Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
recommit
دوباره مرتکب شدن
Other Matches
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
violaor
مرتکب
perpetrator
مرتکب
perpetrators
مرتکب
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
commits
مرتکب شدن
guilty
مجرم مرتکب
perpetrating
مرتکب شدن
stealer
مرتکب سرقت
perpetrate
مرتکب شدن
perpetrated
مرتکب شدن
perpetrates
مرتکب شدن
commit
مرتکب شدن
committed
مرتکب شدن
debt perpetrator
مرتکب بدهی
misdemeanant
مرتکب جنحه
perpetrator of an offence
مرتکب جرم
committing
مرتکب شدن
violaor
مرتکب زنای به زور
perpetrator
مباشر در جرم مرتکب
delinquents
مرتکب جنایت یاجنحه
offend
مرتکب خلاف شدن
offended
مرتکب خلاف شدن
delinquent
مرتکب جنایت یاجنحه
offends
مرتکب خلاف شدن
smuggling
مرتکب قاچاق شدن
rapist
مرتکب زنای بعنف
incestuous
مرتکب زنای با محارم
committing an offence
مرتکب جرمی شدن
principals
امر مرتکب اصلی
misfeasance
مرتکب جرم شدن
bobbles
مرتکب خطا شدن
bobble
مرتکب خطا شدن
principal
امر مرتکب اصلی
commit a crime
مرتکب جنایتی شدن
guilty of a minor offence
مرتکب جرم خلافی
perpetrators
مباشر در جرم مرتکب
rapists
مرتکب زنای بعنف
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
commit a minor offence
مرتکب جرم خلافی شدن
to commit terrorist act
[ act of terrorism]
مرتکب جرم تروریستی شدن
perpetrates
مرتکب کردن مقصر بودن
to perpetrate a crime
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
perpetrating
مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrated
مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrate
مرتکب کردن مقصر بودن
double adultery
زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
bloodguilty
مرتکب خونریزی مقصریامسئول ادم کشی جنایت کار
imposters
کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
committing
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
impostors
کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
impostor
کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
burglarious
مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
parol arrest
جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
speaking with prosecutor
در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
bis
دوباره
on more
دوباره
continually
دوباره و دوباره
afresh
دوباره
de novo
دوباره
anew
دوباره
revet
دوباره
again
دوباره
reissues
دوباره منتشرکردن
reissuing
دوباره منتشرکردن
rejoin
دوباره پیوستن به
rejoined
دوباره پیوستن به
rejoining
دوباره پیوستن به
reproduce
دوباره تولیدکردن
refreshes
دوباره پر کردن
rejoins
دوباره پیوستن به
rewrites
دوباره نوشتن
refreshed
دوباره پر کردن
reproduced
دوباره تولیدکردن
rewrite
دوباره نویسی
rewrite
دوباره نوشتن
reproduces
دوباره تولیدکردن
replenish
دوباره پر کردن
reissued
دوباره منتشرکردن
refresh
دوباره پر کردن
replenished
دوباره پر کردن
replenishes
دوباره پر کردن
replenishing
دوباره پر کردن
rewrote
دوباره نوشتن
rewrites
دوباره نویسی
reconstruction
دوباره سازی
rewrote
دوباره نویسی
rewritten
دوباره نویسی
rewritten
دوباره نوشتن
rewriting
دوباره نویسی
reconstructions
دوباره سازی
rewriting
دوباره نوشتن
refreshing
دوباره سازی
reissue
دوباره منتشرکردن
refreshingly
دوباره سازی
reproducing
دوباره تولیدکردن
redevelops
دوباره فاهرکردن
redeveloping
دوباره فاهرکردن
redeveloped
دوباره فاهرکردن
redevelop
دوباره فاهرکردن
Come again
<idiom>
دوباره تکرار کن.
re-runs
دوباره دویدن
re-running
دوباره دویدن
re-run
دوباره دویدن
re-ran
دوباره دویدن
twice born
دوباره زاد
to come again
دوباره امدن
second check
بررسی دوباره
rewriter
دوباره نویس
rewake
دوباره برانگیختن
revest
دوباره گماشتن
retransmit
دوباره فرستادن
remake
دوباره سازی
remakes
دوباره سازی
reseat
دوباره نشاندن
come back
دوباره مد شدن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
A fresh lease of life.
عمر دوباره
reworks
دوباره ورزیدن
reworking
دوباره ورزیدن
reworked
دوباره ورزیدن
rework
دوباره ورزیدن
retaking
دوباره گرفتن
retakes
دوباره گرفتن
retaken
دوباره گرفتن
retake
دوباره گرفتن
reseats
دوباره نشاندن
reseating
دوباره نشاندن
reseated
دوباره نشاندن
resurge
دوباره برخاستن
restart
شروع دوباره
re edify
دوباره ساختن
re echo
دوباره برگرداندن
re count
دوباره شمردن
re construction
دوباره سازی
plerosis
دوباره پرشدن
once more
دوباره باردیگر
fox message
پیام دوباره
digamy
عروسی دوباره
regorge
دوباره فروبردن
reproductions
تولید دوباره
reproduction
تولید دوباره
rebirth
تولد دوباره
recurring
دوباره فاهرشونده
recapturing
دوباره تسخیرکردن
recaptures
دوباره تسخیرکردن
recaptured
دوباره تسخیرکردن
reedify
دوباره ساختن
re establishment
دوباره برقرارسازی
re fuse
دوباره گداختن
resorption
بلع دوباره
resorb
دوباره بعلیدن
repullulate
دوباره درامدن
reproducer
دوباره تولیدکننده
replenishment
دوباره پرکردن
repiece
دوباره سر هم دادن
repeated test
ازمون دوباره
repass
دوباره عبورکردن
reinvest
دوباره گماشتن
rehear
دوباره شنیدن
refillable
دوباره پر کردنی
reenagement
استخدام دوباره
reelect
دوباره گزیدن
redintegrate
دوباره مستقرشونده
recoat
دوباره اندودن
recature
دوباره تسخیرکردن
recapture
دوباره تسخیرکردن
repeat
دوباره گفتن
reinstating
دوباره گماشتن
refills
دوباره پر کردن
reassembles
دوباره سوارکردن
resells
دوباره فروختن
reinstates
دوباره گماشتن
repeats
دوباره ساختن
reinstated
دوباره گماشتن
reinstate
دوباره گماشتن
reassemble
دوباره سوارکردن
refills
دوباره پرکردن
refloat
دوباره به اب انداختن
resold
دوباره فروختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com