English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (8 milliseconds)
English Persian
hesitancy دودلی تردید
hesitance دودلی تردید
Other Matches
acatalepsy دودلی
shilly-shallied دودلی
hesitation دودلی
indetermination دودلی
hesitatingly با دودلی
shilly-shallying دودلی
shilly-shallies دودلی
shilly-shally دودلی
hertzprung russel diagram دودلی
doubt گمان دودلی
shilly shally دودلی داشتن
doubts گمان دودلی
doubting گمان دودلی
doubted گمان دودلی
half hearted از روی دودلی
vacillation حرکت نوسانی دودلی
haltingly درنگ کنان ازروی دودلی
indecisiveness تردید
indecision تردید
vibratility تردید
vibrational تردید
unassailable بی تردید
doubts تردید
waveringly با تردید
swither تردید
dubiety تردید
irresolution تردید
incertiude شک تردید
hertzprung russel diagram تردید
acatalepsy تردید
questionless بی تردید
scruple تردید
shilly shally تردید
dubitate تردید
dubiosity تردید
skepticism تردید
stickle تردید
doubting تردید
qualms تردید
dubitation تردید
query تردید
uncertainty تردید
uncertainties تردید
queried تردید
vibration تردید
querying تردید
queries تردید
qualm تردید
doubt تردید
hesitation تردید
unerring بی تردید
doubted تردید
doubtless بی تردید
dubitation تردید داشتن
totter تردید کردن
indecision تردید رای
dubitable قابل تردید
doubtfulness حالت تردید
call in question تردید کردن در
suspicion [about somebody] تردید [به کسی]
scruple تردید داشتن
no doubt بدون تردید
irresolution تردید رای
irresolutely دودلانه با تردید
To be hesitating. To vacI'llate between. تردید داشتن
hesitater تردید کننده
indubious تردید ناپذیر
doubt تردید کردن
demurs تردید رای
questionable قابل تردید
questioned تردید پرسش
questions تردید پرسش
questions تردید کردن در
questioned تردید کردن در
question تردید پرسش
question تردید کردن در
undoubted بدون تردید
hesitantly از روی تردید
hesitatively از روی تردید
fishy مورد تردید
doubts تردید کردن
doubting تردید کردن
doubtfully از روی تردید
doubted تردید کردن
impeachable قاب تردید
demurring تردید رای
demurred تردید رای
demur تردید رای
queries تردید کردن
queried تردید کردن
diffidently با ترس یا تردید
tottered تردید کردن
totters تردید کردن
indubitable بدون تردید
hang تردید تمایل
hangs تردید تمایل
query تردید کردن
querying تردید کردن
with a grain of salt بقیداحتیاط بااندک تردید
suspicion تردید مظنون بودن
unquestionable غیر قابل تردید
yea and nay تردید رای داشتن
vacillating دل دل کردن تردید داشتن
suspicions تردید مظنون بودن
indubitably بطور غیرقابل تردید
There is no room for doubt. جای تردید نیست
vacillated دل دل کردن تردید داشتن
vacillate دل دل کردن تردید داشتن
vacillates دل دل کردن تردید داشتن
questionably بطور قابل تردید
To give way to doubt. To waver. بخود تردید راه دادن
doubtful ترکش مشکوک مورد تردید
there is no place for doubt جای هیچگونه تردید نیست
contest مورد تردید یا اعتراض قراردادن
to exclude doubt جای تردید باقی نگذاشتن
indubious غیر قابل تردید بی شبهه
contested مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contests مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting مورد تردید یا اعتراض قراردادن
unmistakable خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
unmistakably خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
without question بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
impeaches هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaching هدی به علت شهود معارض تردید کردن
He accepted the job, albeit with some hesitation. هرچند که با تردید، او [مرد ] این کار را پذیرفت.
impeached هدی به علت شهود معارض تردید کردن
From your lips to God's ears! <idiom> امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
impeaches عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaching عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach عیب جویی کردن تردید کردن در
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com