Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
recalculate
دوباره حساب کردن
Other Matches
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
To cook the books.
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
privilege
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
تصفیه حساب صورت حساب
To pay off someone. To settle old scores with someone.
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
charge and discharge statements
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
tempering (metallurgy)
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
sums
حساب کردن
numerate
حساب کردن
calculates
حساب کردن
miscalculates
بد حساب کردن
counted
حساب کردن
miscalculated
بد حساب کردن
figure
حساب کردن
undercharge
کم حساب کردن
count
حساب کردن
miscalculating
بد حساب کردن
figures
حساب کردن
figuring
حساب کردن
calculate
حساب کردن
sum
حساب کردن
calculated
حساب کردن
counts
حساب کردن
counting
حساب کردن
miscalculate
بد حساب کردن
to cast up
حساب کردن
misreckon
بد حساب کردن
minculculate
بد حساب کردن
to figure up
حساب کردن
computes
حساب کردن
cyphers
حساب کردن
account
حساب کردن
ciphers
حساب کردن
to count up
حساب کردن
computed
حساب کردن
compute
حساب کردن
cipher
حساب کردن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
overcharged
زیاد حساب کردن
to put any one down for a fool
کسیرااحمق حساب کردن
miscalculates
اشتباه حساب کردن
settle
تصفیه حساب کردن
settles
تصفیه حساب کردن
overcharging
زیاد حساب کردن
overcharges
زیاد حساب کردن
tally
باچوبخط حساب کردن
overcharge
زیاد حساب کردن
miscast
حساب غلط کردن
miscast
غلط حساب کردن
tallies
باچوبخط حساب کردن
miscalculate
اشتباه حساب کردن
check out
تصفیه حساب کردن
tallying
با چوب خط حساب کردن
tallying
باچوبخط حساب کردن
tally
با چوب خط حساب کردن
miscalculated
اشتباه حساب کردن
miscalculating
اشتباه حساب کردن
tallies
با چوب خط حساب کردن
tallied
باچوبخط حساب کردن
tallied
با چوب خط حساب کردن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
refreshed
دوباره پر کردن
replenishes
دوباره پر کردن
refreshes
دوباره پر کردن
replenished
دوباره پر کردن
replenishing
دوباره پر کردن
refilled
دوباره پر کردن
refilling
دوباره پر کردن
refill
دوباره پر کردن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
refresh
دوباره پر کردن
refills
دوباره پر کردن
replenish
دوباره پر کردن
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
put two and two together
<idiom>
حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
tallies
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
pony
ریز تسویه حساب کردن
tallied
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
score
حساب کردن بحساب اوردن
tallying
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
scored
حساب کردن بحساب اوردن
to pay up
حساب پس از افت را تصفیه کردن
misreckon
بد شمردن حساب غلط کردن
To gauge the situation and act accordingly.
حساب کار خود را کردن
computed
حساب کردن تخمین زدن
ponies
ریز تسویه حساب کردن
poney
ریز تسویه حساب کردن
scores
حساب کردن بحساب اوردن
compute
حساب کردن تخمین زدن
computes
حساب کردن تخمین زدن
redeliver
دوباره مستخلص کردن
redefine
دوباره تعریف کردن
retake
دوباره تسخیر کردن
recompose
دوباره انشاء کردن
oversrike
دوباره چاپ کردن
redirect
دوباره راهنمایی کردن
reproduced
دوباره چاپ کردن
reemploy
دوباره استخدام کردن
reproducing
دوباره چاپ کردن
revisits
دوباره ملاقات کردن
reproduce
دوباره چاپ کردن
revisited
دوباره ملاقات کردن
reassociate
دوباره متحد کردن
reengage
دوباره استخدام کردن
re strain
دوباره صاف کردن
resurfaces
دوباره روکاری کردن
recommit
دوباره زندان کردن
redefined
دوباره تعریف کردن
redefines
دوباره تعریف کردن
re paving
دوباره فرش کردن
re form
دوباره درست کردن
re export
دوباره صادر کردن
re establish
دوباره تاسیس کردن
re establish
دوباره برپا کردن
retaking
دوباره تسخیر کردن
rewire
دوباره سیمکشی کردن
reproduces
دوباره چاپ کردن
rewired
دوباره سیمکشی کردن
re sort
دوباره جور کردن
rewiring
دوباره سیمکشی کردن
rebind
دوباره صحافی کردن
reasure
دوباره بیمه کردن
reassociate
دوباره معاشرت کردن
redefining
دوباره تعریف کردن
retaken
دوباره تسخیر کردن
revisit
دوباره ملاقات کردن
redirected
دوباره راهنمایی کردن
redirecting
دوباره راهنمایی کردن
redirects
دوباره راهنمایی کردن
rewires
دوباره سیمکشی کردن
redeveloped
دوباره پیشرفته کردن
reinstated
دوباره برقرار کردن
reinstate
دوباره برقرار کردن
revalue
دوباره ارزیابی کردن
revalued
دوباره ارزیابی کردن
revalues
دوباره ارزیابی کردن
revaluing
دوباره ارزیابی کردن
reorganizing
دوباره متشکل کردن
reorganizes
دوباره متشکل کردن
reorganized
دوباره متشکل کردن
reorganize
دوباره متشکل کردن
reinstates
دوباره برقرار کردن
reinstating
دوباره برقرار کردن
redevelop
دوباره پیشرفته کردن
reappraising
دوباره ارزیابی کردن
reappraised
دوباره ارزیابی کردن
reappraise
دوباره ارزیابی کردن
re examine
دوباره بازپرسی کردن
re-examine
دوباره بازپرسی کردن
re-examined
دوباره بازپرسی کردن
re-examines
دوباره بازپرسی کردن
re-examining
دوباره بازپرسی کردن
cold start
دوباره روشن کردن
reorganising
دوباره متشکل کردن
reorganises
دوباره متشکل کردن
reopening
دوباره باز کردن
reopened
دوباره باز کردن
reopen
دوباره باز کردن
rejuvenate
دوباره جوان کردن
rejuvenated
دوباره جوان کردن
rejuvenates
دوباره جوان کردن
rejuvenating
دوباره جوان کردن
revising
دوباره چاپ کردن
back fill
عمل دوباره پر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com