Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
Other Matches
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
popular
معروف
known
معروف
of renown
معروف
grandest
معروف
tyupical
معروف
grand
معروف
grander
معروف
well-known
معروف
well known
معروف
demotic
معروف
reputable
معروف
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
magnific
معروف برجسته
alleged
بقول معروف
renowned
معروف نامور
famous
معروف نامی
allegedly
بقول معروف
well known
معروف مشهور
starry
درخشان معروف
rents
معروف نامور
brand leader
مارک معروف
as they say
به قول معروف
known
مشهور معروف
renting
معروف نامور
rented
معروف نامور
delivery groups
گروه معروف پیام
unheard
غیر معروف غریب
cif
فرمت میانی معروف
historic
معروف مبنی بر تاریخ
to create an image for oneself as somebody
معروف و مشهور شدن
songwriter
کسیکه شعراهنگهای معروف را میسراید
put on the map
<idiom>
باعث معروف شدن مکانی
duration curve
معروف به منحنی دبی کلاسه
cp/m
سیستم عامل معروف برای ریزکامپیوتر ها
buzzword
کلمهای که بین گروهی از افراد معروف است
vigilante
نوعی هواپیمای سوپرسونیک جت دو موتوره تاکتیکی دریایی معروف به ا- 5
part
قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
voodoo
نوعی هواپیمای سوپرسونیک دو موتوره تاکتیکی معروف به اف 101
RTFM
خلاصه معروف درپیام به معنای " خواندن دستور کار"
PPQN
قالب زمانی معروف که در استاندارد MIDI استفاده میشود
vigilantes
نوعی هواپیمای سوپرسونیک جت دو موتوره تاکتیکی دریایی معروف به ا- 5
b. horizon
طبقه ب که به لایه تمرکزمواد در پروفیل خاک معروف است
scylla
صخرهای در ساحل ایتالیاروبروی گرداب معروف به "شاریبدیس " در سیسیل
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
ega
در یک IBM PC استاندارد معروف برای آداپتور صفحه نمایش رنگی با resolutin بالا
lotuses
شرکت نرم افزاری که بیشتر برای برنامههای صفحه گسترده اش معروف است
lotus
شرکت نرم افزاری که بیشتر برای برنامههای صفحه گسترده اش معروف است
dbase
نرم افزار پایگاه داده معروف که حاوی زبان برنامه نویس توکار است
VT terminal emulation
استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
pitting corrosion
سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
wordstar
برنامه کاربردی کلمه پرداز معروف ساخت Micropro International برای کامپیوترهای CPLM و IBMPC
ttl
خانواده معروف دروازههای منط قی و طرح موارد ترانزیستوری سریع که ترانزیستور دو قط بی آن مستقیماگ وصل شده اند.
universal roll
برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
Eudora
برنامه نرم افزاری تجاری معروف برای ارسال و دریافت مدیریت پیام های پست الکترونیکی از طریق اینترنت
Novell
شرکت بزرگ که نرم افزار شبکه تولید می :ند. و برای سیستم عامل Netware معروف است که روی سرور PC اجرا میشود
grandfather file
سومین گونه معروف فایل پشتیبان پس از فایل پدر و فرزند
back frow
اولین شیار ایجاد شده توسط گاواهن که به شیار مرده معروف است
popularizes
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularised
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizing
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
wordperfect
برنامه کاربردی کلمه پرداز معروف ساخت Word Perfeet Covp که روی محدوده وسیعی از سیستم عامل و سخت افزار اجرا میشود
Marasali
ماراسالی
[این روستا که به شیروان معروف بوده در آذربایجان شوروی قرار داشته و نمونه جالبی از فرش محرابی به همراه بته جقه ها در آن بافته می شود.]
enhanced
در یک IBM PC استاندارد معروف برای آداپتور نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
enhances
در یک IBM PC استاندارد معروف برای آداپتور نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
enhancing
در یک IBM PC استاندارد معروف برای آداپتور نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
pearl
مروارید
[طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
enhance
در یک IBM PC استاندارد معروف برای آداپتور نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
known by everybody
همه کس اورامیشناسد معروف همه است
extends
در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
extending
در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
extend
در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
Netscape Navigator
یکی از جستجوگران معروف www که هنوز هم در بازار مط رح است شامل خصوصیات بسیاری از قبیل خوانندگان جدید و نیز تامین برنامههای java است
caucasus
منطقه قفقاز و یا آذربایجان و ارمنستان امروزی در شوروی که قالی آن با گره ترکی و نقوش هندسی همراه بوده و به نام قالی قفقازی معروف است
Pashtan
قبایل پشتو
[که در افغانستان و پاکستان زندگی می کنند و فرش های آن بنام های درانی، گلیزائی، هفت بالا و شیرخانی در بازار معروف می باشند.]
