Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
oversrike
دوباره ضربه زدن
Other Matches
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
afresh
دوباره
on more
دوباره
continually
دوباره و دوباره
revet
دوباره
anew
دوباره
bis
دوباره
de novo
دوباره
again
دوباره
reseated
دوباره نشاندن
reinstates
دوباره گماشتن
reinstated
دوباره گماشتن
reseat
دوباره نشاندن
reinstate
دوباره گماشتن
retransmit
دوباره فرستادن
reseating
دوباره نشاندن
reinstating
دوباره گماشتن
resurge
دوباره برخاستن
resorption
بلع دوباره
remake
دوباره سازی
remakes
دوباره سازی
recoat
دوباره اندودن
rewake
دوباره برانگیختن
rewrites
دوباره نویسی
restart
شروع دوباره
revest
دوباره گماشتن
reenagement
استخدام دوباره
recature
دوباره تسخیرکردن
refill
دوباره پرکردن
rewrote
دوباره نوشتن
retaking
دوباره گرفتن
reedify
دوباره ساختن
rewrite
دوباره نوشتن
rewrite
دوباره نویسی
rewrites
دوباره نوشتن
rework
دوباره ورزیدن
rewriting
دوباره نوشتن
rewriting
دوباره نویسی
rewritten
دوباره نوشتن
re establishment
دوباره برقرارسازی
retakes
دوباره گرفتن
refill
دوباره پر کردن
refilled
دوباره پرکردن
refilled
دوباره پر کردن
refilling
دوباره پرکردن
refilling
دوباره پر کردن
refills
دوباره پرکردن
retake
دوباره گرفتن
refills
دوباره پر کردن
retaken
دوباره گرفتن
re fuse
دوباره گداختن
rewritten
دوباره نویسی
rewriter
دوباره نویس
readjusts
دوباره تعدیل
rallies
دوباره بکارانداختن
rally
دوباره بکارانداختن
renders
دوباره دادن
readjusted
دوباره تعدیل
rendered
دوباره دادن
render
دوباره دادن
twice born
دوباره زاد
readjust
دوباره تعدیل
redevelop
دوباره فاهرکردن
readjusting
دوباره تعدیل
re-runs
دوباره دویدن
reinvest
دوباره گماشتن
reseats
دوباره نشاندن
rehear
دوباره شنیدن
regorge
دوباره فروبردن
re-ran
دوباره دویدن
re-run
دوباره دویدن
re-running
دوباره دویدن
encores
دوباره بنوازید
encore
دوباره بنوازید
repass
دوباره عبورکردن
refloat
دوباره به اب انداختن
refloated
دوباره به اب انداختن
repeats
دوباره ساختن
repeats
دوباره گفتن
repeat
دوباره ساختن
repeat
دوباره گفتن
reelect
دوباره گزیدن
refillable
دوباره پر کردنی
resorb
دوباره بعلیدن
redintegrate
دوباره مستقرشونده
rallied
دوباره بکارانداختن
redevelops
دوباره فاهرکردن
repullulate
دوباره درامدن
redeveloped
دوباره فاهرکردن
refloating
دوباره به اب انداختن
repeated test
ازمون دوباره
repiece
دوباره سر هم دادن
to come again
دوباره امدن
replenishment
دوباره پرکردن
reproducer
دوباره تولیدکننده
refloats
دوباره به اب انداختن
redeveloping
دوباره فاهرکردن
second check
بررسی دوباره
resells
دوباره فروختن
re construction
دوباره سازی
recapture
دوباره تسخیرکردن
recaptured
دوباره تسخیرکردن
recaptures
دوباره تسخیرکردن
recapturing
دوباره تسخیرکردن
reissuing
دوباره منتشرکردن
reissues
دوباره منتشرکردن
reissued
دوباره منتشرکردن
reissue
دوباره منتشرکردن
refreshingly
دوباره سازی
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
refreshing
دوباره سازی
reconstructions
دوباره سازی
digamy
عروسی دوباره
plerosis
دوباره پرشدن
rejoin
دوباره پیوستن به
rejoined
دوباره پیوستن به
resold
دوباره فروختن
reassemble
دوباره سوارکردن
reproduce
دوباره تولیدکردن
reassembled
دوباره سوارکردن
replenished
دوباره پر کردن
re echo
دوباره برگرداندن
reassembles
دوباره سوارکردن
re edify
دوباره ساختن
reassembling
دوباره سوارکردن
reproduced
دوباره تولیدکردن
reselling
دوباره فروختن
reproduces
دوباره تولیدکردن
resell
دوباره فروختن
re count
دوباره شمردن
reproducing
دوباره تولیدکردن
rejoining
دوباره پیوستن به
reconstruction
دوباره سازی
Come again
<idiom>
دوباره تکرار کن.
fox message
پیام دوباره
once more
دوباره باردیگر
reproduction
تولید دوباره
reproductions
تولید دوباره
reworks
دوباره ورزیدن
refreshes
دوباره پر کردن
rejoins
دوباره پیوستن به
refreshed
دوباره پر کردن
come back
دوباره مد شدن
recurring
دوباره فاهرشونده
refresh
دوباره پر کردن
reworking
دوباره ورزیدن
rebirth
تولد دوباره
replenish
دوباره پر کردن
replenishing
دوباره پر کردن
reworked
دوباره ورزیدن
replenishes
دوباره پر کردن
rewrote
دوباره نویسی
A fresh lease of life.
عمر دوباره
remonetize
دوباره رایج کردن
redoing
دوباره انجام دادن
renegotiate
دوباره مذاکره کردن
redoes
دوباره انجام دادن
reenlistment
دوباره به خدمت فراخواندن
reoccupy
دوباره اغاز کردن
redone
دوباره انجام دادن
reengage
دوباره استخدام کردن
reoccurrence
بازامدن دوباره بنظرامدن
reinterpret
دوباره تفسیر کردن
reinsure
دوباره بیمه کردن
rejuvenesce
دوباره جوان شدن
refresh circuitry
مدار دوباره سازی
reforge
دوباره برسندان کوفتن
reforge
دوباره جعل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com