Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (3 milliseconds)
English
Persian
rejuvenesce
دوباره جوان شدن
rejuveoize
دوباره جوان شدن
Search result with all words
rejuvenation
دوباره جوان سازی
rejuvenate
دوباره جوان کردن
rejuvenated
دوباره جوان کردن
rejuvenates
دوباره جوان کردن
rejuvenating
دوباره جوان کردن
rejuveoize
دوباره جوان کردن
Other Matches
yonker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
younker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
princox
جوان ژیگولو جوان جلف
princock
جوان ژیگولو جوان جلف
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
callant
جوان
beardless
جوان
juvenescent
نو جوان
moll
زن جوان
callan
جوان
fry
جوان
adolescent
جوان
adolescents
جوان
young persons
جوان
frying
جوان
youths
جوان
lass
زن جوان
fries
جوان
lasses
زن جوان
dell
زن جوان
dells
زن جوان
youth
جوان
young
جوان
yoth
جوان
younger
جوان
molls
زن جوان
gigolos
جوان جلف
gigolo
جوان جلف
trull
دختر جوان
young population
جمعیت جوان
swain
جوان روستایی
playboy
جوان عیاش
young and old
پیر و جوان
rejuvenation
جوان سازی
young smith
اسمیت جوان
punks
جوان ولگرد
playboys
جوان دخترباز
yong lion
شیر جوان
playboys
جوان عیاش
playboy
جوان دخترباز
punk
جوان ولگرد
nag
اسب جوان
ephebophilia
جوان خواهی
youthful
جوان باطراوت
boyo
پسربچه جوان
beau
جوان شیک
snot
جوان گستاخ
puss
دخترک زن جوان
youngish
نسبتا جوان
youngish
جوان وار
nags
اسب جوان
nagged
اسب جوان
floozy
زن جوان بوالهوس
lionet
شیر جوان
immature soil
خاک جوان
insenescible
همیشه جوان
juvenescent
جوان شونده
peachick
جوان خودفروش
juvenescent
تازه جوان
to die young
جوان مردن
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
to wear one's years well
خوب ماندن جوان
hooligan
جوان اوباش صفت
youth
شباب شخص جوان
sow
ماده خوک جوان
sowed
ماده خوک جوان
sows
ماده خوک جوان
[be]
no chicken
دیگر جوان نبودن
cora
[سر ستونی در شکل زن جوان]
skipjack
جوان ژیگولووخود نما
youths
شباب شخص جوان
fillies
دختر شوخ و جوان
agerasia
پیر جوان نما
yoth
شخص جوان جوانمرد
juvenescence
حالت جوان شدن
hooligans
جوان اوباش صفت
filly
دختر شوخ و جوان
young turk
افسر جوان افراطی
cocotte
زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
johnny
جوان ژیگولو و خوشگذران پاسبان
chaperon
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperon
همراه دختران جوان رفتن
macaroni
ماکارونی جوان خارج رفته
kitty
دختر جوان زن سبک و جلف
kitties
دختر جوان زن سبک و جلف
junker
جوان نجیب زاده المانی
gill flirt
زن جوان سبک وهرزه دخترول
sweetbread
تیموس حیوانات جوان دنبلان
yuppies
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppie
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
chaperones
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
You are 5 years younger than me.
شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
spring chicken
<idiom>
شخص جوان (بصورت منفی)
maid
دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
maids
دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
chaperone
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperone
همراه دختران جوان رفتن
sylphid
زن جوان وزیبا وباریک اندام
chaperons
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperones
همراه دختران جوان رفتن
She doesnt like that young man.
از آن جوان خوشش نمی آید
He is not young anymore.
او
[مرد]
دیگر جوان ن
[یست]
.
chaperons
همراه دختران جوان رفتن
narcissus
جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
You cannot put old heads on young shoulders .
<proverb>
سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
chaperones
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
chaperons
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
fuzz
ریش تازه جوان کرکی شدن
chaperone
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
an unlicked cub
جوان زمخت- ادم نتراشیده ونخراشیده
adonic
جوان زیبایی که معشوق ونوس بود
YWCAs
مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
oaks
مسابقه مادیانهای اصیل جوان در انگلستان
YWCA
مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
chaperon
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
have an old head on young shoulders
<idiom>
جوان ولی عقل بزرگترها را داشتن
greensick
مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
hidden momentum of population growth
به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
hope chest
جعبهای که زن جوان جهیزیه والبسه خود را در ان میگذارد
duenna
زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
interplant
کاشتن درختهای جوان بین درختان دیگر
adonis
جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
passanger
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
reformatory schools
کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
governesses
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governess
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
jugend stil
[ترجمه تحت الفظی سبک جوان در هنر نوی آلمان]
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
sugar daddy
<idiom>
پیرمردی که پولدار است به خانمهای جوان درقبال مصاحبت پول پرداخت میکند
probation
کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
pullet
جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
pullets
جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
anew
دوباره
revet
دوباره
de novo
دوباره
continually
دوباره و دوباره
afresh
دوباره
bis
دوباره
on more
دوباره
again
دوباره
recaptured
دوباره تسخیرکردن
refresh
دوباره پر کردن
replenishing
دوباره پر کردن
come back
دوباره مد شدن
replenishes
دوباره پر کردن
replenished
دوباره پر کردن
replenish
دوباره پر کردن
reconstruction
دوباره سازی
refreshes
دوباره پر کردن
rejoins
دوباره پیوستن به
rejoining
دوباره پیوستن به
rejoined
دوباره پیوستن به
reproductions
تولید دوباره
reproduction
تولید دوباره
recapturing
دوباره تسخیرکردن
reconstructions
دوباره سازی
recapture
دوباره تسخیرکردن
reproducing
دوباره تولیدکردن
reproduced
دوباره تولیدکردن
reproduce
دوباره تولیدکردن
refreshed
دوباره پر کردن
reproduces
دوباره تولیدکردن
refreshingly
دوباره سازی
recaptures
دوباره تسخیرکردن
recurring
دوباره فاهرشونده
refreshing
دوباره سازی
rebirth
تولد دوباره
reworked
دوباره ورزیدن
second check
بررسی دوباره
regorge
دوباره فروبردن
re-ran
دوباره دویدن
re-run
دوباره دویدن
refillable
دوباره پر کردنی
reenagement
استخدام دوباره
reelect
دوباره گزیدن
re-running
دوباره دویدن
re-runs
دوباره دویدن
redintegrate
دوباره مستقرشونده
recoat
دوباره اندودن
recature
دوباره تسخیرکردن
re fuse
دوباره گداختن
re establishment
دوباره برقرارسازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com