APPC
پروتکلهای IBM که امکان ارتباط peer-to-peer بین ایستگاههای کاری متصل به شبکه SNA را میدهد که به پروتکلهای LU هم معروف است
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
Pope, Arthur Upham
آرتور پوپ
[که در ایران به پروفسور پوپ معروف می باشد یک کاشف و منتقد آمریکایی استکه در زمینه های مختلف هنر ایران سال ها تحقیق نموده.]
Joshegan
جوشقان
[این منطقه در مرکز ایران از قرن دوازدهم هجری قالیبافی با طرح بندی لوزی معروف بوده است. لوزی ها از انواع گل ها بهره گرفته و گاه حالت یک ترنج بزرگ دارد.]
revet
دوباره
de novo
دوباره
on more
دوباره
again
دوباره
afresh
دوباره
bis
دوباره
continually
دوباره و دوباره
anew
دوباره
twice born
دوباره زاد
to come again
دوباره امدن
reissue
دوباره منتشرکردن
rewriter
دوباره نویس
rewake
دوباره برانگیختن
re-running
دوباره دویدن
replenished
دوباره پر کردن
second check
بررسی دوباره
reissuing
دوباره منتشرکردن
reissues
دوباره منتشرکردن
reissued
دوباره منتشرکردن
plerosis
دوباره پرشدن
re construction
دوباره سازی
rewrites
دوباره نویسی
rewrites
دوباره نوشتن
rewrite
دوباره نویسی
rewrite
دوباره نوشتن
re establishment
دوباره برقرارسازی
redeveloping
دوباره فاهرکردن
re-ran
دوباره دویدن
re-run
دوباره دویدن
re-runs
دوباره دویدن
redevelop
دوباره فاهرکردن
rewriting
دوباره نوشتن
rewriting
دوباره نویسی
rewrote
دوباره نویسی
rewrote
دوباره نوشتن
rewritten
دوباره نویسی
rewritten
دوباره نوشتن
once more
دوباره باردیگر
re count
دوباره شمردن
re echo
دوباره برگرداندن
re edify
دوباره ساختن
reedify
دوباره ساختن
re fuse
دوباره گداختن
redeveloped
دوباره فاهرکردن
reproductions
تولید دوباره
reproducing
دوباره تولیدکردن
reinvest
دوباره گماشتن
reproduces
دوباره تولیدکردن
reproduced
دوباره تولیدکردن
reproduce
دوباره تولیدکردن
repass
دوباره عبورکردن
repeated test
ازمون دوباره
repiece
دوباره سر هم دادن
replenishment
دوباره پرکردن
reproducer
دوباره تولیدکننده
recapture
دوباره تسخیرکردن
recaptured
دوباره تسخیرکردن
reproduction
تولید دوباره
reelect
دوباره گزیدن
rebirth
تولد دوباره
recurring
دوباره فاهرشونده
redintegrate
دوباره مستقرشونده
reenagement
استخدام دوباره
refillable
دوباره پر کردنی
rehear
دوباره شنیدن
recapturing
دوباره تسخیرکردن
recaptures
دوباره تسخیرکردن
repullulate
دوباره درامدن
refreshingly
دوباره سازی
refreshing
دوباره سازی
resorb
دوباره بعلیدن
resorption
بلع دوباره
restart
شروع دوباره
resurge
دوباره برخاستن
retransmit
دوباره فرستادن
revest
دوباره گماشتن
regorge
دوباره فروبردن
rejoins
دوباره پیوستن به
rejoining
دوباره پیوستن به
rejoined
دوباره پیوستن به
recature
دوباره تسخیرکردن
recoat
دوباره اندودن
reconstructions
دوباره سازی
reconstruction
دوباره سازی
digamy
عروسی دوباره
fox message
پیام دوباره
replenishing
دوباره پر کردن
replenishes
دوباره پر کردن
replenish
دوباره پر کردن
refreshes
دوباره پر کردن
refreshed
دوباره پر کردن
refresh
دوباره پر کردن
rejoin
دوباره پیوستن به
refills
دوباره پر کردن
come back
دوباره مد شدن
Come again
<idiom>
دوباره تکرار کن.
render
دوباره دادن
rendered
دوباره دادن
renders
دوباره دادن
encore
دوباره بنوازید
encores
دوباره بنوازید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com