Dictiornary-Farsi | دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (32 milliseconds)

English	Persian
double leg and inside turnover	دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار


Other Matches

offset	دوخم کردن
offsetting	دوخم کردن
to heave a ship down	کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
gosseneck	دوخم
offset	دوخم
offsetting	دوخم
offsetting	دوخم شدگی
offset	دوخم شدگی
bracket moulding	[بستی به شکل دوخم]
fauna	کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
simplex circuit	مدار سیمپلکس مخابراتی یایک خطه
antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
dis-	مخالف کردن
reluctate	مخالف کردن
antagonizing	مخالف کردن
antagonised	مخالف کردن
disaccord	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
antagonizes	مخالف کردن
antagonises	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
gooseneck	هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
to set at variance	با هم بد کردن باهم مخالف ت
negative voice	رای مخالف رد کردن
service peculiar	امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
to hatch a conspiracy against somebody	مخالف کسی دسیسه کردن
to lobby against [for] somebody	سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف [طرفداری از] کسی
leg attack and waist control	زیر یک خم با عوض کردن دست با مایه سر و ته یکی مخالف
pinnulate	شبیه برگچه شبیه بالچه
pinnulated	شبیه برگچه شبیه بالچه
likened	شبیه کردن
likening	شبیه کردن
liken	شبیه کردن
likens	شبیه کردن
bus network	سیستمی که در ان تمام ایستگاهها یا دستگاههای کامپیوتری توسط بکارگیری یک کانال مشترک توزیعی یایک گذارگاه با هم دیگر ارتباط برقرار می کنند شبکه گذری شبکه خطی
simulates	شبیه سازی کردن تشبیه کردن
simulating	شبیه سازی کردن تشبیه کردن
simulate	شبیه سازی کردن تشبیه کردن
nosegay	دسته گل یایک دسته علف
sortie	پرواز یک هواپیما یایک پرواز
sorties	پرواز یک هواپیما یایک پرواز
assimilates	هم جنس کردن شبیه ساختن
bellow	صدای شبیه نعره کردن
bellowing	صدای شبیه نعره کردن
assimilated	هم جنس کردن شبیه ساختن
bellowed	صدای شبیه نعره کردن
assimilating	هم جنس کردن شبیه ساختن
imagery	شبیه سازی عکاسی کردن
assimilate	هم جنس کردن شبیه ساختن
simulate	شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
stave	شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
simulates	شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating	شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
digital sorting	روش مرتب کردن شبیه ماشینهای جدول بندی
to feel like something	احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
to set by the ears	باهم بدکردن باهم مخالف کردن
to set at loggerheads	باهم بد کردن باهم مخالف کردن
conversed	مخالف
converse	مخالف
contradictory	مخالف
dissident	مخالف
repugnant	مخالف
foe	مخالف
dissenting	مخالف
averse	مخالف
non content	مخالف
foes	مخالف
adversaries	مخالف
anie	مخالف
with	مخالف
hostile	مخالف
antipodal	مخالف
aliens	مخالف
antagonists	مخالف
opponents	مخالف
resistent	مخالف
adversary	مخالف
irreconcilable	مخالف
contrary	مخالف
against	مخالف
by the ears	مخالف
gyaku	مخالف
alien	مخالف
opponent	مخالف
conflicting	مخالف
opposit	مخالف
oppugnant	مخالف
contradictions	مخالف
contradiction	مخالف
at outs	مخالف
at d.	مخالف
dissidence	مخالف
adverse	مخالف
contrariant	مخالف
contrary to	مخالف
oppositive	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
out of keeping	مخالف
controvertist	مخالف
oppugner	مخالف
contradictive	مخالف
dissidents	مخالف
contra	مخالف
conversing	مخالف
unfavorable	مخالف
gainsayer	مخالف
antagonist	مخالف
converses	مخالف
gainst	مخالف
inadvisable	مخالف
vetoed	رای مخالف
reluctancy	بیزاری مخالف
con	رای مخالف
crosswinds	باد مخالف
opponents	طرف مخالف
conning	رای مخالف
counterview	عقیده مخالف
conned	رای مخالف
dissents	رای مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
clashing	برخوردکننده مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
defiant	معاند مخالف
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
antipapal	مخالف پاپ
windbound	باد مخالف
veto	رای مخالف
antipathy	احساس مخالف
opponent	طرف مخالف
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
reverse	شکستنی مخالف
defier	مخالف کننده
countering	درجهت مخالف
the a party	طرف مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
contralateral muscles	عضلات مخالف
crosswind	باد مخالف
standpat	مخالف تغییر
overthwart	بالحن مخالف
obscurantist	مخالف اصلاحات
ill humored	مخالف ترشرو
antislavery	مخالف بردگی
dissenting	مخالف معاند
contrary to the law	مخالف قانون
illegal	مخالف قانون
no	منفی مخالف
oppositely	بطور مخالف
overthwart	بطور مخالف
contra flow	جهت مخالف
The opposition parties .	احزاب مخالف
dissenters	مخالف ناراضی
dissenter	مخالف ناراضی
reversed	شکستنی مخالف
aversely	بطور مخالف
dissenting opinion	نظر مخالف
counter	درجهت مخالف
antagonist	عضله مخالف
dissentient	مخالف معاند
against nature	مخالف طبیعت
to be in the opposition	مخالف بودن
vetoes	رای مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
contradicts	مخالف بودن با
conflictive	مغایر مخالف
contradicted	مخالف بودن با
contradict	مخالف بودن با
divert action	عملیات مخالف
bucking voltage	ولتاژ مخالف
reversing	شکستنی مخالف
crosscurrent	جریان مخالف
at odds <idiom>	مخالف بودن
reverses	شکستنی مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
headwinds	باد مخالف
adversely	بطور مخالف
vice versa	در جهت مخالف
vetoing	رای مخالف
counter ion	یون مخالف
prevailing wind	باد مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
against the stream <adv.>	مخالف جریان
anti semitism	مخالف با یهودیان
against the current <adv.>	مخالف جریان
countered	درجهت مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
in the opposite direction.	در جهت مخالف
antagonists	عضله مخالف
dissent	رای مخالف
dissented	رای مخالف
anti	مخالف علیه
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
diverse	مختلف مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
cons	رای مخالف
head wind	باد مخالف
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
dissentient	مخالف عقیده اکثریت
objections	مخالفت استدلال مخالف