
دوباره تولیدکردن
revest
دوباره گماشتن
replenish
دوباره پر کردن
replenished
دوباره پر کردن
restart
شروع دوباره
regorge
دوباره فروبردن
resurge
دوباره برخاستن
refreshingly
دوباره سازی
refreshing
دوباره سازی
reconstructions
دوباره سازی
reconstruction
دوباره سازی
replenishing
دوباره پر کردن
replenishes
دوباره پر کردن
resold
دوباره فروختن
rewriter
دوباره نویس
reassemble
دوباره سوارکردن
reproducer
دوباره تولیدکننده
re fuse
دوباره گداختن
rewriting
دوباره نویسی
reproduces
دوباره تولیدکردن
reissuing
دوباره منتشرکردن
reissues
دوباره منتشرکردن
reissued
دوباره منتشرکردن
reissue
دوباره منتشرکردن
replenishment
دوباره پرکردن
rejoin
دوباره پیوستن به
rejoined
دوباره پیوستن به
second check
بررسی دوباره
reassembled
دوباره سوارکردن
to come again
دوباره امدن
repullulate
دوباره درامدن
reassembles
دوباره سوارکردن
reassembling
دوباره سوارکردن
reproduced
دوباره تولیدکردن
rejoins
دوباره پیوستن به
rejoining
دوباره پیوستن به
recature
دوباره تسخیرکردن
re edify
دوباره ساختن
retakes
دوباره گرفتن
fox message
پیام دوباره
reenagement
استخدام دوباره
retaking
دوباره گرفتن
reelect
دوباره گزیدن
repeat
دوباره ساختن
once more
دوباره باردیگر
repeats
دوباره گفتن
repeat
دوباره گفتن
digamy
عروسی دوباره
retaken
دوباره گرفتن
refillable
دوباره پر کردنی
twice born
دوباره زاد
reinstates
دوباره گماشتن
retake
دوباره گرفتن
reinstated
دوباره گماشتن
reinstate
دوباره گماشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com