English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
English Persian
redirect دوباره راهنمایی کردن
redirected دوباره راهنمایی کردن
redirecting دوباره راهنمایی کردن
redirects دوباره راهنمایی کردن
Other Matches
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
directing راهنمایی کردن
airt راهنمایی کردن
conduce راهنمایی کردن
instruction راهنمایی کردن
instructions راهنمایی کردن
heralding راهنمایی کردن
guided راهنمایی کردن
heralds راهنمایی کردن
guides راهنمایی کردن
misguide بد راهنمایی کردن
heralded راهنمایی کردن
herald راهنمایی کردن
marshal راهنمایی کردن با
marshaled راهنمایی کردن با
guide راهنمایی کردن
marshaling راهنمایی کردن با
marshalled راهنمایی کردن با
marshals راهنمایی کردن با
lead رهبری کردن راهنمایی
misdirect راهنمایی غلط کردن
guides راهنمایی کردن غلاف
misdirects راهنمایی غلط کردن
guided راهنمایی کردن غلاف
misdirecting راهنمایی غلط کردن
misdirected راهنمایی غلط کردن
leads رهبری کردن راهنمایی
instructs اموختن به راهنمایی کردن
guide راهنمایی کردن غلاف
instructing اموختن به راهنمایی کردن
instructed اموختن به راهنمایی کردن
instruct اموختن به راهنمایی کردن
directs مستقیم راست راهنمایی کردن
guide راهنمایی کردن تعلیم دادن
pilot راهنمای ناو راهنمایی کردن
to e. a person an a subject کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
directed مستقیم راست راهنمایی کردن
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
piloted راهنمای ناو راهنمایی کردن
guided راهنمایی کردن تعلیم دادن
pilots راهنمای ناو راهنمایی کردن
guides راهنمایی کردن تعلیم دادن
beacon باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacons باچراغ یانشان راهنمایی کردن
to bow in or out با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
call time تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
lead راهنمایی کردن هدایت کردن
cue : اشاره کردن راهنمایی کردن
steer راهنمایی کردن هدایت کردن
steer هدایت کردن راهنمایی کردن
cues : اشاره کردن راهنمایی کردن
leads راهنمایی کردن هدایت کردن
steered هدایت کردن راهنمایی کردن
usher راهنمایی کردن یساولی کردن
steered راهنمایی کردن هدایت کردن
ushering راهنمایی کردن یساولی کردن
ushers راهنمایی کردن یساولی کردن
steers هدایت کردن راهنمایی کردن
steers راهنمایی کردن هدایت کردن
ushered راهنمایی کردن یساولی کردن
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
refills دوباره پر کردن
refresh دوباره پر کردن
refreshed دوباره پر کردن
replenishing دوباره پر کردن
replenishes دوباره پر کردن
refreshes دوباره پر کردن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
refill دوباره پر کردن
replenish دوباره پر کردن
refilling دوباره پر کردن
refilled دوباره پر کردن
replenished دوباره پر کردن
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
redistributing دوباره پخش کردن
reappraised دوباره ارزیابی کردن
re-examine دوباره بازپرسی کردن
reconditioned دوباره درست کردن
retrocede دوباره واگذار کردن
rewake دوباره بیدار کردن
re-examining دوباره بازپرسی کردن
re-examines دوباره بازپرسی کردن
reproduces دوباره چاپ کردن
reproduced دوباره چاپ کردن
re examine دوباره بازپرسی کردن
reproduce دوباره چاپ کردن
retransmit دوباره مخابره کردن
retranslate دوباره ترجمه کردن
re-examined دوباره بازپرسی کردن
reproducing دوباره چاپ کردن
restart روشن کردن دوباره
revalidate دوباره پادار کردن
resurface دوباره روکاری کردن
retry دوباره ازمایش کردن
reemploy دوباره استخدام کردن
reappraise دوباره ارزیابی کردن
revisiting دوباره ملاقات کردن
reengage دوباره استخدام کردن
revisits دوباره ملاقات کردن
regarding دوباره تسطیح کردن
resorb دوباره جذب کردن
relive دوباره تجربه کردن
recalculate دوباره حساب کردن
republish دوباره منتشر کردن
revisited دوباره ملاقات کردن
reuse دوباره استفاده کردن
redefine دوباره تعریف کردن
revise دوباره چاپ کردن
redefined دوباره تعریف کردن
recollect دوباره جمع کردن
recollected دوباره جمع کردن
recollecting دوباره جمع کردن
redefines دوباره تعریف کردن
revises دوباره چاپ کردن
recollects دوباره جمع کردن
resurfaced دوباره روکاری کردن
redefining دوباره تعریف کردن
revising دوباره چاپ کردن
revisit دوباره ملاقات کردن
republish دوباره چاپ کردن
cold start دوباره روشن کردن
reorganize دوباره متشکل کردن
reorganized دوباره متشکل کردن
recompose دوباره انشاء کردن
reorganizes دوباره متشکل کردن
rewire دوباره سیمکشی کردن
oversrike دوباره چاپ کردن
reorganizing دوباره متشکل کردن
redevelops دوباره پیشرفته کردن
redistribute دوباره پخش کردن
rejuvenate دوباره جوان کردن
retaking دوباره تسخیر کردن
remarry دوباره عروسی کردن
rewired دوباره سیمکشی کردن
rewires دوباره سیمکشی کردن
regain دوباره تصرف کردن
regained دوباره تصرف کردن
rewiring دوباره سیمکشی کردن
recommit دوباره زندان کردن
regaining دوباره تصرف کردن
rejuvenating دوباره جوان کردن
rejuvenates دوباره جوان کردن
rejuvenated دوباره جوان کردن
regains دوباره تصرف کردن
reorganised دوباره متشکل کردن
reorganises دوباره متشکل کردن
reorganising دوباره متشکل کردن
redeveloping دوباره پیشرفته کردن
remarries دوباره عروسی کردن
redistributes دوباره پخش کردن
reopening دوباره باز کردن
revaluing دوباره ارزیابی کردن
revalues دوباره ارزیابی کردن
reopens دوباره باز کردن
revalued دوباره ارزیابی کردن
revalue دوباره ارزیابی کردن
retake دوباره تسخیر کردن
reinstating دوباره برقرار کردن
reinstates دوباره برقرار کردن
reinstated دوباره برقرار کردن
resurfaces دوباره روکاری کردن
reopened دوباره باز کردن
reopen دوباره باز کردن
remarried دوباره عروسی کردن
retakes دوباره تسخیر کردن
redeveloped دوباره پیشرفته کردن
redeliver دوباره مستخلص کردن
redevelop دوباره پیشرفته کردن
redistributed دوباره پخش کردن
reappraising دوباره ارزیابی کردن
retaken دوباره تسخیر کردن
reappraises دوباره ارزیابی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com