Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
make up
<idiom>
دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
Other Matches
pick-me-up
<idiom>
بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
swashbuckle
هیاهو ودعوا کردن
halsie
منافره جنگ ودعوا
combative
اهل مجادله ودعوا
pick a quarrel
<idiom>
باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
posterior
بعداز
behind
بعداز دیرتراز
post meridiem
بعداز فهر
behinds
بعداز دیرتراز
postmeridiem
بعداز فهر
post hostilities
بعداز خاتمه مخاصمات
morning call
دیدنی بعداز فهر
lie in state
<idiom>
بعداز مرگ دیدن جسد
lying in
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
fizzle out
<idiom>
خراب شدن بعداز شروع خوبی
the next process is weaving
عمل یا مرحله بعداز بافتن است
I like to be friends with you.
من دوست دارم با تو دوست باشم.
backwash
اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
retards
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
dispute
مشاجره
disputed
مشاجره
disputing
مشاجره
disputes
مشاجره
halsie
مشاجره
honest broker
مشاجره
falling-out
مشاجره
contretemps
مشاجره
pique
مشاجره
falling out
مشاجره
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
disputed
مشاجره نزاع
dispute
مشاجره نزاع
bust-up
دعوا-مشاجره
falling-out
<idiom>
مشاجره کردن
go at
<idiom>
مشاجره کردن
tug-of-war
<idiom>
مشاجره کردن
disputes
مشاجره نزاع
scuffles
جنجال مشاجره
wrangling
مشاجره کردن
pettifog
مشاجره کردن
scuffle
جنجال مشاجره
altercate
مشاجره کردن
plea
مشاجره مدافعه
pleas
مشاجره مدافعه
scuffling
جنجال مشاجره
halsie
مشاجره کردن
wrangles
مشاجره کردن
scuffled
جنجال مشاجره
wrangled
مشاجره کردن
disputing
مشاجره نزاع
contentions
مشاجره نزاع
contention
مشاجره نزاع
logomachy
مشاجره بر سر لفظ
spar
مشاجره کردن
sparred
مشاجره کردن
spars
مشاجره کردن
wrangle
مشاجره کردن
flite
مشاجره کردن
wrangle
داد و بیداد مشاجره
fall out
رخ دادن مشاجره داشتن
dissented
مشاجره بر سر رای داور
brabble
مشاجره کردن دعوا
wrangling
داد و بیداد مشاجره
wrangles
داد و بیداد مشاجره
wrangled
داد و بیداد مشاجره
wrangler
اهل مشاجره مخاصم
contests
ستیزه کردن مشاجره
contesting
ستیزه کردن مشاجره
contested
ستیزه کردن مشاجره
contest
ستیزه کردن مشاجره
dissent
مشاجره بر سر رای داور
dissents
مشاجره بر سر رای داور
habble
داد وبیداد مشاجره
vehicle mass ratio
نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
We had a slight contretemps at the parking lot
[car park]
.
ما یک مشاجره خفیفی در پارکینگ داشتیم.
new deal
برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
wrangling
داد و بیداد
[مشاجره]
[نزاع]
[اصطلاح تحقیر آمیز]
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
unfriended
بی دوست
hydrophilic compound
اب دوست
hydrophilic
اب دوست
dienophile
دی ان دوست
friends
دوست
schoolmates
دوست
schoolmate
دوست
leal
دوست
formalist
دوست
buddies
دوست
buddy
دوست
bozo
دوست
friend
دوست
heart-to-hearts
دوست
philogynist
زن دوست
chum
دوست
chums
دوست
heart-to-heart
دوست
heart to heart
دوست
friendless
بی دوست
philoginous
زن دوست
ally
دوست
allying
دوست
amicable
دوست
dislikable
دوست نداشتنی
like
دوست داشتن
dendrophilous
درخت دوست
chessist
شطرنج دوست
liked
دوست داشتن
sporting
بازی دوست
dislikeable
دوست نداشتنی
electrophile
الکترون دوست
germanophil
المان دوست
fraternised
دوست بودن
fraternises
دوست بودن
fraternising
دوست بودن
gallophile
فرانسه دوست
friendly state
کشور دوست
francophile
فرانسه دوست
francophil
فرانسه دوست
fraternize
دوست بودن
fraternized
دوست بودن
culturist
فرهگ دوست
likes
دوست داشتن
likeable
دوست داشتنی
acidophile
اسید دوست
acidophile
ترشی دوست
disliking
دوست نداشتن
affects
دوست داشتن
affect
دوست داشتن
crony
دوست صمیمی
cronies
دوست صمیمی
boyfriends
دوست پسر
amativeness
دوست داشتن
likable
دوست داشتنی
anglophile
انگلیسی دوست
cater cousin
دوست صمیمی
fraternizes
دوست بودن
fraternizing
دوست بودن
dislike
دوست نداشتن
disliked
دوست نداشتن
social
جمعیت دوست
bibliophil
کتاب دوست
gregarious
گروده دوست
dislikes
دوست نداشتن
boyfriend
دوست پسر
to make a friend of
دوست شدن با
pen pals
دوست قلمی
pen pals
دوست مکاتبهای
unlovely
دوست نداشتنی
take kindly to
<idiom>
دوست داشتن
pen pal
دوست مکاتبهای
pen pal
دوست قلمی
xenophile
بیگانه دوست
zoophilic
حیوان دوست
zoophilous
حیوان دوست
careerist
حرفه دوست
careerists
حرفه دوست
family man
زن و بچه دوست
family men
زن و بچه دوست
girlfriend
دوست دختر
girlfriends
دوست دختر
I need my e
من دوست دارم
his friend's murder
قتل دوست او
hail fellow
دوست صمیمی
hydrophilic
ترکیب اب دوست
hydrophilic compound
ترکیب اب دوست
intimado
دوست صمیمی
isophilic
همجنس دوست
kissing kind
باهم دوست
lipophilic
چربی دوست
liquorish
نوشابه دوست
lithophilous
سنگ دوست
myrmecophilous
مورجه دوست
hydrophilic
اب دوست علاقمند به اب
hydrophile
اب دوست علاقمند به اب
halophilous
نمک دوست
hand and glove
دوست یک دل ویکزبان
hand and glove
دوست همراز
hand in glove
دوست یک دل ویکزبان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com