Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
reinterpret
دوباره تفسیر کردن
Other Matches
interpretations
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretation
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
interpretable
قابل تفسیر تفسیر بردار
misconstrued
بد تفسیر کردن
interprets
تفسیر کردن
misconstrues
بد تفسیر کردن
make of something
<idiom>
تفسیر کردن
interpert
تفسیر کردن
interpret
تفسیر کردن
misconstruing
بد تفسیر کردن
interpreted
تفسیر کردن
interpreting
تفسیر کردن
conture
تفسیر کردن
misconstrue
بد تفسیر کردن
construe
تفسیر کردن
construes
تفسیر کردن
annotated
تفسیر کردن
misinterprets
بد تفسیر کردن
misinterpreting
بد تفسیر کردن
construed
تفسیر کردن
misinterpreted
بد تفسیر کردن
gloze
تفسیر کردن
annotates
تفسیر کردن
misinterpret
بد تفسیر کردن
annotate
تفسیر کردن
annotating
تفسیر کردن
rationalised
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
misinterpret
بغلط تفسیر کردن
misinterprets
بغلط تفسیر کردن
misinterpreted
بغلط تفسیر کردن
to read too much into
تفسیر ناموجه کردن
misinterpreting
بغلط تفسیر کردن
misconsture
بد تفسیر کردن دیر فهمیدن
spiritualize
بطور معنوی تفسیر کردن
paraphrases
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrasing
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
explian
تاویل کردن تفسیر کردن
paraphrase
تفسیر کردن تاویل کردن
paraphrases
تفسیر کردن تاویل کردن
translated
معنی کردن تفسیر کردن
translating
معنی کردن تفسیر کردن
translate
معنی کردن تفسیر کردن
paraphrased
تفسیر کردن تاویل کردن
paraphrasing
تفسیر کردن تاویل کردن
translates
معنی کردن تفسیر کردن
rule of reason
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
tempering (metallurgy)
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
refills
دوباره پر کردن
refilled
دوباره پر کردن
refresh
دوباره پر کردن
replenish
دوباره پر کردن
refilling
دوباره پر کردن
refreshed
دوباره پر کردن
refreshes
دوباره پر کردن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
replenishing
دوباره پر کردن
replenished
دوباره پر کردن
replenishes
دوباره پر کردن
refill
دوباره پر کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
revisits
دوباره ملاقات کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
revises
دوباره چاپ کردن
reconditions
دوباره درست کردن
revisiting
دوباره ملاقات کردن
redeliver
دوباره مستخلص کردن
re form
دوباره درست کردن
rebuild
دوباره ساختمان کردن
re paving
دوباره فرش کردن
re export
دوباره صادر کردن
reproduces
دوباره چاپ کردن
redefine
دوباره تعریف کردن
reproducing
دوباره چاپ کردن
reproduce
دوباره چاپ کردن
reexamine
دوباره امتحان کردن
reproduced
دوباره چاپ کردن
reorganizing
دوباره متشکل کردن
reengage
دوباره استخدام کردن
redefines
دوباره تعریف کردن
redefining
دوباره تعریف کردن
revise
دوباره چاپ کردن
re establish
دوباره تاسیس کردن
reforge
دوباره جعل کردن
recondition
دوباره درست کردن
reinstate
دوباره برقرار کردن
reemploy
دوباره استخدام کردن
redefined
دوباره تعریف کردن
revalued
دوباره ارزیابی کردن
reopened
دوباره باز کردن
reopen
دوباره باز کردن
remarried
دوباره عروسی کردن
redirect
دوباره راهنمایی کردن
redirected
دوباره راهنمایی کردن
reorganize
دوباره متشکل کردن
redirecting
دوباره راهنمایی کردن
reorganising
دوباره متشکل کردن
redirects
دوباره راهنمایی کردن
reopening
دوباره باز کردن
re examine
دوباره بازپرسی کردن
revalue
دوباره ارزیابی کردن
revalues
دوباره ارزیابی کردن
revaluing
دوباره ارزیابی کردن
remarries
دوباره عروسی کردن
remarry
دوباره عروسی کردن
re-examining
دوباره بازپرسی کردن
reopens
دوباره باز کردن
re-examined
دوباره بازپرسی کردن
re-examine
دوباره بازپرسی کردن
reorganises
دوباره متشکل کردن
reorganised
دوباره متشکل کردن
regains
دوباره تصرف کردن
oversrike
دوباره چاپ کردن
recalculate
دوباره حساب کردن
revisit
دوباره ملاقات کردن
revisited
دوباره ملاقات کردن
rebind
دوباره صحافی کردن
reasure
دوباره بیمه کردن
reassociate
دوباره معاشرت کردن
rebuilds
دوباره ساختمان کردن
reassociate
دوباره متحد کردن
re establish
دوباره برپا کردن
reorganizes
دوباره متشکل کردن
regaining
دوباره تصرف کردن
regained
دوباره تصرف کردن
regain
دوباره تصرف کردن
re-examines
دوباره بازپرسی کردن
re strain
دوباره صاف کردن
recompose
دوباره انشاء کردن
reorganized
دوباره متشکل کردن
recommit
دوباره زندان کردن
reimport
دوباره وارد کردن
re sort
دوباره جور کردن
redeveloping
دوباره پیشرفته کردن
rephrased
دوباره عبارتبندی کردن
rephrasing
دوباره عبارتبندی کردن
reschedule
دوباره برنامهریزی کردن
reappraise
دوباره ارزیابی کردن
rewake
دوباره بیدار کردن
restart
روشن کردن دوباره
rescheduled
دوباره برنامهریزی کردن
reappraised
دوباره ارزیابی کردن
rephrase
دوباره عبارتبندی کردن
resorb
دوباره جذب کردن
reactivate
دوباره فعال کردن
renegotiate
دوباره مذاکره کردن
rewiring
دوباره سیمکشی کردن
rewires
دوباره سیمکشی کردن
rewired
دوباره سیمکشی کردن
rewire
دوباره سیمکشی کردن
back fill
عمل دوباره پر کردن
reinsure
دوباره بیمه کردن
retry
دوباره محاکمه کردن
redeveloped
دوباره پیشرفته کردن
reappraises
دوباره ارزیابی کردن
reschedules
دوباره برنامهریزی کردن
recollect
دوباره جمع کردن
rejuvenate
دوباره جوان کردن
cold start
دوباره روشن کردن
resurface
دوباره روکاری کردن
resurfaced
دوباره روکاری کردن
rejuvenating
دوباره جوان کردن
rejuvenates
دوباره جوان کردن
rejuvenated
دوباره جوان کردن
resurfaces
دوباره روکاری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com